آماده روزهای سخت باشید
کارل ریچاردز *
مترجم: شادی آذری
حدود ۱۰ سال پیش فردی را میشناختم که وضعیت مالی بسیار خوبی داشت، خانهای بزرگ، کسبوکاری موفق و درآمدی عالی.
پس از مدتی اما وضعیت او تغییر کرد. او توانست با درک شرایط جدیدی که برایش پیش آمده بود، یک خانه بسیار کوچک بخرد و هزینه بسیار کمی برای مسکن خود بپردازد. در ابتدا، او از خرید آن خانه کوچک سود برد چون ارزش آن در مدت کوتاهی افزایش یافت، اما خبرهای خوب برای این فرد در همینجا متوقف نشد. وی با پولی که از وام این خانه گرفت، توانست کسبوکار جدیدی را برای خود راهاندازی کند؛ اما دوباره شرایط سخت از راه رسید.
مترجم: شادی آذری
حدود ۱۰ سال پیش فردی را میشناختم که وضعیت مالی بسیار خوبی داشت، خانهای بزرگ، کسبوکاری موفق و درآمدی عالی.
پس از مدتی اما وضعیت او تغییر کرد. او توانست با درک شرایط جدیدی که برایش پیش آمده بود، یک خانه بسیار کوچک بخرد و هزینه بسیار کمی برای مسکن خود بپردازد. در ابتدا، او از خرید آن خانه کوچک سود برد چون ارزش آن در مدت کوتاهی افزایش یافت، اما خبرهای خوب برای این فرد در همینجا متوقف نشد. وی با پولی که از وام این خانه گرفت، توانست کسبوکار جدیدی را برای خود راهاندازی کند؛ اما دوباره شرایط سخت از راه رسید.
کارل ریچاردز *
مترجم: شادی آذری
حدود ۱۰ سال پیش فردی را میشناختم که وضعیت مالی بسیار خوبی داشت، خانهای بزرگ، کسبوکاری موفق و درآمدی عالی.
پس از مدتی اما وضعیت او تغییر کرد. او توانست با درک شرایط جدیدی که برایش پیش آمده بود، یک خانه بسیار کوچک بخرد و هزینه بسیار کمی برای مسکن خود بپردازد. در ابتدا، او از خرید آن خانه کوچک سود برد چون ارزش آن در مدت کوتاهی افزایش یافت، اما خبرهای خوب برای این فرد در همینجا متوقف نشد. وی با پولی که از وام این خانه گرفت، توانست کسبوکار جدیدی را برای خود راهاندازی کند؛ اما دوباره شرایط سخت از راه رسید. ارزش خانه او افت کرد تا جایی که ارزش آن به کمتر از مبلغی که او آن را خریده بود رسید. سپس درآمد او به میزان قابل توجهی افت کرد چون کسبوکار او به شدت به اقتصاد محلی وابسته بود و اقتصاد محلی با بحران مواجه شده بود. دوباره با درک درستی که او از وضعیت داشت شرایط خود را عوض کرد و این داستان همچون چرخهای ادامه یافت. نکتهای که در همه این تغییر شرایط میشد بهوضوح فهمید این بود که این فرد باید مسوولیت کامل تک تک تصمیمات خود را بر عهده بگیرد. شکی نیست که او در این تجربه حل مسائل، با تبعات استرسهای ذهنی و جسمی زیادی نیز دست و پنجه نرم میکرد.
میتوان حدس زد که شما هم در زندگی خود با چنین تجربهای مواجه شدهاید یا دست کم کسی را میشناسید که چنین تجربه شخصیای دارد. با توجه به شرایط اقتصادی کشورها، این احتمال بسیار زیاد است که افراد، نسخه کم و بیش مشابه این داستان را در زندگی خود تجربه کرده باشند. شاید بد نیست بدانید که آن فرد این روزها در چه وضعیتی زندگی میکند. او تجربیات خیلی خوبی را در زندگی پشت سر گذاشته است. او حالا یک فرد ثروتمند محسوب میشود. ارتباطات او بهتر از گذشته است و حتی توانسته است گامهایی برای اجتناب از تکرار تجربیات بد بردارد.
این داستان را به این دلیل برایتان تعریف کردم که آن فرد، خود من هستم. بارها و بارها از خودم پرسیدهام «چه کار اشتباهی کردهام که سزاوار این همه تجربیات بد بودهام؟» به تازگی اما بارها و بارها از خودم میپرسم «چه کار خوبی کردهام که شایسته این همه تجربیات خوب بودهام؟» دقت کنید که تاکید این جملات بر چیست، تاکید بر این است که آیا شایستگیاش را داشتهام؟ حالا بسیار آسان است که به عقب بازگردم و بفهمم چرا برخی از رویدادهای خاص برایم بهوقوع پیوست و بهخاطر آنها یا خود را سرزنش کنم یا شایسته تعریف بدانم. البته واقعیت زندگی جزئیات بیشتری را در بر میگیرد. من با دقت سعی کردم تجربیات را به دو بخش خوب و بد دستهبندی کنم. در مجموع به این نتیجه رسیدهام که من بهترین کاری را که با توجه به دانش و تجربه آن زمانم میتوانستم، انجام دادهام. وقتی به گذشته باز میگردیم باید مراقب باشیم. چون نمیتوان به دقت گفت که چه کاری را انجام دادهام که شایسته تجربیات مثبت و خوب بودهام و چه کاری را کردهام که سزاوار تجربیات بد بودهام.
