مهندسی خصوصیسازی آب در اکونآباد
پوریا عالمی
به اینجا رسیدیم که قرار شد بانک موزی چاه آب را به تملک خود درآورد و برای همین موزمحور با بادمجانمحور تبانی کرد و قرار شد بادمجانمحور قضیه را توی اکونآباد جا بیندازد که مردم اعتراض نکنند. . . و حالا ادامه ماجرا؛ بادمجانمحور توانست دم شهردار اکونآباد را ببیند تا او دوغاب درست کند و بریزد توی چاه آب. قنات و اینا هم که به عقل اکونآبادیها نرسیده بود. یک اکونآباد بود و یک چاه آب در وسط شهر. اکونوم، شهردار اکونآباد، قبول کرد اگر بادمجانمحور بیست درصد از سود سالانهاش را به او بدهد، با او همکاری کند.
به اینجا رسیدیم که قرار شد بانک موزی چاه آب را به تملک خود درآورد و برای همین موزمحور با بادمجانمحور تبانی کرد و قرار شد بادمجانمحور قضیه را توی اکونآباد جا بیندازد که مردم اعتراض نکنند. . . و حالا ادامه ماجرا؛ بادمجانمحور توانست دم شهردار اکونآباد را ببیند تا او دوغاب درست کند و بریزد توی چاه آب. قنات و اینا هم که به عقل اکونآبادیها نرسیده بود. یک اکونآباد بود و یک چاه آب در وسط شهر. اکونوم، شهردار اکونآباد، قبول کرد اگر بادمجانمحور بیست درصد از سود سالانهاش را به او بدهد، با او همکاری کند.
پوریا عالمی
به اینجا رسیدیم که قرار شد بانک موزی چاه آب را به تملک خود درآورد و برای همین موزمحور با بادمجانمحور تبانی کرد و قرار شد بادمجانمحور قضیه را توی اکونآباد جا بیندازد که مردم اعتراض نکنند... و حالا ادامه ماجرا؛ بادمجانمحور توانست دم شهردار اکونآباد را ببیند تا او دوغاب درست کند و بریزد توی چاه آب. قنات و اینا هم که به عقل اکونآبادیها نرسیده بود. یک اکونآباد بود و یک چاه آب در وسط شهر. اکونوم، شهردار اکونآباد، قبول کرد اگر بادمجانمحور بیست درصد از سود سالانهاش را به او بدهد، با او همکاری کند.
بادمجانمحور هم که فکر میکرد تیزتر از خودش توی دنیا نیست، قبول کرد. با خودش گفت یک وام از موزمحورمیگیرم و قاطر وارد میکنم و بارم را میبندم، بعد بیست درصد میدهم به شهردار، نونم توی روغن است. بادمجانمحور خبر نداشت موزمحور و اکونوم با هم توافق کردهاند آب را بستهبندی کنند و بفروشند، اما برای اینکار باید بین اکونآبادیها بحران آب را جا بیندازند تا حاضر باشند آب بستهبندی شده را بخرند...
گندکاری رسمی
چاه را به گند کشیدند و با دوغاب و چیزمیزهای دیگر راه آب را بند آوردند.
بادمجانمحور و آب
بادمجانمحور بعد از مدتها آمد توی میدان اکونآباد و گفت: عزیزانم... میدونم از شرایط ناراضی هستید... اما ما نباید کوتاهمدت ببینیم... باید بلندمدت ببینیم...
کلممحور گفت: یعنی یه لحظه نگاه نکنیم؟ طولانی نگاه کنیم؟ پلک هم نزنیم حتی؟
بادمجانمحور گفت: نه بابا؛ یعنی آیندهنگر باشید... بگذریم... ببینید اکونآبادیها... چاه اصلی اکونآباد نیاز به لایروبی داره. این چاه یه چاه عمومیه. در واقع تنها چیز عمومی که ما داریم چاهمونه. چون همهچیزمون خصوصیه. کشاورزیمون تکمحصولیه...
یکی داد زد: کدوم محصول؟ همه رو که بانک موزی بالا کشیده.
