نفت را از صنعت و عشق را از شعر حذف کنیم - ۲۶ مرداد ۹۱
آرزو شهبازی
اکبر اکسیر شاعر طنزپزدازی است که هنوز هم قریحه‌اش تازه مانده و کتاب‌هایش با استقبال مخاطبان مواجه می‌شود. اکسیر از آن دست شاعرانی است که نسبت به اتفاقات جامعه نیز واکنش نشان می‌دهد و همین، نقطه قوتش به شمار می‌رود. با او گپی زده‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید. این روزها در حال انجام چه کاری هستید؟ کار تازه‌ای در دست دارید؟
این روزها در حال نوشتن نقد روی مجموعه شعرهای شاعران جوانی هستم که کتاب‌های اولشان را چاپ کرده‌اند. البته تعداد این نقدها که در روزنامه اطلاعات چاپ می‌شود هنوز در حد یک کتاب نیست. فکر می‌کنم تا سال آینده هم ششمین آلبوم شعر فرانو را تقدیم
مخاطبان عزیزم بکنم.
خب تا همین جا با نگاهی که به مجموعه شعرهای کتاب اولی داشتید، وضعیت شعر جوان را چطور دیدید؟
فکر می‌کنم آینده شعر جوان ما بسیار غنی است. همیشه این را گفته‌ام که عصر دایناسورهای ادبی و نوچه گری در شعر به پایان رسیده و تمام شاعران جوان ما در هر گوشه ایران با استعداد خاصی دارند شعر امروز را دنبال می‌کنند. شعرهایی ساده، سهل و ممتنع که به زندگی امروز و محیط زیست توجه دارد و با کلماتی ملموس و با درون مایه‌ای از طنز به مفاهیم مطلق می‌پردازد. اما متاسفانه این جوان‌ها راهنما و مشوقی ندارند و اکثرا کارهای موفقشان دیده نمی‌شود، در حالی که بزرگان نام نیک خود را به جای گذاشته اند و حالا نوبت میدان دادن به این استعدادهاست. هر کدام از این جوان‌ها نماینده نسل متفاوت امروز است که می‌خواهد دردهای اجتماعی را در قالب شعر بریزد. در این مجموعه‌های جدید، خیلی کم اشعاری را می‌بینم که به وسوسه‌های احساسی خودش بپردازد. خب کسانی که این روحیه و ظرفیت را ندارند، می‌روند دنبال ترانه سرایی، اما مهم‌ترین توصیه من این است که دست از تکرار برداریم و صدای مستقل خودمان باشیم. این اشتباه است که بگوییم مخاطب شعر امروز کم است، چون کتاب خوب هرگز جا نمی‌ماند و بدون تبلیغات هم خودش را به دست مردم می‌رساند.
منظورتان از وسوسه‌های احساسی چیست ؟
ما شاهدیم که ادبیات فارسی ما را تماما سوژه‌های دوم شخص مفرد گرفته است و همه چشم‌ها به دیوان‌های شعر گذشتگان است که همواره با یک معشوق ملکوتی حرف می‌زند. این همه از لب و ابروی یار گفتن، به هیچ وجه دردی از ما دوا نمی‌کند. من در شعرم از آدم‌هایی حرف می‌زنم که جسمیت دارند و تمام دردها و آمال شاعر هستند. من یکبار در جایی گفتم که چرا شاعران ما از زن‌هایشان حرف نمی‌زنند که اردشیر رستمی کاریکاتوریست برجسته به زبان طنز جواب خوبی به من داد. گفت برای اینکه اززن‌های دیگرشان می‌ترسند. اگر شعر واقعا صدای صادق خودم باشد، من از خانواده‌ام مایه می‌گذارم.
با این حساب شما شعر را زبانی برای بیان دردهای اجتماعی می‌دانید و نه عواطف درونی شاعر؟ یعنی نسخه تمام شعرهای عاشقانه قدیم و جدید را پیچیدید ؟ در حالی که ناب‌ترین اشعار فارسی بر پایه عشق بیان شده‌اند.
ببینید شعرای قدیم همه شیخ و حکیم بوده‌اند و دردهای خودشان را در فلسفه و منطق؛ در قالب شعر ریخته‌اند. ما تازه بعد از مشروطه است که شعر واقعی را احساس می‌کنیم. شاعر واقعی امروز به جای اوهام و مالیخولیا، بهتر است زیرپای خودش را نگاه کند. این زمین مظلوم را ببیند که رو به ویرانی می‌رود. همه می‌توانند زیباترین واژه‌ها را از بین زباله‌ها دربیاورند و ببینند که چقدر شعر ما شیرین می‌شود. یکبار یکی از همین جوان‌ها به من گفت ما اگر از عشق حرف نزنیم سوژه کم می‌آوریم.
