از مادر بزرگه شروع شد
مرضیه محبوب از عروسکسازان بنام و مستعد ایران است. او کارش را با عروسکگردانی شروع کرده و از همان ابتدای خلقت کلاه قرمزی همراه ایرج طهماسب و حمید جبلی قدم برداشته است. با او درباره نحوه شکلگیری عروسکهای محبوبمان گفتوگو کردیم. . .
به نظر میرسد در طول این سالها کلاه قرمزی هم بزرگشده است. شما این طور فکر نمیکنید؟
عروسکها هیچوقت بزرگ نمیشوند؛ آنها پیر هم نمیشوند. یک عروسک اگر کودک خلق شود تا آخر عمر کودک میماند و اگر پیر به دنیا بیاید تا پایان زندگیاش پیر خواهد بود؛ اما با همه اینها من کلاهقرمزی و دیگر عروسکهای این مجموعه را با دست ساختهام؛ هر کدام آنها از یک تکه اسفنج شکل گرفتهاند و طبیعی است که در گذر زمان دچار تغییر بشوند.
به نظر میرسد در طول این سالها کلاه قرمزی هم بزرگشده است. شما این طور فکر نمیکنید؟
عروسکها هیچوقت بزرگ نمیشوند؛ آنها پیر هم نمیشوند. یک عروسک اگر کودک خلق شود تا آخر عمر کودک میماند و اگر پیر به دنیا بیاید تا پایان زندگیاش پیر خواهد بود؛ اما با همه اینها من کلاهقرمزی و دیگر عروسکهای این مجموعه را با دست ساختهام؛ هر کدام آنها از یک تکه اسفنج شکل گرفتهاند و طبیعی است که در گذر زمان دچار تغییر بشوند.
مرضیه محبوب از عروسکسازان بنام و مستعد ایران است. او کارش را با عروسکگردانی شروع کرده و از همان ابتدای خلقت کلاه قرمزی همراه ایرج طهماسب و حمید جبلی قدم برداشته است. با او درباره نحوه شکلگیری عروسکهای محبوبمان گفتوگو کردیم...
به نظر میرسد در طول این سالها کلاه قرمزی هم بزرگشده است. شما این طور فکر نمیکنید؟
عروسکها هیچوقت بزرگ نمیشوند؛ آنها پیر هم نمیشوند. یک عروسک اگر کودک خلق شود تا آخر عمر کودک میماند و اگر پیر به دنیا بیاید تا پایان زندگیاش پیر خواهد بود؛ اما با همه اینها من کلاهقرمزی و دیگر عروسکهای این مجموعه را با دست ساختهام؛ هر کدام آنها از یک تکه اسفنج شکل گرفتهاند و طبیعی است که در گذر زمان دچار تغییر بشوند. همه احساس و عاطفه من همراه این عروسکها بوده و باری از زندگی من روی دوش آنها قرار گرفته است؛ بنابراین شاید کلاه قرمزی با وجود ظاهر بدون تغییرش، رشد کرده باشد و شاید در آینده او را به سنی برسانیم که بخواهد ازدواج کند، اما این تخیل ماست که او را تغییر میدهد؛ فیزیک و ظاهر این عروسک همیشه به همین شکل باقی خواهد ماند.
اما زندگی کلاه قرمزی در این سالها تغییری نکرده است. او هنوز مشق مینویسد و با آقای مجری زندگی میکند؟
عروسکها با ما فرق دارند؛ روح آنها از دیگری جانمیگیرد. شاید آنهایی که به این عروسک جان میدهند و شخصیت او را تعریف میکنند، اینگونه القا میکنند که کلاهقرمزی بزرگ شده است!
چرا بیشتر عروسکهای جدید برنامه کلاه قرمزی شبیه خود او هستند. حتی فامیل دور با آن سر طاس و سبیل هم شبیه کلاه قرمزی است؟
برای اینکه همه آنها از یک قوم و محله هستند؛ شاید از نظر خونی نسبتی با هم نداشته باشند؛ اما به قول پسرعمهزا آنها از یک ده آمدهاند؛ ده کلاهقرمزی آباد.
