نوروز همراه با تلویزیون از کی در زندگی ما جدی شد؟
رقیبان خاطرهساز
نوروز همراه با تلویزیون از کی در زندگی ما جدی شد؟ در واقع درستترش این است که بپرسیم عید هر سال با سریالهای طنز -و گاهی اوقات هم جدی- دقیقا از کی وارد زندگی ما شد و از آن به بعد دیگر نتوانستیم بدون سریال عید را سر کنیم؟ راستش را بخواهید نسل بچههای بعد از انقلاب نوروز را از سال ۱۳۷۲ جدی گرفتند؛ با «نوروز ۷۲» کار ماندگار داریوش کاردان. پیش از آن تلویزیون پر شده بود از بیمزگیهای بازیگران پا به سن گذاشته که با الگوی برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» به تلویزیون آمده بودند تا مردم را سرگرم کنند.
نوروز همراه با تلویزیون از کی در زندگی ما جدی شد؟ در واقع درستترش این است که بپرسیم عید هر سال با سریالهای طنز -و گاهی اوقات هم جدی- دقیقا از کی وارد زندگی ما شد و از آن به بعد دیگر نتوانستیم بدون سریال عید را سر کنیم؟ راستش را بخواهید نسل بچههای بعد از انقلاب نوروز را از سال 1372 جدی گرفتند؛ با «نوروز 72» کار ماندگار داریوش کاردان. پیش از آن تلویزیون پر شده بود از بیمزگیهای بازیگران پا به سن گذاشته که با الگوی برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» به تلویزیون آمده بودند تا مردم را سرگرم کنند. «نوروز 72» این انگاره را کاملا به هم ریخت و با آوردن دانشجویان بازیگری به تلویزیون و رو کردن چهرههای جدید طنز تلویزیونی را چند پله ارتقا داد و همان بازیگران - مهران مدیری، رضا عطاران، سعید آقاخانی، سروش صحت و خیلیهای دیگر - در سالهای بعد پشت دوربین رفتند و چهره طنز و کمدی تلویزیون ایران را تغییر دادند. نکته مهم دیگر در «نوروز 72» تولد یک ستاره بیچون و چرا در تلویزیون ایران بود: مهران مدیری. بازیگری که بعدها به غول شماره یک تلویزیون تبدیل شد و با حضور او بود که رقم و دقایق آگهیهای تلویزیونی سر به فلک کشید. بازیگری
که از تئاتر آمده بود و کسی تا آن زمان حتی نامش را هم نشنیده بود، اما آیتمهای به هجو کشیدن برنامههای تلویزیونی مانند «هنر هفتم»، «بعد از خبر» و «مسابقه هفته» او را برای همیشه در ذهن بیننده تلویزیون ماندگار کرد. در اینجا قصد داریم مروری داشته باشیم بر ماندگارترین سریالهای تلویزیونیای که تاکنون ساخته و نمایش داده شده است.
شب دهم
pic۱
نوروز ۱۳۸۱؛ اولین بار بود که در سالهای بعد از پیروزی انقلاب عید و محرم روی هم افتاد و تقارن متضاد این دو مناسبت باعث شد تلویزیون ایران برای اینکه در نوروزی که با روزهای عزاداری اباعبدالله (ع) همراه بود تلویزیون سوت و کور نشود، دست به کار ساخت سریالی شود که بدون شک در تاریخ سندهای تصویری ایران ماندگار خواهد شد. سریالی با نام «شب دهم» به کارگردانی حس فتحی. قصه تحول یک لمپن جنوب شهر تهران به نام حیدر است که در دوران رضا شاه ، زمانی که اجرای تعزیه ممنوع شده است، بر سر شرطی جانش را میدهد؛ شرط این است: اجرای تعزیه در ملا عام در مدت ده شب اول ماه محرم. بر سر همین شرط و گره دراماتیکی که بر قصه «شب دهم» سایه انداخته بود-یعنی عاشق شدن حیدر و سیر تحول او از یک مرد لات به یک عاشق امام حسین(ع) از مسیر عشق فروغ الزمان، یعنی رسیدن از یک عشق زمینی به یک عشق فرا زمینی- نوروز ۱۳۸۱ برای کسانی که با سریال حسن فتحی همراه شدند، یادگاری ماندگاری را گذاشت.
جایزه بزرگ
pic۲
بالاخره پس از 12 سال از نوروز 72 پای ستاره اول تلویزیون ایران در دهه هفتاد؛ مهران مدیری به سریالسازی نوروزی کشیده شد.
