از «یه حبه قند» تا «آسیاب و صلیب» - ۱۳ مهر ۹۱
ابراهیم حقیقی
گرافیست
دبستانی بودم که اولین بار پدرم من را برای تماشای تئاتر به لالهزار برد. در این تئاتر خانم «لورتا» آرتیست ارمنی تبار مشهور بازی میکرد و فکر میکنم کارگردان تئاتر هم عبدالحسین نوشین همسر لورتا بود. در دوران دبیرستان که خودم به گشت و گذار میپرداختم تمام تئاترهای سنگلج و تمام کارهای آقای والی، انتظامی یا نصیریان را دیدم. در دوران دانشگاه هم تقریبا تمام تئاترهای دانشکده هنرهای زیبا را در کنار حمید سمندریان و پری صابری میدیدم. زمانی همکه تالار مولوی و فردوسی دانشگاه تهران افتتاح شد تلاش میکردم تئاتری را از دست ندهم.
گرافیست
دبستانی بودم که اولین بار پدرم من را برای تماشای تئاتر به لالهزار برد. در این تئاتر خانم «لورتا» آرتیست ارمنی تبار مشهور بازی میکرد و فکر میکنم کارگردان تئاتر هم عبدالحسین نوشین همسر لورتا بود. در دوران دبیرستان که خودم به گشت و گذار میپرداختم تمام تئاترهای سنگلج و تمام کارهای آقای والی، انتظامی یا نصیریان را دیدم. در دوران دانشگاه هم تقریبا تمام تئاترهای دانشکده هنرهای زیبا را در کنار حمید سمندریان و پری صابری میدیدم. زمانی همکه تالار مولوی و فردوسی دانشگاه تهران افتتاح شد تلاش میکردم تئاتری را از دست ندهم.
ابراهیم حقیقی
گرافیست
دبستانی بودم که اولین بار پدرم من را برای تماشای تئاتر به لالهزار برد. در این تئاتر خانم «لورتا» آرتیست ارمنی تبار مشهور بازی میکرد و فکر میکنم کارگردان تئاتر هم عبدالحسین نوشین همسر لورتا بود. در دوران دبیرستان که خودم به گشت و گذار میپرداختم تمام تئاترهای سنگلج و تمام کارهای آقای والی، انتظامی یا نصیریان را دیدم. در دوران دانشگاه هم تقریبا تمام تئاترهای دانشکده هنرهای زیبا را در کنار حمید سمندریان و پری صابری میدیدم. زمانی همکه تالار مولوی و فردوسی دانشگاه تهران افتتاح شد تلاش میکردم تئاتری را از دست ندهم. اما این روزها به قدری درگیر دغدغههای کاریام هستم که کمتر فرصت رفتن به تئاتر یا سینما را پیدا میکنم. سالهای اخیر هم کارهای آقای رشیدی، رفیعی یا سمندریان را دنبال میکردم و کارهایی را که اخیرا در تالار ایرانشهر اجرا میشود سعی میکنم دنبال کنم. برای انتخاب تئاترها به نام نویسنده و کارگردان توجه میکنم. مثلا آثار «اریک امانوئل اشمیت» را دوست دارم زیرا او یک نمایشنامه نویس معاصر است و درد بشر امروز را به خوبی روایت میکند و کارگردانیهای سهراب سلیمی از آثار اشمیت در این سالها را بسیار پسندیدم. فیلم «یه حبه قند» ساخته رضا میری که همزمان با جدایی نادر از سیمین وارد سینما شد به اعتقاد من فیلمی است که کم دیده شده است. به دلیل اینکه فیلم آقای اصغر فرهادی فیلم بسیار قدری بود و توانست جایزه اسکار را از آن خود کند یه حبه قند در آن زمان مهجور ماند. به نظر من این فیلم بعد از سالها سینمای ملی را زنده کرد و فیلم ایرانی به شمار میرود که توصیه میکنم مردم این فیلم را تماشا کنند. مجموعه فیلمهای کارگردانان مشهوری چون «فلینی»، «میشائیل هانکه» و «کیم کی دوک» را اخیرا مرور کردم. تمام آثار میشائیل هانکه را دوست دارم اما «ویدئوی بنی» که محصول سال 1992 است، بیش از همه در ذهنم ماندگار شده است. هر کدام از آثار «کیم کی دوک» نیز روایت آغشته به خشونتی از عشق است و برایم بسیار دشوار است که یکی از آثارش را انتخاب کنم بنابر این توصیه میکنم تمام فیلمهای این کارگردان کرهای را ببینید. فیلم «آسیاب و صلیب» را که در مورد یکی از نقاشیهای «پیتر بروگل» هلندی به نام «راهی به کالواری» است نیز بسیار دوست داشتم. این فیلم به کارگردانی لخ ماژوسکی فضاهای روستایی را شبیه به تابوهای نقاشی به تصویر کشیده است، توصیهام این است که این فیلم را از دست ندهید.گالریها هم که این روزها تعطیل بودند امیدوارم گالریها دوباره راه بیافتند و گالری گردیها آغاز شود. از بین دوستان مجسمه ساز اگر سعید شهلاپور و از نقاشان خانم معصومه مظفری گالری را برپا کنند حتما تلاش میکنم که این گالری را ببینم و به خوانندگان هم توصیه میکنم این آثار را از دست ندهند.