پس چرا پسرخاله شبیه آنها نیست؟
برای اینکه پسرخاله، پسرخاله کلاه قرمزی نیست؛ اسمش این است و شاید اگر فامیلهای پسرخاله بیایند، ببینیم که همه آنها شبیه پسرخاله هستند.
پس اگر قرار باشد فامیلهای پسرخاله را بسازید همه آنها صورتی گرد دارند با یک خال کنار بینی؟
نمیدانم. من هنوز آنها را نساختهام. اگر قرار باشد دوستان و بستگان پسرخاله را بسازم قبل از هر چیز به این فکر میکنم که با هم هماهنگی داشته باشند. شاید افراد یک قوم یا سرزمین شبیه به هم نباشند؛ اما وقتی کسی از بیرون به آنها نگاه کند شباهتهایی در آنها خواهد دید.
وقتی عروسکی را میسازید به چه چیزهایی توجه دارید و چه معیارهایی را مد نظر قرار میدهید؟
پیش از هرچیز با کارگردان صحبت و سعی میکنم نظر کارگردان را برآورده کنم؛ آدمهایی که در اطرافم میبینم در شکل و شمایل عروسکهایم بیتاثیر نیستند...
اولین باری که کار عروسکی کردید مربوط به چه زمانی است؟
اولین بار که عروسک گرداندم، در «خونه مادربزرگه» بود. نوک سیاه را بازی میدادم. همان جا با آقای بزدوده و دوستی عروسکها را ساختیم. همان مخمل و نوک طلا و مادر بزرگه... اما برای سری جدید «خونه مادر بزرگه» ساخت عروسکها هم با خودم بود. هاپو کومار و صاحب را ساختم و بازیشان هم دادم....
رشته تحصیلیتان چیست؟
در دانشگاه، هنرهای دراماتیک خواندم. خودم عاشق هنرهای تجسمی و مجسمهسازی بودم. قرار شد دراماتیک بخوانم و بعد از دوسال رشتهام را عوض کنم، اما ماندگار شدم. مگر میشد آن همه زیباییهای هنر دراماتیک را رها کرد و رفت سراغ رشته دیگر... ماندم و عروسکساز شدم.
همکاری شما با آقای طهماسب و جبلی از کجا شروع شد؟
از سال70 -69 کارم را با آقای طهماسب و جبلی با برنامه «صندوق پست» شروع کردم. عروسک «ژولی پولی» و «گلابی» را درست کردم و ژولی پولی را هم خودم بازی دادم. همانجا بود که با طرحها و ایدههای ذهنی آقای طهماسب و جبلی «کلاه قرمزی و پسر خاله» را هم ساختم. از همانجا گروهمان شکل گرفت. گروهی که اگر موفقیتی داشت به خاطر صمیمیت و یکپارچگی پشت صحنه بود.
هر کسی عروسکگردان عروسک مشخصی است یا عروسکها را جابهجا میکنید؟
از همان اول بازیدهنده «پسر خاله» من بودم. «کلاه قرمزی» هم همیشه خانم فنیزاده بود. هیچوقت عروسکها را جابهجا نمیکردیم، مگر اینکه در شرایط خاصی که مجبور میشدیم یا فضای فیلمبرداری ایجاب میکرد.
چه شد اسم کلاه قرمزی و پسرخاله را برای مجموعه انتخاب کردید؟
گذاشتن اسم «کلاه قرمزی و پسر خاله» مربوط به بخش نویسندگی بود. آقای طهماسب به من طرح و ایده میدادند و از شخصیت کلاه قرمزی برایم میگفتند. من هم با توجه به صحبتهای او و خواسته ذهنی گروه عروسکها را ساختم.
کدام عروسک را از همه بیشتر دوست دارید؟
چون ساخت عروسکها با خودم بود، همهشان را دوست داشتم. خیلی وقتها که خودم در حال بازی «پسر خاله» بودم و همان وقت نوبت بازی خانم فنیزاده با «کلاه قرمزی» میشد، همه حواسم به «کلاه قرمزی» بود، به اینکه دستش درست حرکت کند، مشکلی هنگام بازی نداشته باشد و... اصلا مگر میشود آدم با عروسکهایش رابطه عاطفی بر قرار نکند؟...