آن هم با قصهای طنز با حضور ستارگان کمدی آن سالها از جمله رضا شفیعیجم، جواد رضویان، سیامک انصاری ، محمدرضا هدایتی و بهنوش بختیاری. سریال داستان خانوادهای است که از نظر مالی وضع مناسبی ندارند. در همین هنگام بیژن جمالی (مهران مدیری) خبردار میشود که در قرعهکشی بانک، برنده یک اتومبیل بسیار گرانقیمت شده است.
او از شنیدن این خبر خوشحال میشود و برای گرفتن جایزه به بانک مراجعه میکند، اما متصدی بانک به او میگوید این اتومبیل را بهطور مشترک با فردی دیگر به نام کامبیز باقی (رضا شفیعیجم) برنده شده است. از این زمان به بعد است که ماجراها و مشکلاتی آغاز میشود و همه سعی دارند سهم بیشتری از فروش ماشین ببرند که باعث ایجاد وقایع کمدی میشود.
دو فصل مرد هزار چهره
pic3
شک نکنید که ماندگارترین سریالهای نوروزی همین دو کار مهران مدیری است که در دو سال پشت سرهم ۸۷ و ۸۸ روی آنتن رفت و قصه مسعود شصتچی را برای تماشاگرش تعریف کرد و در آخر نتیجه گرفت که «اشتباهی!» بوده است. مردی که به شکلی اتفاقی به جای آدمهای مختلف اشتباه گرفته میشود و نقش دیگران را بازی میکند. سری دوم هم همین قصه را به نوعی دیگر و با داستانکهای دیگر تعریف میکند. درحالیکه گفته میشد نام این کار به «اگه جای من بودین» تغییر کرده، اما این مجموعه با همان نام «مرد هزارچهره» روی آنتن شبکه سه رفت. در این میان حواشیای هم برای این کار پیش آمد یکی از این حاشیهها این بود که در تیتراژ انتهایی سریال از محمدرضا حسینیان بهعنوان بازیگر که حضوری افتخاری داشته است یاد میشود که نقشآفرینی وی نیز از سیما پخش نشد. مدیری بعدها در برنامه مثلث شیشهای گفت که دلیل حذف صحنههای حضور حسینیان خشونت بیش از اندازه در صحنهای بود که یادآور صحنه کله اسب در تختخواب فیلم «پدر خوانده» بود. هر چه بود تاکنون «مرد هزار چهره» یکی از ماندگارترین کارهای تلویزیون در تمام این سالها بوده است.
خوشرکاب و خوشغیرت
pic4
در همان نوروز ۱۳۸۱ شبکه دوم سیما سریالی را روی آنتن برد که با مایههای طنز سعی داشت آدمی را بهعنوان قهرمان معرفی کند که هیچ نسبتی با جنگ و دفاع مقدس ما نداشت و اصلا اعتقادی به آن جنگی که بر ما تحمیل شده بود در خود حس نمیکرد. حدود هفت سال قبل از آن در همین شبکه دو، فیلمی تولید شد که بسیار گل کرد. در واقع سریالی بود که یک فیلم سینمایی هم از آن روی پرده رفت: «لیلی با من است» ساخته کمال تبریزی. فیلم تبریزی هم بهطور مشخص همین تم را دنبال میکرد، با این تفاوت که قرار نبود تحولی در قهرمان آن فیلم- صادق مشکینی-روی دهد. صادق مشکینی «لیلی با من است» فیلمبردار صدا و سیما بود که از شانس بدش، گذرش افتاده بود به خط مقدم و بدون اینکه خودش بخواهد تا رخ به رخ عراقیها هم رفت؛ اما در «خوشرکاب» علی شاه حاتمی همین تم با سیر تحول قهرمان همراه میشود و لحظات بعضا شیرینی را برای تماشاگر میسازد. بهطور مشخص از «خوشرکاب» بود که سیر دنبالهسازی سریالی برای نوروز سالهای مختلف آغاز شد و دو سال بعد از آن فصل دوم «خوشرکاب» با نام «خوشغیرت» با همان شخصیتها و همان خردهقصهها روی آنتن رفت. نمود مشخص این کار در ذهن تماشاگر بازی محمد کاسبی و مجید صالحی بهعنوان یک راننده کامیون و شاگردش است که از بد روزگار گذارشان به جبهه میافتد. شاید بتوان «خوشرکاب» را پیشزمینهای برای سهگانه «اخراجیها» ساخته مسعود دهنمکی دانست که چهار سال بعد در سال۱۳۸۵ شروع شد و به فاصله دو سال قسمتهای دوم و سومش هم روی پرده رفت و اتفاقا بسیار هم پرفروش شد و تماشاگر بریده از سالنهای سینما را به درون سالنهای تاریک در نوروز ۸۶، ۸۸ و۹۰ کشاند.
