رای معیشتی
لیلا باقرزاده این واقعیت که ایران در حال حاضر، وضعیت اقتصادی مناسبی ندارد، یکی از معدود واقعیتهای جامعه است که مردم از هر قشری روی آن توافق نظر دارند. نامزدهای انتخابات اخیر ریاستجمهوری نیز، با علم به این موضوع تمرکز ویژهای روی آن کرده بودند، اما پیروزی یک مرحلهای حسن روحانی، پرسشهای مختلفی در اینباره پیش کشید. هر چند حمایت چهرههای شاخص و رییسجمهورهای پیشین از روحانی، میتواند سویه سیاسی ماجرا را به خوبی پوشش دهد و مقابل پرسشها، پاسخهای درخور میگذارد، اما با دانستن اولویت اقتصادی مردم، این پرسش بیپاسخ میماند که چرا رای مردم به نامزدهایی چون محسن رضایی یا محمدباقر قالیباف تعلق نگرفت؟ تاکید مداوم رضایی بر روی گرفتاریهای معیشتی، در هر فرصتی که در اختیار داشت یا کارنامه قالیباف در شهر تهران، احتمالا گزینههای در دسترستری نسبت به سابقه دیپلماتیک رییسجمهور منتخب بودند.
لیلا باقرزاده این واقعیت که ایران در حال حاضر، وضعیت اقتصادی مناسبی ندارد، یکی از معدود واقعیتهای جامعه است که مردم از هر قشری روی آن توافق نظر دارند. نامزدهای انتخابات اخیر ریاستجمهوری نیز، با علم به این موضوع تمرکز ویژهای روی آن کرده بودند، اما پیروزی یک مرحلهای حسن روحانی، پرسشهای مختلفی در اینباره پیش کشید. هر چند حمایت چهرههای شاخص و رییسجمهورهای پیشین از روحانی، میتواند سویه سیاسی ماجرا را به خوبی پوشش دهد و مقابل پرسشها، پاسخهای درخور میگذارد، اما با دانستن اولویت اقتصادی مردم، این پرسش بیپاسخ میماند که چرا رای مردم به نامزدهایی چون محسن رضایی یا محمدباقر قالیباف تعلق نگرفت؟ تاکید مداوم رضایی بر روی گرفتاریهای معیشتی، در هر فرصتی که در اختیار داشت یا کارنامه قالیباف در شهر تهران، احتمالا گزینههای در دسترستری نسبت به سابقه دیپلماتیک رییسجمهور منتخب بودند. اما باید پرسید که اساسا مردم به چه رای میدهند؟ مشخص است که مجموعهای از عوامل مانند کاریزمای شخصی یا شناختهشده بودن یا تجربه یا برنامه آینده و بسیاری از چیزهای دیگر دخیل است، اما از طرفی در هر برهه زمانی، مسائل خاصی در اولویت قرار
میگیرند. به عنوان مثال، در سال 84، اقبال مردم به سوی فردی قرار گرفت که مشکل مردم را نه تار موی جوانان، بلکه اقتصاد میدانست. اما دقیقا چه اتفاقی افتاد که در سال 92، در حالی که وضع اقتصادی به مراتب بدتر از 8 سال پیش بود، تاکیدات اینچنینی توفیق خاصی برای گویندگانش حاصل نکرد؟ به نظر میرسد که مشکل در تعریف «اقتصاد» یا «معیشت» است. مردم که در سالهای اخیر، کاهش بیسابقه ارزش پول ملی و از دسترفتن پسازاندازهایشان را لمس کردند. وقتی که تبدیل واحد پولی از ریال به سایر واحدها، در میان عادیترین قشرهای جامعه هم رواج پیدا کرد، میتوان فهمید که امنیت سرمایهگذاری برای یک سرمایهگذار به چه حد نازلی رسیده است. زمانی که یک شهروند عادی، نگران است که اگر دو میلیون تومان پسااندازش را مثلا در بانک سرمایهگذاری کند، احتمالا ارزش پولش در ماههای آتی به نصف کاهش مییابد، چگونه میتوان انتظار داشت که بازار صنعت و تجارت پویا شود؟ این تنها یک مثال بود و مثالهای دیگر چون هزینههای سلامت و بهداشت و درمان خانواده یا عدم نظم قیمتهای کالاهای مختلف و هزار و یک چیز دیگر، نمونههای دیگری از این مساله هستند. وضعیتی که هر شهروند،
بهخوبی کاهش رشد اقتصادی و حتی منفی شدن آن را در کوچکشدن سفرهاش حس کرده بود. پس احتمالا برای این جامعه، وعده افزایش یارانه نقدی چندان کارساز نیست. اتفاقا مردم بیش از گذشته به فکر معاش خود هستند، اما بدیهی است که هر کس میخواهد از بهترین راه به پاسخ مورد نیاز خود برسد. در اینجا نیز، مردم پاسخ بهتر را در حسن روحانی و پشتوانههای فکری و نیروی انسانی همراه وی جستوجو کردند. مشخص بود که مردم میفهمیدند وقتی از کسی حتی درباره فرهنگ میپرسند و وی تمام مشکل را اقتصادی میداند، احتمالا قرار نیست وضعیت معیشت خود را بهبود بخشد؛ چرا که 8 سال چنین مدلی را آزموده بودند. یا اگر کسی مدعی شایستهسالاری و استفاده از نیروهای متخصص است؛ ولی ساز و کار همراهانش از یک طیف و جریان بسته و خاص است، که بارها امتحانش را پس داده، احتمالا نمیتواند نماینده مطمئنی برای گذار از بحران باشد. اما در اینجا یک پرسش به جا میماند؛ اینکه آیا اساسا «رای معیشتی»، ناشی از عقبماندگی فکری جامعه ایران نیست؟ به عبارت دیگر، نباید انتظار داشت که مردم به ایدههای والاتر و اندیشهها بپردازند نه مسائل سطحی اینچنینی؟ در پاسخ به این پرسش میتوان گفت که حتی
در کشورهای صنعتی پیشرفته که در اوج بحران، وضع به مراتب بهتری از دوران رشد بالای اقتصادی ما دارند، مردم این چنین عمل کنند. نمونه اخیر آن را میتوان در فرانسه و انتخاب اولاند به جای سارکوزی مشاهده کرد یا مشهورتر از آن، پیروزی قاطع اوباما بر مککین در آمریکا، در حالی که مککین نماینده اقتدار و اصول آمریکایی بود، اما فارغ از این، مگر اساسا قرار است کارکرد رییس دولت چه باشد؟ رییسجمهور یک مسوول اجرایی است، مگر وی قرار است نظریهپردازی یا فلسفهبافی کند که میگوییم نباید رای مردم معیشتی باشد؟ رییسدولت عالیترین کارگزار مردم است که با انتخاب مستقیم آنها بر سر کار میآید و بناست که در چارچوب قانون اساسی، وظایفش را برای بهبود وضع جامعه انجام دهد. این بهبود هم معنایی جز بهبود شرایط مادی و امکانات آن ندارد، هرچند که عدهای نخواهند این مساله بدیهی را بپذیرند.
ارسال نظر