به یکی از دوستانم چنین گفتهام: «اگر به سرعت به پنج سال بعد سفر کنیم شاید خود را بیخانمان ببینیم، یا مالک یک جت شخصی یا در یک سطح مالی بین این دو.» او در پاسخ گفت: «درست است و اگر خود را برای پذیرشش آماده کنی، احساس آزادی خواهی کرد.» مدتی طول کشید تا منظور او را درک کنم. اما بعد از مدتی فهمیدم که او درباره احساس آزادیای حرف میزد که با درک یک نکته بهوجود میآید: شما «لیاقت» هر نتیجه ویژهای را دارید. بیشک ما بدون مسوولیت نیستیم. اما افرادی را تصور کنید که میگویند میتوانند آینده خود را کنترل کنند. آنها این داستان را به خود تلقین میکنند که اگر به دقت برنامهریزی کنند، بیشک به آنچه میخواهند دست خواهند یافت. بسیاری از ما سالها به این افسانه ایمان داشتیم. حقیقت اما این است که زندگی پر از رویدادهای غیرقابل پیشبینی است.
این موضوع اما نمیتواند باعث شود که ما موفق شویم یا شکست بخوریم یا فردی غمگین باشیم یا فردی شاد. لذت واقعی زندگی و آرامش حقیقی در این است که اطمینان داشته باشید شایسته یک عاقبت خوش هستید. البته که هر فردی در زندگی خود اهدافی را تعریف میکند و برای دستیابی به آنها از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند، اما ممکن است یک روز صبح از خواب برخیزیم و با خود بگوییم: «دیگر مطمئن نیستم این راهی را که میروم بهترین مسیر است.» آنگاه است که باید از خود بپرسیم آیا شرایط تغییر کرده است یا اینکه ما تصور میکنیم اهدافمان بیش از حد دشوار است؟ آیا لازم است که در همین مسیر سخت ادامه دهیم یا اینکه مسیری متفاوت را تجربه کنیم؟ این یعنی آزادی عمل.در حال حاضر من سخت در تلاشم تا هم اهداف خاصی را در زندگی دنبال کنم و هم به این حقیقت باور داشته باشم که پیشبینی زندگی قطعی نیست. با پذیرش این عدم قطعیت در زندگی از خود میپرسم: «با توجه به آن هدف، و با توجه به عدم قطعیت، بعد از این چه اقدامی را باید در پیش گیرم؟»
در این صورت هدفتان هر چه باشد، میتوانید یاد بگیرید به خودتان اعتماد داشته باشید که از پس روزهای سخت و تغییر شرایط برخواهید آمد و برای من این تعریف واقعی آزادی است.
* برنامه ریز مالی و نویسنده کتاب «خلأ رفتاری»
مترجم: شادی آذری
حدود ۱۰ سال پیش فردی را میشناختم که وضعیت مالی بسیار خوبی داشت، خانهای بزرگ، کسبوکاری موفق و درآمدی عالی.
پس از مدتی اما وضعیت او تغییر کرد. او توانست با درک شرایط جدیدی که برایش پیش آمده بود، یک خانه بسیار کوچک بخرد و هزینه بسیار کمی برای مسکن خود بپردازد. در ابتدا، او از خرید آن خانه کوچک سود برد چون ارزش آن در مدت کوتاهی افزایش یافت، اما خبرهای خوب برای این فرد در همینجا متوقف نشد. وی با پولی که از وام این خانه گرفت، توانست کسبوکار جدیدی را برای خود راهاندازی کند؛ اما دوباره شرایط سخت از راه رسید. ارزش خانه او افت کرد تا جایی که ارزش آن به کمتر از مبلغی که او آن را خریده بود رسید. سپس درآمد او به میزان قابل توجهی افت کرد چون کسبوکار او به شدت به اقتصاد محلی وابسته بود و اقتصاد محلی با بحران مواجه شده بود. دوباره با درک درستی که او از وضعیت داشت شرایط خود را عوض کرد و این داستان همچون چرخهای ادامه یافت. نکتهای که در همه این تغییر شرایط میشد بهوضوح فهمید این بود که این فرد باید مسوولیت کامل تک تک تصمیمات خود را بر عهده بگیرد. شکی نیست که او در این تجربه حل مسائل، با تبعات استرسهای ذهنی و جسمی زیادی نیز دست و پنجه نرم میکرد.