ترش و شیرین
pic5
جبهه طنز روتین تلویزیونی، در نوروز ۱۳۸۶ یک مدعی دیگر هم پیدا کرد. نام این مدعی بازیگر طنز سریالهای تلویزیونی رضا عطاران بود که این بار خود سکان کارگردانی را بر عهده گرفته بود و قرار بود نگاه جدیدی را وارد کارهای کمدی تلویزیون بکند. رضا عطاران شیوهای را در «ترش و شیرین»امتحان کرد که بعدها با کارهای دیگرش مثل «بزنگاه» به اوج خود رسید. خودش در «ترش و شیرین» نقشی را بازی کرد که انگار لباسش برای او دوخته شده بود؛ آدمی بیخیال و تنبل که از همه ابزارهای موجود استفاده میکرد که از زیر کارها در برود و تیپ الکیخوش را به بهترین شکل اجرا کند. «ترش و شیرین» قصه زنی متکی به نفس است به نام نصرت خانم که پس از مرگ شوهرش کمر همت بسته و از طریق ترشیفروشی چهار بچه قد و نیم قدش را به سختی اما آبرومندانه از آب و گل در آورده است. داستان از جایی شروع میشود که مهلت خانه اجارهای نصرت خانم به سر آمده و او مجبور است به خانهای دیگر نقل مکان کند، اما این جابهجایی باعث بروز ماجراهایی میشود که مسیر زندگی نصرت خانم و خانوادهاش را تغییر میدهد. طبق گزارشی که از تحقیقات نظرسنجی تلویزیون در سال ۹۲ به دست آمده این سریال مثل سریالهای دیگر رضا عطاران مورد استقبال بینندگان قرار گرفته و رتبه سوم را در بین سریالهای طنز نوروزی به خود اختصاص داده است. عطاران سالها بعد در سینما هم همین رویه را پیش گرفت و به ستاره اول سینمای ایران هم تبدیل شد؛ بهطوری که فیلمهایی که او ساخت یا در آنها بازی کرد در گیشه سینماها فروش بالایی را تجربه کردند و رضا عطاران به بازیگر فیلمهای پرفروش سینمای ایران تبدیل شد.
«پایتخت»ها
یکی از پرطرفدارتر
pic6ین سریالهای نوروزی تلویزیون ایران و رکورددار بیشترین دنبالهسازی برای یک سریال تلویزیونی. سیروس مقدم کارگردان این سریال که یکی از پرکارترین کارگردانهای تلویزیون است با «پایتخت» ماجرای خانوادهای را روایت کرد که تصمیم میگیرند از علیآباد به تهران کوچ کنند و هنگام ورود به پایتخت با مشکلات زیادی مواجه میشوند. «پایتخت»پر است از شخصیتهایی که تکیه کلامشان بعد از هر سری از کار به میان مردم کوچه و بازار میآمد و در دهان مردم دهان به دهان میچرخید. محسن تنابنده به نقش نقی معمولی، علیرضا خمسه به نقش بابا پنجعلی و احمد مهرانفر به نقش ارسطو ماندگارترین نقشهای «پایتخت» بودند. محسن تنابنده علاوهبر بازی در نقش نقی نویسندگی کار را هم بر عهده داشت و میتوان گفت با «پایتخت» علاوهبر بازی، قدرت نویسندگیاش را هم به رخ کشید. یکی از نکات کاری محسن تنابنده در نوشتن طرح فیلمنامههایش، سفر به مناطق مورد گفتوگو و آشنایی قبلی با فرهنگ، رفتار، گویش و معضلات واقعی آن است؛ چیزی که به شکل تحسینبرانگیزی در پایتخت به چشم میخورد (شاهد این ادعا هم مازندرانیهایی هستند که برخی از این افراد حتی باور نداشتند که تنابنده خود اهل مازندران نیست!). شخصیتها نیز به درستی و به شکلی باورپذیر در سریهای مختلف سریال تغییر کردهاند؛ تغییر سنی نقی و پدرش مشهود است و ارسطو نیز پختهتر شده است. حوادث ماجرا خوب جفت و جور میشوند و برای باورپذیری اتفاقات نیز در جزئیات کار نگاه بسیار دقیقی اعمال شده است. در کنار اینها از تدوین مناسب کار و موسیقی متنی که بدون آن کار ناقص خواهد شد نباید گذشت.