گرافیست
دبستانی بودم که اولین بار پدرم من را برای تماشای تئاتر به لالهزار برد. در این تئاتر خانم «لورتا» آرتیست ارمنی تبار مشهور بازی میکرد و فکر میکنم کارگردان تئاتر هم عبدالحسین نوشین همسر لورتا بود. در دوران دبیرستان که خودم به گشت و گذار میپرداختم تمام تئاترهای سنگلج و تمام کارهای آقای والی، انتظامی یا نصیریان را دیدم. در دوران دانشگاه هم تقریبا تمام تئاترهای دانشکده هنرهای زیبا را در کنار حمید سمندریان و پری صابری میدیدم. زمانی همکه تالار مولوی و فردوسی دانشگاه تهران افتتاح شد تلاش میکردم تئاتری را از دست ندهم. اما این روزها به قدری درگیر دغدغههای کاریام هستم که کمتر فرصت رفتن به تئاتر یا سینما را پیدا میکنم. سالهای اخیر هم کارهای آقای رشیدی، رفیعی یا سمندریان را دنبال میکردم و کارهایی را که اخیرا در تالار ایرانشهر اجرا میشود سعی میکنم دنبال کنم. برای انتخاب تئاترها به نام نویسنده و کارگردان توجه میکنم. مثلا آثار «اریک امانوئل اشمیت» را دوست دارم زیرا او یک نمایشنامه نویس معاصر است و درد بشر امروز را به خوبی روایت میکند و کارگردانیهای سهراب سلیمی از آثار اشمیت در این سالها را بسیار پسندیدم. فیلم «یه حبه قند» ساخته رضا میری که همزمان با جدایی نادر از سیمین وارد سینما شد به اعتقاد من فیلمی است که کم دیده شده است. به دلیل اینکه فیلم آقای اصغر فرهادی فیلم بسیار قدری بود و توانست جایزه اسکار را از آن خود کند یه حبه قند در آن زمان مهجور ماند. به نظر من این فیلم بعد از سالها سینمای ملی را زنده کرد و فیلم ایرانی به شمار میرود که توصیه میکنم مردم این فیلم را تماشا کنند. مجموعه فیلمهای کارگردانان مشهوری چون «فلینی»، «میشائیل هانکه» و «کیم کی دوک» را اخیرا مرور کردم. تمام آثار میشائیل هانکه را دوست دارم اما «ویدئوی بنی» که محصول سال 1992 است، بیش از همه در ذهنم ماندگار شده است. هر کدام از آثار «کیم کی دوک» نیز روایت آغشته به خشونتی از عشق است و برایم بسیار دشوار است که یکی از آثارش را انتخاب کنم بنابر این توصیه میکنم تمام فیلمهای این کارگردان کرهای را ببینید. فیلم «آسیاب و صلیب» را که در مورد یکی از نقاشیهای «پیتر بروگل» هلندی به نام «راهی به کالواری» است نیز بسیار دوست داشتم. این فیلم به کارگردانی لخ ماژوسکی فضاهای روستایی را شبیه به تابوهای نقاشی به تصویر کشیده است، توصیهام این است که این فیلم را از دست ندهید.گالریها هم که این روزها تعطیل بودند امیدوارم گالریها دوباره راه بیافتند و گالری گردیها آغاز شود. از بین دوستان مجسمه ساز اگر سعید شهلاپور و از نقاشان خانم معصومه مظفری گالری را برپا کنند حتما تلاش میکنم که این گالری را ببینم و به خوانندگان هم توصیه میکنم این آثار را از دست ندهند.
ارسال نظر