چقدر کار گروهی در موفقیت مجموعه شما تاثیر دارد؟
من باور دارم که کار ساخت عروسک بهتنهایی باعث درخشیدن کار نمیشود. عروسک «کلاه قرمزی» با صدای حمید جبلی و بازی دنیا فنیزاده اینگونه میدرخشد. نتیجه خوب این کار عروسکی که سالهاست در ذهن بچهها و حتی بزرگترها هم باقی مانده به خاطر کار گروهی است. اینکه تمام گروه نیتشان خاص بود برایم عجیب بود.
حال و هوا همان حال و هوای ۱۰ سال پیش بود، هیچکس از زیر کار در نمیرفت. خانم فنیزاده در حین فیلمبرداری بهشدت بیمار بود و هر روز که فیلمبرداری داشتیم از جلسات شیمی درمانی به سر صحنه میآمد. شاید همین علاقه و جدیت باعث ماندگاری قصه «کلاه قرمزی و پسر خاله» باشد. آنقدر ماندگار، که بشود باز هم برایشان قصهای تازه نوشت...
به نظر میرسد در طول این سالها کلاه قرمزی هم بزرگشده است. شما این طور فکر نمیکنید؟
عروسکها هیچوقت بزرگ نمیشوند؛ آنها پیر هم نمیشوند. یک عروسک اگر کودک خلق شود تا آخر عمر کودک میماند و اگر پیر به دنیا بیاید تا پایان زندگیاش پیر خواهد بود؛ اما با همه اینها من کلاهقرمزی و دیگر عروسکهای این مجموعه را با دست ساختهام؛ هر کدام آنها از یک تکه اسفنج شکل گرفتهاند و طبیعی است که در گذر زمان دچار تغییر بشوند. همه احساس و عاطفه من همراه این عروسکها بوده و باری از زندگی من روی دوش آنها قرار گرفته است؛ بنابراین شاید کلاه قرمزی با وجود ظاهر بدون تغییرش، رشد کرده باشد و شاید در آینده او را به سنی برسانیم که بخواهد ازدواج کند، اما این تخیل ماست که او را تغییر میدهد؛ فیزیک و ظاهر این عروسک همیشه به همین شکل باقی خواهد ماند.
اما زندگی کلاه قرمزی در این سالها تغییری نکرده است. او هنوز مشق مینویسد و با آقای مجری زندگی میکند؟
عروسکها با ما فرق دارند؛ روح آنها از دیگری جانمیگیرد. شاید آنهایی که به این عروسک جان میدهند و شخصیت او را تعریف میکنند، اینگونه القا میکنند که کلاهقرمزی بزرگ شده است!
چرا بیشتر عروسکهای جدید برنامه کلاه قرمزی شبیه خود او هستند. حتی فامیل دور با آن سر طاس و سبیل هم شبیه کلاه قرمزی است؟
برای اینکه همه آنها از یک قوم و محله هستند؛ شاید از نظر خونی نسبتی با هم نداشته باشند؛ اما به قول پسرعمهزا آنها از یک ده آمدهاند؛ ده کلاهقرمزی آباد.
پس چرا پسرخاله شبیه آنها نیست؟
برای اینکه پسرخاله، پسرخاله کلاه قرمزی نیست؛ اسمش این است و شاید اگر فامیلهای پسرخاله بیایند، ببینیم که همه آنها شبیه پسرخاله هستند.
پس اگر قرار باشد فامیلهای پسرخاله را بسازید همه آنها صورتی گرد دارند با یک خال کنار بینی؟
نمیدانم. من هنوز آنها را نساختهام. اگر قرار باشد دوستان و بستگان پسرخاله را بسازم قبل از هر چیز به این فکر میکنم که با هم هماهنگی داشته باشند. شاید افراد یک قوم یا سرزمین شبیه به هم نباشند؛ اما وقتی کسی از بیرون به آنها نگاه کند شباهتهایی در آنها خواهد دید.
وقتی عروسکی را میسازید به چه چیزهایی توجه دارید و چه معیارهایی را مد نظر قرار میدهید؟
پیش از هرچیز با کارگردان صحبت و سعی میکنم نظر کارگردان را برآورده کنم؛ آدمهایی که در اطرافم میبینم در شکل و شمایل عروسکهایم بیتاثیر نیستند...