وفا
pic7
یک ملودرام اشکانگیز، با پسزمینه عشق. محمد حسین لطیفی با «وفا» شبهای نوروز ۱۳۸۵ مردم را ساخت و توانست بییندگانش را راضی از پای تلویزیون بلند کند. پس از «شب دهم»، این بار یک سریال دیگر در ایام نوروز روی صفحه تلویزیون رفت که کمدی نبود و قرار نبود تماشاگر را بخنداند. در عوض ملودرامی قوی لازم بود تا بیننده جلوی تلویزیون میخکوب شود، و لطیفی این قصه را در اختیار داشت. وفا داستان جوانی به نام ژوبین پناهی است که به جرم جاسوسی برای کشور اسرائیل در ایران زندانی است. او به دلیل مشکلات روحی و روانی که پس از کشته شدن پدر و مادرش در انفجار بمبی در قبرس پیدا کرده به بیمارستان منتقل میشود. در این زمان مامور ویژهای از طرف موساد و سازمان امنیت ملی اسرائیل برای ربودن او از آسایشگاه روانی وارد ایران میشود. این قصه با بازی پوریا پورسرخ و هانیه توسلی و با صدای محمد اصفهانی نوروز آن سال را در یاد مردم نگه داشت.
شب دهم
pic۱
نوروز ۱۳۸۱؛ اولین بار بود که در سالهای بعد از پیروزی انقلاب عید و محرم روی هم افتاد و تقارن متضاد این دو مناسبت باعث شد تلویزیون ایران برای اینکه در نوروزی که با روزهای عزاداری اباعبدالله (ع) همراه بود تلویزیون سوت و کور نشود، دست به کار ساخت سریالی شود که بدون شک در تاریخ سندهای تصویری ایران ماندگار خواهد شد. سریالی با نام «شب دهم» به کارگردانی حس فتحی. قصه تحول یک لمپن جنوب شهر تهران به نام حیدر است که در دوران رضا شاه ، زمانی که اجرای تعزیه ممنوع شده است، بر سر شرطی جانش را میدهد؛ شرط این است: اجرای تعزیه در ملا عام در مدت ده شب اول ماه محرم. بر سر همین شرط و گره دراماتیکی که بر قصه «شب دهم» سایه انداخته بود-یعنی عاشق شدن حیدر و سیر تحول او از یک مرد لات به یک عاشق امام حسین(ع) از مسیر عشق فروغ الزمان، یعنی رسیدن از یک عشق زمینی به یک عشق فرا زمینی- نوروز ۱۳۸۱ برای کسانی که با سریال حسن فتحی همراه شدند، یادگاری ماندگاری را گذاشت.
جایزه بزرگ
pic۲
بالاخره پس از 12 سال از نوروز 72 پای ستاره اول تلویزیون ایران در دهه هفتاد؛ مهران مدیری به سریالسازی نوروزی کشیده شد.
آن هم با قصهای طنز با حضور ستارگان کمدی آن سالها از جمله رضا شفیعیجم، جواد رضویان، سیامک انصاری ، محمدرضا هدایتی و بهنوش بختیاری. سریال داستان خانوادهای است که از نظر مالی وضع مناسبی ندارند. در همین هنگام بیژن جمالی (مهران مدیری) خبردار میشود که در قرعهکشی بانک، برنده یک اتومبیل بسیار گرانقیمت شده است.
او از شنیدن این خبر خوشحال میشود و برای گرفتن جایزه به بانک مراجعه میکند، اما متصدی بانک به او میگوید این اتومبیل را بهطور مشترک با فردی دیگر به نام کامبیز باقی (رضا شفیعیجم) برنده شده است. از این زمان به بعد است که ماجراها و مشکلاتی آغاز میشود و همه سعی دارند سهم بیشتری از فروش ماشین ببرند که باعث ایجاد وقایع کمدی میشود.