میتوان حدس زد که شما هم در زندگی خود با چنین تجربهای مواجه شدهاید یا دست کم کسی را میشناسید که چنین تجربه شخصیای دارد. با توجه به شرایط اقتصادی کشورها، این احتمال بسیار زیاد است که افراد، نسخه کم و بیش مشابه این داستان را در زندگی خود تجربه کرده باشند. شاید بد نیست بدانید که آن فرد این روزها در چه وضعیتی زندگی میکند. او تجربیات خیلی خوبی را در زندگی پشت سر گذاشته است. او حالا یک فرد ثروتمند محسوب میشود. ارتباطات او بهتر از گذشته است و حتی توانسته است گامهایی برای اجتناب از تکرار تجربیات بد بردارد.
این داستان را به این دلیل برایتان تعریف کردم که آن فرد، خود من هستم. بارها و بارها از خودم پرسیدهام «چه کار اشتباهی کردهام که سزاوار این همه تجربیات بد بودهام؟» به تازگی اما بارها و بارها از خودم میپرسم «چه کار خوبی کردهام که شایسته این همه تجربیات خوب بودهام؟» دقت کنید که تاکید این جملات بر چیست، تاکید بر این است که آیا شایستگیاش را داشتهام؟ حالا بسیار آسان است که به عقب بازگردم و بفهمم چرا برخی از رویدادهای خاص برایم بهوقوع پیوست و بهخاطر آنها یا خود را سرزنش کنم یا شایسته تعریف بدانم. البته واقعیت زندگی جزئیات بیشتری را در بر میگیرد. من با دقت سعی کردم تجربیات را به دو بخش خوب و بد دستهبندی کنم. در مجموع به این نتیجه رسیدهام که من بهترین کاری را که با توجه به دانش و تجربه آن زمانم میتوانستم، انجام دادهام. وقتی به گذشته باز میگردیم باید مراقب باشیم. چون نمیتوان به دقت گفت که چه کاری را انجام دادهام که شایسته تجربیات مثبت و خوب بودهام و چه کاری را کردهام که سزاوار تجربیات بد بودهام.
به یکی از دوستانم چنین گفتهام: «اگر به سرعت به پنج سال بعد سفر کنیم شاید خود را بیخانمان ببینیم، یا مالک یک جت شخصی یا در یک سطح مالی بین این دو.» او در پاسخ گفت: «درست است و اگر خود را برای پذیرشش آماده کنی، احساس آزادی خواهی کرد.» مدتی طول کشید تا منظور او را درک کنم. اما بعد از مدتی فهمیدم که او درباره احساس آزادیای حرف میزد که با درک یک نکته بهوجود میآید: شما «لیاقت» هر نتیجه ویژهای را دارید. بیشک ما بدون مسوولیت نیستیم. اما افرادی را تصور کنید که میگویند میتوانند آینده خود را کنترل کنند. آنها این داستان را به خود تلقین میکنند که اگر به دقت برنامهریزی کنند، بیشک به آنچه میخواهند دست خواهند یافت. بسیاری از ما سالها به این افسانه ایمان داشتیم. حقیقت اما این است که زندگی پر از رویدادهای غیرقابل پیشبینی است.
این موضوع اما نمیتواند باعث شود که ما موفق شویم یا شکست بخوریم یا فردی غمگین باشیم یا فردی شاد. لذت واقعی زندگی و آرامش حقیقی در این است که اطمینان داشته باشید شایسته یک عاقبت خوش هستید. البته که هر فردی در زندگی خود اهدافی را تعریف میکند و برای دستیابی به آنها از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند، اما ممکن است یک روز صبح از خواب برخیزیم و با خود بگوییم: «دیگر مطمئن نیستم این راهی را که میروم بهترین مسیر است.» آنگاه است که باید از خود بپرسیم آیا شرایط تغییر کرده است یا اینکه ما تصور میکنیم اهدافمان بیش از حد دشوار است؟ آیا لازم است که در همین مسیر سخت ادامه دهیم یا اینکه مسیری متفاوت را تجربه کنیم؟ این یعنی آزادی عمل.در حال حاضر من سخت در تلاشم تا هم اهداف خاصی را در زندگی دنبال کنم و هم به این حقیقت باور داشته باشم که پیشبینی زندگی قطعی نیست. با پذیرش این عدم قطعیت در زندگی از خود میپرسم: «با توجه به آن هدف، و با توجه به عدم قطعیت، بعد از این چه اقدامی را باید در پیش گیرم؟»
در این صورت هدفتان هر چه باشد، میتوانید یاد بگیرید به خودتان اعتماد داشته باشید که از پس روزهای سخت و تغییر شرایط برخواهید آمد و برای من این تعریف واقعی آزادی است.
* برنامه ریز مالی و نویسنده کتاب «خلأ رفتاری»
ارسال نظر