اکونآبادیها گفتند: آره بابا... بالا کشیده.
بادمجانمحور گفت: عزیزانم... همین آب هم اگه قطع شه... اگه چاه خشک شه... دیگه هیچ کاری نمیشه کردها... من و شما میخوایم چاه بزنیم؟ من میخوام چاه بزنم؟ شما میخوای بزنی؟ من میخوام بزنم؟
یکی داد زد: شهرداری باید بزنه.
بادمجانمحور گفت: شهرداری بزنه؟ شهردار بزنه؟ وظایف شهرداری زدن چاه نیست. کندن چاله است.
اکونآبادیها گفتند: متقاعد شدیم.
بادمجانمحور گفت: آفرین. حالا باید خودجوش شوید و مشارکت کنید تا هزینه لایروبی چاه تامین شه.
یکی داد زد: از کجا آخه؟ چیزی برامون نمونده.
بادمجانمحور گفت: عجب... من خبر نداشتم.
کلممحور گفت: به روح اعتقاد داری؟ یعنی تو خبر نداشتی؟ دهنم رو باز کنم هر چی به دهنم اومد بهت بگم؟
بادمجانمحور گفت: من هم با کلممحور موافقم. باید چاه آب رو به بخش خصوصی واگذار کنیم.
کلممحور گفت: دقیقا.
اکونآبادیها گفتند: دقیقا.
اما نه کلممحور نه اکونآبادیها نفهمیدند چی را دقیق کردند.
بادمجانمحور گفت: هر کسی مایل به سرمایهگذاریه و حاضره این امر خطیر رو بپذیره پا پیش بگذاره. فقط یادتون باشه کسی که چاه رو به دست میآره میتونه هزینههای چاهداری و چاهبانی و چاهدانی و چاهرانی و چاهکنی و چاهسالی و چاهچاهی و چاهلوژی را از مصرفکنندگان آب چاه اخذ کند. مسالهای ندارید؟
اکونآبادیها سرشان را خاراندند.
بادمجانمحور گفت: کسی نبود چاه را از بخش دولتی به بخش خصوصی خودش تبدیل کند؟
کلممحور داد زد: با کدوم موز؟ با کدوم سرمایه؟ همه رو بانک موزی بالا کشیده.
اکونآبادیها داد زدند: راست میگه. موزمون کجا بود؟
بادمجانمحور گفت: کسی نبود؟
رییس بانک موزی از آن پشت داد زد: من میخرم.
اکونآبادیها برگشتند نگاهش کردند. یادشان نیامد این برای موزمحور کار میکند. گفتند: مبارکت باشه. خیلی مردی.
و اینطوری شد که چاه آب اکونآباد جزو اموال بانک موزی شد و سر مردم بیکلاه ماند.
این قسمت بیست و هفتم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
به اینجا رسیدیم که قرار شد بانک موزی چاه آب را به تملک خود درآورد و برای همین موزمحور با بادمجانمحور تبانی کرد و قرار شد بادمجانمحور قضیه را توی اکونآباد جا بیندازد که مردم اعتراض نکنند... و حالا ادامه ماجرا؛ بادمجانمحور توانست دم شهردار اکونآباد را ببیند تا او دوغاب درست کند و بریزد توی چاه آب. قنات و اینا هم که به عقل اکونآبادیها نرسیده بود. یک اکونآباد بود و یک چاه آب در وسط شهر. اکونوم، شهردار اکونآباد، قبول کرد اگر بادمجانمحور بیست درصد از سود سالانهاش را به او بدهد، با او همکاری کند.
بادمجانمحور هم که فکر میکرد تیزتر از خودش توی دنیا نیست، قبول کرد. با خودش گفت یک وام از موزمحورمیگیرم و قاطر وارد میکنم و بارم را میبندم، بعد بیست درصد میدهم به شهردار، نونم توی روغن است. بادمجانمحور خبر نداشت موزمحور و اکونوم با هم توافق کردهاند آب را بستهبندی کنند و بفروشند، اما برای اینکار باید بین اکونآبادیها بحران آب را جا بیندازند تا حاضر باشند آب بستهبندی شده را بخرند...
