ظهور گفتمان زنانه در مناسبات اقتصادی - ۳ اسفند ۹۱
کارشناس ارشد علوم اجتماعی
دگرگونیهای فکری و چرخش فرهنگی (Cultural turn) در اواسط قرن بیستم مباحثه تاریخی وبر و مارکس را دگرباره به مرکز مناقشات کشاند. پارادایمی که به فرهنگ همچون حوزهای مستقل از اقتصاد و سیاست مینگرد و در رویکری رادیکال حتی بر این دو حوزه چیرگی مییابد.
فرهنگگرایی و پرداختن به روبناها حتی به مارکسیستهای غربی تحمیل میشود و با بهره بردن از نظرات وبر و زیمل عمدهترین درون مایههای مکتب انتقادی (Critical theory) را عاملیت، آگاهی ذهنی و فرهنگ میسازند.
کارشناس ارشد علوم اجتماعی
دگرگونیهای فکری و چرخش فرهنگی (Cultural turn) در اواسط قرن بیستم مباحثه تاریخی وبر و مارکس را دگرباره به مرکز مناقشات کشاند. پارادایمی که به فرهنگ همچون حوزهای مستقل از اقتصاد و سیاست مینگرد و در رویکری رادیکال حتی بر این دو حوزه چیرگی مییابد.
فرهنگگرایی و پرداختن به روبناها حتی به مارکسیستهای غربی تحمیل میشود و با بهره بردن از نظرات وبر و زیمل عمدهترین درون مایههای مکتب انتقادی (Critical theory) را عاملیت، آگاهی ذهنی و فرهنگ میسازند. در این چرخش «زبان اهمیت روزافزونی یافته و زبان و فرهنگ از یک جنس دیده میشوند.» (خوشآمدی، ۱۳۸۸: ۱۴)
نخستین و اصلیترین سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که: تا به کجا رویکرد فرهنگی را میتوان بسط داد؟ به عبارت دیگر، آیا حق با وبر است یا واقعیت سخت اقتصاد به گفته مارکس در تحلیل نهایی تمام دهانها را خواهد بست؟ پیش از آنکه سیاق نوشتههای جامعهشناختی دگرباره در گردونه بیبازگشت ذهن/عین، سوژه/ابژه، فرهنگ/اقتصاد گرفتار شویم از پیر بوردیو میآموزیم که زبان بازتاب آینهواری از واقعیت نیست، بلکه در ارتباط با واقعیت است. (همان:17) طبقهبندیهای موجود در زبان به بر ساخت واقعیت منجر میشود.
به زبان گیدنز، ساختار زبان به منزله ساختی معنیدار از ساخت زندگی اجتماعی جدا نیست. جامعه زبان نیست، ولی میتوان آن را بر حسب اصطلاحاتی زبانی فهم کرد. (کلانتری، ۱۳۹۱: ۷۸) زندگی بیش از هرچیز در زبان جریان دارد. این جریان اگرچه در زندگی روزمره بیش از هرجا جلوه میکند، اما حتی آنگاه که این زندگانی صلابت یافت و به صورت نهاد شکل گرفت نیز قابل ردیابی است. گفتمان در این معنا همان زبان در وجه اجتماعی و ارتباطی آن است. واژهای که نخستین مرتبه داریوش آشوری در مقالهای در سال ۱۳۶۸ با عنوان «نظریه غربزدگی و بحران تفکر در ایران » در برابر واژه «Discourse» به کار برد. مفهومی سه بعدی که بازتابی است از سه سطح از ادراک زبان: در حوزه فلسفی در مفهوم برقراری ارتباط میان باورها، در حوزه زبانشناختی در مفهوم کاربرد زبان و در حوزه اجتماعی در مفهوم تعامل با موقعیت اجتماعی. (همان: ۷۶) معمولا میتوان در نهادی اجتماعی یک گفتمانِ مسلط و یک یا چند گفتمان فرعی را رصد کرد. گفتمان مسلط باید برای حفظ برتری خود همواره بکوشد و تغییر در مناسبات قدرت بین نیروها و صورتبندیهای اجتماعی آن را در معرض خطر قرار میدهد.