در حالی که اطراف ما سرشار از سوژه‌هاست. من فکر می‌کنم شاعران قدیمی ما وضعشان از جوان‌ها خیلی بدتر است. چون نه شعرشان هنوز کاملا تثبیت شده و نه پشت کامیون‌ها شعری از آنها هست. تنها حافظ و سهراب سپهری و فروغ اقبال عام یافتند و در ترانه سرایی هم مریم حیدرزاده که حالا خیلی‌ها هم می‌گویند چرا این ترانه‌ها و رمان‌های فهیمه رحیمی و. . رشد پیدا کرد. من همان قدر که به ذبیح‌الله منصوری افتخار می‌کنم، برای کسی هم که در این بلبشو برای مخاطب عام کار می‌کند احترام قائلم. چون اینها می‌توانند مخاطب امروز را به شعر دعوت کنند تا شاملو را بفهمند. من فکر می‌کنم اگر از صنعت ایران نفت را و از شعر ما مسائل عاشقانه را حذف کنند؛ رشد می‌کنیم. خب در مورد این مساله باید یک روزی مفصل حرف بزنیم. اما من فکر می‌کنم این رویکرد شعر به زندگی روزمره که در شعر فرانو دیده می‌شود تا حدودی هم متاثراز شعر
ترجمه باشد.
بله ما هنوز هر کار تازه‌ای که انجام می‌دهیم، تکرار چندین سال قبل شعر غربی و عرب و ترک است. ما تازه به یک جایی رسیده‌ایم که می‌شود گفت زبان خودمان است که البته هر کسی هم می‌خواهد آن را به زبان خودش مصادره کند. ما این نوع شعررا که پوسته آن برای مخاطب عام ساده و قابل فهم باشد و هسته آن را مخاطب خاص دریابد، از دهه هشتاد وارد شعر ایران کردیم و فکرمی کنم یک پیروزی برای شعر ایران است. و یادمان باشد مخاطب امروز آنقدر با استعداد است که فرق شعر خوب و بد را می‌فهمد. با تبلیغات و بیلبورد نمی‌شود شاعر خوبی شد. هیچ کمک دولتی، فرستادن کارتن کارتن کتاب‌ها به ارشاد و هیچ کدام از این کارها نمی‌تواند در مقبولیت شاعر سهیم باشد. برای شاعر خوب بودن، اول باید انسان خوبی باشی.
یکی از ویژگی‌های اصلی شعر فرانو بیان طنز آمیز این گونه شعری است. آیا معتقدید این تنها زبان مناسب برای گفت‌وگو با مخاطب امروز است ؟ و با روحیه طنزپرداز این مخاطب، موفقیت در این عرصه کمی دشوارتر نیست ؟
همین طور است. در ایران طنز گفتن زیره به کرمان بردن است. تمام 70 میلیون ایرانی طنزپردازند. یک مساله اجتماعی به سرعت برق و باد به سوژه‌ای برای طنز بدل می‌شود. شاعر طنز باید روحیه خاصی داشته باشد و فرق طنز را با متلک و نیش زدن و عقده گشایی بداند. خود من وقتی مفهوم خاصی در ذهنم روشن می‌شود، فکر می‌کنم ببینم از چه زاویه‌ای می‌توانم آن را روایت کنم که نه تبدیل به فکاهه بشود و نه کاریکلماتور یا هجو و هزل. طنز برای خنثی کردن زهر کلام است. شاعر اگر جدی حرف بزند، می‌شود تریبون فلان حزب. وقتی به شعرهای طنز اورهان ولی یا اریش فرید و امثال این شاعران نگاه می‌کنیم؛ می‌بینیم که چطور به عمق واقعی این زبان رسیده‌اند، اما در اینجا همه می‌خواسته‌اند شاملو بشوند یا سبیل و مویشان را بلند کرده‌اند که اخوان بشوند. حرف من به جوان‌ها این است که اگر واقعا قصدتان شعر نیست، بروید دنبال فوتبال که دست کم می‌توانید فقط 800 میلیون دلار به دلالتان پول بدهید.