گندکاری رسمی
چاه را به گند کشیدند و با دوغاب و چیزمیزهای دیگر راه آب را بند آوردند.
بادمجانمحور و آب
بادمجانمحور بعد از مدتها آمد توی میدان اکونآباد و گفت: عزیزانم... میدونم از شرایط ناراضی هستید... اما ما نباید کوتاهمدت ببینیم... باید بلندمدت ببینیم...
کلممحور گفت: یعنی یه لحظه نگاه نکنیم؟ طولانی نگاه کنیم؟ پلک هم نزنیم حتی؟
بادمجانمحور گفت: نه بابا؛ یعنی آیندهنگر باشید... بگذریم... ببینید اکونآبادیها... چاه اصلی اکونآباد نیاز به لایروبی داره. این چاه یه چاه عمومیه. در واقع تنها چیز عمومی که ما داریم چاهمونه. چون همهچیزمون خصوصیه. کشاورزیمون تکمحصولیه...
یکی داد زد: کدوم محصول؟ همه رو که بانک موزی بالا کشیده.
اکونآبادیها گفتند: آره بابا... بالا کشیده.
بادمجانمحور گفت: عزیزانم... همین آب هم اگه قطع شه... اگه چاه خشک شه... دیگه هیچ کاری نمیشه کردها... من و شما میخوایم چاه بزنیم؟ من میخوام چاه بزنم؟ شما میخوای بزنی؟ من میخوام بزنم؟
یکی داد زد: شهرداری باید بزنه.
بادمجانمحور گفت: شهرداری بزنه؟ شهردار بزنه؟ وظایف شهرداری زدن چاه نیست. کندن چاله است.
اکونآبادیها گفتند: متقاعد شدیم.
بادمجانمحور گفت: آفرین. حالا باید خودجوش شوید و مشارکت کنید تا هزینه لایروبی چاه تامین شه.
یکی داد زد: از کجا آخه؟ چیزی برامون نمونده.
بادمجانمحور گفت: عجب... من خبر نداشتم.
کلممحور گفت: به روح اعتقاد داری؟ یعنی تو خبر نداشتی؟ دهنم رو باز کنم هر چی به دهنم اومد بهت بگم؟
بادمجانمحور گفت: من هم با کلممحور موافقم. باید چاه آب رو به بخش خصوصی واگذار کنیم.
کلممحور گفت: دقیقا.
اکونآبادیها گفتند: دقیقا.
اما نه کلممحور نه اکونآبادیها نفهمیدند چی را دقیق کردند.
بادمجانمحور گفت: هر کسی مایل به سرمایهگذاریه و حاضره این امر خطیر رو بپذیره پا پیش بگذاره. فقط یادتون باشه کسی که چاه رو به دست میآره میتونه هزینههای چاهداری و چاهبانی و چاهدانی و چاهرانی و چاهکنی و چاهسالی و چاهچاهی و چاهلوژی را از مصرفکنندگان آب چاه اخذ کند. مسالهای ندارید؟
اکونآبادیها سرشان را خاراندند.
بادمجانمحور گفت: کسی نبود چاه را از بخش دولتی به بخش خصوصی خودش تبدیل کند؟
کلممحور داد زد: با کدوم موز؟ با کدوم سرمایه؟ همه رو بانک موزی بالا کشیده.
اکونآبادیها داد زدند: راست میگه. موزمون کجا بود؟
بادمجانمحور گفت: کسی نبود؟
رییس بانک موزی از آن پشت داد زد: من میخرم.
اکونآبادیها برگشتند نگاهش کردند. یادشان نیامد این برای موزمحور کار میکند. گفتند: مبارکت باشه. خیلی مردی.
و اینطوری شد که چاه آب اکونآباد جزو اموال بانک موزی شد و سر مردم بیکلاه ماند.
این قسمت بیست و هفتم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
ارسال نظر