دو فصل مرد هزار چهره
pic3
شک نکنید که ماندگارترین سریالهای نوروزی همین دو کار مهران مدیری است که در دو سال پشت سرهم ۸۷ و ۸۸ روی آنتن رفت و قصه مسعود شصتچی را برای تماشاگرش تعریف کرد و در آخر نتیجه گرفت که «اشتباهی!» بوده است. مردی که به شکلی اتفاقی به جای آدمهای مختلف اشتباه گرفته میشود و نقش دیگران را بازی میکند. سری دوم هم همین قصه را به نوعی دیگر و با داستانکهای دیگر تعریف میکند. درحالیکه گفته میشد نام این کار به «اگه جای من بودین» تغییر کرده، اما این مجموعه با همان نام «مرد هزارچهره» روی آنتن شبکه سه رفت. در این میان حواشیای هم برای این کار پیش آمد یکی از این حاشیهها این بود که در تیتراژ انتهایی سریال از محمدرضا حسینیان بهعنوان بازیگر که حضوری افتخاری داشته است یاد میشود که نقشآفرینی وی نیز از سیما پخش نشد. مدیری بعدها در برنامه مثلث شیشهای گفت که دلیل حذف صحنههای حضور حسینیان خشونت بیش از اندازه در صحنهای بود که یادآور صحنه کله اسب در تختخواب فیلم «پدر خوانده» بود. هر چه بود تاکنون «مرد هزار چهره» یکی از ماندگارترین کارهای تلویزیون در تمام این سالها بوده است.
خوشرکاب و خوشغیرت
pic4
در همان نوروز ۱۳۸۱ شبکه دوم سیما سریالی را روی آنتن برد که با مایههای طنز سعی داشت آدمی را بهعنوان قهرمان معرفی کند که هیچ نسبتی با جنگ و دفاع مقدس ما نداشت و اصلا اعتقادی به آن جنگی که بر ما تحمیل شده بود در خود حس نمیکرد. حدود هفت سال قبل از آن در همین شبکه دو، فیلمی تولید شد که بسیار گل کرد. در واقع سریالی بود که یک فیلم سینمایی هم از آن روی پرده رفت: «لیلی با من است» ساخته کمال تبریزی. فیلم تبریزی هم بهطور مشخص همین تم را دنبال میکرد، با این تفاوت که قرار نبود تحولی در قهرمان آن فیلم- صادق مشکینی-روی دهد. صادق مشکینی «لیلی با من است» فیلمبردار صدا و سیما بود که از شانس بدش، گذرش افتاده بود به خط مقدم و بدون اینکه خودش بخواهد تا رخ به رخ عراقیها هم رفت؛ اما در «خوشرکاب» علی شاه حاتمی همین تم با سیر تحول قهرمان همراه میشود و لحظات بعضا شیرینی را برای تماشاگر میسازد. بهطور مشخص از «خوشرکاب» بود که سیر دنبالهسازی سریالی برای نوروز سالهای مختلف آغاز شد و دو سال بعد از آن فصل دوم «خوشرکاب» با نام «خوشغیرت» با همان شخصیتها و همان خردهقصهها روی آنتن رفت. نمود مشخص این کار در ذهن تماشاگر بازی محمد کاسبی و مجید صالحی بهعنوان یک راننده کامیون و شاگردش است که از بد روزگار گذارشان به جبهه میافتد. شاید بتوان «خوشرکاب» را پیشزمینهای برای سهگانه «اخراجیها» ساخته مسعود دهنمکی دانست که چهار سال بعد در سال۱۳۸۵ شروع شد و به فاصله دو سال قسمتهای دوم و سومش هم روی پرده رفت و اتفاقا بسیار هم پرفروش شد و تماشاگر بریده از سالنهای سینما را به درون سالنهای تاریک در نوروز ۸۶، ۸۸ و۹۰ کشاند.
ترش و شیرین
pic5
جبهه طنز روتین تلویزیونی، در نوروز ۱۳۸۶ یک مدعی دیگر هم پیدا کرد. نام این مدعی بازیگر طنز سریالهای تلویزیونی رضا عطاران بود که این بار خود سکان کارگردانی را بر عهده گرفته بود و قرار بود نگاه جدیدی را وارد کارهای کمدی تلویزیون بکند. رضا عطاران شیوهای را در «ترش و شیرین»امتحان کرد که بعدها با کارهای دیگرش مثل «بزنگاه» به اوج خود رسید. خودش در «ترش و شیرین» نقشی را بازی کرد که انگار لباسش برای او دوخته شده بود؛ آدمی بیخیال و تنبل که از همه ابزارهای موجود استفاده میکرد که از زیر کارها در برود و تیپ الکیخوش را به بهترین شکل اجرا کند. «ترش و شیرین» قصه زنی متکی به نفس است به نام نصرت خانم که پس از مرگ شوهرش کمر همت بسته و از طریق ترشیفروشی چهار بچه قد و نیم قدش را به سختی اما آبرومندانه از آب و گل در آورده است. داستان از جایی شروع میشود که مهلت خانه اجارهای نصرت خانم به سر آمده و او مجبور است به خانهای دیگر نقل مکان کند، اما این جابهجایی باعث بروز ماجراهایی میشود که مسیر زندگی نصرت خانم و خانوادهاش را تغییر میدهد. طبق گزارشی که از تحقیقات نظرسنجی تلویزیون در سال ۹۲ به دست آمده این سریال مثل سریالهای دیگر رضا عطاران مورد استقبال بینندگان قرار گرفته و رتبه سوم را در بین سریالهای طنز نوروزی به خود اختصاص داده است. عطاران سالها بعد در سینما هم همین رویه را پیش گرفت و به ستاره اول سینمای ایران هم تبدیل شد؛ بهطوری که فیلمهایی که او ساخت یا در آنها بازی کرد در گیشه سینماها فروش بالایی را تجربه کردند و رضا عطاران به بازیگر فیلمهای پرفروش سینمای ایران تبدیل شد.