در نهاد اقتصاد یک گفتمان مسلط «بازار آزاد» چندین گفتمان فرعی را میتوان پیگرفت که با ایدئولوژیهای سیاسی همپیمان هستند. هرکدام از این صورتبندیهای اقتصادی-سیاسی میکوشند هژمونی خود را از طریق نزاع بر سر نظام معنایی بازساخته خود و ترغیب دیگران را برای پذیرش اعتبار آن به دست آورد. کوششی برای تثبیت آن اعتبار که در دستور زبان روزمره رخ مینماید، به دیگر روی سیاست چیزی جز این نزاع بر سر معناهای تثبیت شده و تلاشبرای «به کارگیری مجددشان در زندان معانی جدید» و پروسه ترغیب و تثبیت نیست. (کیت، 1388: 48)
در ایران نیز در همپیوندی با منازعات جهانی- که به ناچار یکباره خود را در گردونه آن یافتیم گفتمانی در متنی جهانسومی بازتعریف میشود. هنوز انقلاب مشروطه به ثمر ننشسته بود که مارکسیستهای ایران در نامهای به تروتسکی بابت حضور خود در آن قیام مردمی از آن پیامبر مطرود کسب تکلیف میکنند. به تناسب روشنفکران راستگرا و با تسامح، لیبرال ایران نیز راه نزدیکی به قدرت را در پیش میگیرند و البته از این راه سودهایی نیز به سیاست و جامعه سنتی و محافظهکار ایران میرسانند. به این ترتیب است که از انقلاب مشروطه بدین سو تاریخ ایران به تاریخ جهان پیوند میخورد و گفتمانهای اقتصاد سیاسی معنا پیدا میکنند. گفتمان مدرن بر عناصر عینی غیرگفتمانی تسلط مییابد و کنش گفتمانی، کنش اجتماعی را موجب میشود. تمام تاریخ معاصر ایران تلاش برای همراه کردن تثبیت زبان و گفتمانهای مدرن در بافت و ساختی سنتی است، تلاشی که در ترغیب و تثبیت خود ناکام بود. هیچ کدام از گفتمانهای مدرن نتوانستند از پس گفتمان گستردهتر و زورمندتر سنت-اسلام برآیند. در اینجا برای مشخص شدن مفهوم گفتمان نیاز است از تعریف لاکلا (Laclau) و موفه (Mouffe) استفاده کنیم. از نظر
این دو اندیشمند گفتمان نه زبان بلکه کلِ حوزه اجتماع را در برمیگیرد. هر عمل و پدیدهای برای معنادار شدن و قابل فهم شدن باید گفتمانی باشد، به عبارتی فعالیتها و پدیدهها وقتی قابل فهم میشوند که در کنار مجموعهای از عوامل دیگر در قالب گفتمانی خاص قرار گیرند. هیچ چیز به خودی خود هویت نیست، بلکه هویتش را از گفتمانی کسب میکند که در آن قرار گرفته است. (سلطانی، ۱۳۸۴: ۷۲)
عناصر گفتمان سنت-اسلام در طول تاریخ ایران خصوصا پس از صفویه در ایران شکل گرفته بودند. تنها چیزی که نیازمند آن بود صورتبندی تازهای بر اساس مصالح نوین اجتماعی و تثبیت دوباره با بهرهگیری از تمامی نظامهای معنایی نو و کهن بود. حاصل نزاع بر هیچکس پوشیده نیست. در ابتدای انقلاب ایران کتابهایی تحت عنوان اقتصاد توحیدی نوشته شدند با بازسازی و بهره از تمام عناصر گفتمانهای رقیب صورتبندی جدیدی را پی ریختند. البته این صورتبندی اقتصادی به اندازه همتای سیاسیِ آن مقبول و در نتیجه تثبیت نشد. الگوی مصرف سالم و بهینه، دوری از اسراف و تجمل، قناعت و صرفهجویی، انصاف در فروش، مبارزه با گرانفروشی، احتکار، رانتخواری و واسطهگری از جمله کلیدواژههای اندیشه نوگرای اسلامی بودند.