اولین باری که کار عروسکی کردید مربوط به چه زمانی است؟
اولین بار که عروسک گرداندم، در «خونه مادربزرگه» بود. نوک سیاه را بازی میدادم. همان جا با آقای بزدوده و دوستی عروسکها را ساختیم. همان مخمل و نوک طلا و مادر بزرگه... اما برای سری جدید «خونه مادر بزرگه» ساخت عروسکها هم با خودم بود. هاپو کومار و صاحب را ساختم و بازیشان هم دادم....
رشته تحصیلیتان چیست؟
در دانشگاه، هنرهای دراماتیک خواندم. خودم عاشق هنرهای تجسمی و مجسمهسازی بودم. قرار شد دراماتیک بخوانم و بعد از دوسال رشتهام را عوض کنم، اما ماندگار شدم. مگر میشد آن همه زیباییهای هنر دراماتیک را رها کرد و رفت سراغ رشته دیگر... ماندم و عروسکساز شدم.
همکاری شما با آقای طهماسب و جبلی از کجا شروع شد؟
از سال70 -69 کارم را با آقای طهماسب و جبلی با برنامه «صندوق پست» شروع کردم. عروسک «ژولی پولی» و «گلابی» را درست کردم و ژولی پولی را هم خودم بازی دادم. همانجا بود که با طرحها و ایدههای ذهنی آقای طهماسب و جبلی «کلاه قرمزی و پسر خاله» را هم ساختم. از همانجا گروهمان شکل گرفت. گروهی که اگر موفقیتی داشت به خاطر صمیمیت و یکپارچگی پشت صحنه بود.
هر کسی عروسکگردان عروسک مشخصی است یا عروسکها را جابهجا میکنید؟
از همان اول بازیدهنده «پسر خاله» من بودم. «کلاه قرمزی» هم همیشه خانم فنیزاده بود. هیچوقت عروسکها را جابهجا نمیکردیم، مگر اینکه در شرایط خاصی که مجبور میشدیم یا فضای فیلمبرداری ایجاب میکرد.
چه شد اسم کلاه قرمزی و پسرخاله را برای مجموعه انتخاب کردید؟
گذاشتن اسم «کلاه قرمزی و پسر خاله» مربوط به بخش نویسندگی بود. آقای طهماسب به من طرح و ایده میدادند و از شخصیت کلاه قرمزی برایم میگفتند. من هم با توجه به صحبتهای او و خواسته ذهنی گروه عروسکها را ساختم.
کدام عروسک را از همه بیشتر دوست دارید؟
چون ساخت عروسکها با خودم بود، همهشان را دوست داشتم. خیلی وقتها که خودم در حال بازی «پسر خاله» بودم و همان وقت نوبت بازی خانم فنیزاده با «کلاه قرمزی» میشد، همه حواسم به «کلاه قرمزی» بود، به اینکه دستش درست حرکت کند، مشکلی هنگام بازی نداشته باشد و... اصلا مگر میشود آدم با عروسکهایش رابطه عاطفی بر قرار نکند؟...
چقدر کار گروهی در موفقیت مجموعه شما تاثیر دارد؟
من باور دارم که کار ساخت عروسک بهتنهایی باعث درخشیدن کار نمیشود. عروسک «کلاه قرمزی» با صدای حمید جبلی و بازی دنیا فنیزاده اینگونه میدرخشد. نتیجه خوب این کار عروسکی که سالهاست در ذهن بچهها و حتی بزرگترها هم باقی مانده به خاطر کار گروهی است. اینکه تمام گروه نیتشان خاص بود برایم عجیب بود.
حال و هوا همان حال و هوای ۱۰ سال پیش بود، هیچکس از زیر کار در نمیرفت. خانم فنیزاده در حین فیلمبرداری بهشدت بیمار بود و هر روز که فیلمبرداری داشتیم از جلسات شیمی درمانی به سر صحنه میآمد. شاید همین علاقه و جدیت باعث ماندگاری قصه «کلاه قرمزی و پسر خاله» باشد. آنقدر ماندگار، که بشود باز هم برایشان قصهای تازه نوشت...
ارسال نظر