«پایتخت»ها
یکی از پرطرفدارتر
pic6ین سریالهای نوروزی تلویزیون ایران و رکورددار بیشترین دنبالهسازی برای یک سریال تلویزیونی. سیروس مقدم کارگردان این سریال که یکی از پرکارترین کارگردانهای تلویزیون است با «پایتخت» ماجرای خانوادهای را روایت کرد که تصمیم میگیرند از علیآباد به تهران کوچ کنند و هنگام ورود به پایتخت با مشکلات زیادی مواجه میشوند. «پایتخت»پر است از شخصیتهایی که تکیه کلامشان بعد از هر سری از کار به میان مردم کوچه و بازار میآمد و در دهان مردم دهان به دهان میچرخید. محسن تنابنده به نقش نقی معمولی، علیرضا خمسه به نقش بابا پنجعلی و احمد مهرانفر به نقش ارسطو ماندگارترین نقشهای «پایتخت» بودند. محسن تنابنده علاوهبر بازی در نقش نقی نویسندگی کار را هم بر عهده داشت و میتوان گفت با «پایتخت» علاوهبر بازی، قدرت نویسندگیاش را هم به رخ کشید. یکی از نکات کاری محسن تنابنده در نوشتن طرح فیلمنامههایش، سفر به مناطق مورد گفتوگو و آشنایی قبلی با فرهنگ، رفتار، گویش و معضلات واقعی آن است؛ چیزی که به شکل تحسینبرانگیزی در پایتخت به چشم میخورد (شاهد این ادعا هم مازندرانیهایی هستند که برخی از این افراد حتی باور نداشتند که تنابنده خود اهل مازندران نیست!). شخصیتها نیز به درستی و به شکلی باورپذیر در سریهای مختلف سریال تغییر کردهاند؛ تغییر سنی نقی و پدرش مشهود است و ارسطو نیز پختهتر شده است. حوادث ماجرا خوب جفت و جور میشوند و برای باورپذیری اتفاقات نیز در جزئیات کار نگاه بسیار دقیقی اعمال شده است. در کنار اینها از تدوین مناسب کار و موسیقی متنی که بدون آن کار ناقص خواهد شد نباید گذشت.
وفا
pic7
یک ملودرام اشکانگیز، با پسزمینه عشق. محمد حسین لطیفی با «وفا» شبهای نوروز ۱۳۸۵ مردم را ساخت و توانست بییندگانش را راضی از پای تلویزیون بلند کند. پس از «شب دهم»، این بار یک سریال دیگر در ایام نوروز روی صفحه تلویزیون رفت که کمدی نبود و قرار نبود تماشاگر را بخنداند. در عوض ملودرامی قوی لازم بود تا بیننده جلوی تلویزیون میخکوب شود، و لطیفی این قصه را در اختیار داشت. وفا داستان جوانی به نام ژوبین پناهی است که به جرم جاسوسی برای کشور اسرائیل در ایران زندانی است. او به دلیل مشکلات روحی و روانی که پس از کشته شدن پدر و مادرش در انفجار بمبی در قبرس پیدا کرده به بیمارستان منتقل میشود. در این زمان مامور ویژهای از طرف موساد و سازمان امنیت ملی اسرائیل برای ربودن او از آسایشگاه روانی وارد ایران میشود. این قصه با بازی پوریا پورسرخ و هانیه توسلی و با صدای محمد اصفهانی نوروز آن سال را در یاد مردم نگه داشت.
ارسال نظر