زنان و فرهنگ اقتصادی
فرهنگ فرآوردهای است حاصل از زیستمحیط و انسان پرورده شده در این زیستمحیط و دارای خاستگاههای عمیق اقتصادی. این نکته البته بر ما پوشیده نیست که سیمای اقتصاد بسیاری از کشورها را با وجوه فرهنگی آنها توصیف میکنند، توسعه اقتصاد چین را حاصل قناعت چینی، پیشرفت اقتصادی ژاپن را حاصل سختکوشی ژاپنی و پس ماندگی برخی ملل را حاصل تنبلی ملی یا بیخیالی عمومی اعلام میکنند. فلپس اعتقاد دارد که پویایی اقتصادی زاییده الگوی اقتصادی یک کشور است، الگویی که حاصل صورتبندیهای ایدئولوژیک-گفتمانی است. تحولات فرهنگی-گفتمانی که در غرب به وقوع پیوست در مَحمِل فرهنگ دیجیتالی خود فراگیر و جهانی شد حاصل تغییراتی بود همچون فردگرایی روزافزون، جهانی شدن، رسانهای شدن، تجاری شدن و «زنانهشدن». فرهنگ انسان امروز بیش از هر دورهای در تاریخش زنانه است. تا پیش از قرن بیستم مهمترین اعتنای متفکران جهان به جنسیت بر محور مردانگی و زنانگی در فلسفه غرب استوار بود. مردانگی عقل بود و شاید این استعاره کاملا ناظر بر این نکته نبود که زن موجودی غیرعقلانی است، اما در نهایت جهان را در سیطره عقل مذکر دیده میشد. جهان امروز در مقابل این باور ایستاده
(توسلی و خادمیان، 1386: 53) و سیاست و فرهنگ و اقتصاد بیش از پیش زنانه شده است. به نظر بسیاری از فیلسوفان اخلاق «اخلاق مراقبت» زنانه که مبتنی بر فداکاری، نوعدوستی و حفظ منافع و علایق دیگران است، اکنون بهتر کرامت انسانی را پاس میدارد. (همان: 52)
زنان بیش از پیش اجتماعی میشوند، حضوری که البته خالی از مناقشه نیست. مشاغلی که برای زنان تعریف میشود به تعبیر بوردیو شغلهای مونث هستند. شغلهایی که با ریسک و چالشی که لازمه کسب اعتبار و حیثیت است فاصله دارد. از دیدگاه تاریخی، همواره زنان در پستهایی قرار گرفتند که ناگزیر بودهاند کارهای تکراری انجام دهند و پستهایی در سطوح پایین احراز کنند. تعارضی که به گفته الوین تافلر در کتاب «موج سوم» در موج سوم اطلاعات از میان خواهد رفت. صورتبندی گفتمانِ اقتصاد زنانه گفتمان اصیلی است، بدین معنی که در همزمانی با عناصر غیرگفتمانی قرار گرفته است. اجتماعی شدن زنان ایرانی در تفاوتی آشکار با دیگر کشورها از مجرای حضور اقتصادی صورت نگرفت. در بیست سال اخیر، اشتغال زنان تغییر زیادی نکرده است. زنان تنوع شغلی زیادی ندارند و کارِخانگی آنها به معیارهای بازار کار محاسبه نمیشود. اخراج زنان راحتتر صورت میگیرد و دستمزد آنها نسبت به مهارتهایشان اندک است. با این همه در فضای عمومیِ غیررسمی و آنجا که با اقتصاد و بازار کار رابطه ندارد، اجتماعی شدن زنان را میبینیم. در محیطهای آموزشی و دانشگاهی و از مجرای فرهیختگی و مصارف فرهنگی. با
وجود متن شدیدا مردسالارانه اجتماعی شدن زنان صورت گرفت و صورتبندی گفتمانی را ایجاد کرده و میرود که به فرهنگ روزمره وارد شود.
منابع:
خوشآمدی، مرتضی (۱۳۸۸) گفتمان، فقر و قدرت با تمرکز بر جامعهشناسی زبانِ بوردیو، تهران: انتشارات بینش نو.
کلانتری، عبدالحسین (1391) گفتمان از سه منظر زبان شناختی، فلسفی و جامعهشناختی، تهران: انتشارات جامعهشناسان.
آشوری، داریوش (۱۳۶۸) نظریه غربزدگی و بحران تفکر در ایران، مجله ایراننامه، شماره ۲۷ بهار ۱۳۶۸.
نش، کیت (1388) جامعهشناسی سیاسی معاصر، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران: انتشارت کویر.
سلطانی، علیاصغر (۱۳۸۴) قدرت، گفتمان و زبان، تهران: نشر نی.
توسلی، غلامعباس و طلیعه خادمیان (1386) نقش جنسیت در مصرف کالاهای فرهنگی، پژوهشنامه علوم اجتماعی، سال اول، شماره چهارم زمستان 1386
عکس: مجتبی سرانجامپور
ارسال نظر