فاکتورهای تعیینکننده در شکلگیری ادبیات نسل جدید چیست؟
جو کاذب شیپورچیها
ساسان فریدیفر
شاعر
به یقین نمیتوان در این چند سطر راجع به موقعیت و شکل ادبیات معاصر و بهطور مشخص از نویسندگان جوان هم نسل خودم حرفی زد و نیاز به فرصتهای بیشتری است. با این حال سعی میکنم به چند سرفصل تعیینکننده همراه باکمی توضیح در دو بخش اشاره کنم. برای ورود به شناخت موقعیت و جایگاه و همچنین چرایی رواج شکل و ژانر مرسوم در هر دورهای باید ابتدا چند فاکتور تعیینکننده را در نظر داشت مانند شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی موقعیت جغرافیایی. اما بهتر است از اینجا شروع کنم:
تاثیر تاثیرگذارترین نویسندگان نسلهای پیش که به دو گونه استیا از لحاظ زبانی و ساخت و فرم برای نویسنده جوان در جهت پیشرفت است که مقصود من در اینجا از پیشرفت آفرینش تفاوت فرمی و زبانی به شکلی که یا آن ژانر و سبک را کاملتر کند یا اتفاق جدیدی را بیافریند.
شاعر
به یقین نمیتوان در این چند سطر راجع به موقعیت و شکل ادبیات معاصر و بهطور مشخص از نویسندگان جوان هم نسل خودم حرفی زد و نیاز به فرصتهای بیشتری است. با این حال سعی میکنم به چند سرفصل تعیینکننده همراه باکمی توضیح در دو بخش اشاره کنم. برای ورود به شناخت موقعیت و جایگاه و همچنین چرایی رواج شکل و ژانر مرسوم در هر دورهای باید ابتدا چند فاکتور تعیینکننده را در نظر داشت مانند شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی موقعیت جغرافیایی. اما بهتر است از اینجا شروع کنم:
تاثیر تاثیرگذارترین نویسندگان نسلهای پیش که به دو گونه استیا از لحاظ زبانی و ساخت و فرم برای نویسنده جوان در جهت پیشرفت است که مقصود من در اینجا از پیشرفت آفرینش تفاوت فرمی و زبانی به شکلی که یا آن ژانر و سبک را کاملتر کند یا اتفاق جدیدی را بیافریند.
ساسان فریدیفر
شاعر
به یقین نمیتوان در این چند سطر راجع به موقعیت و شکل ادبیات معاصر و بهطور مشخص از نویسندگان جوان هم نسل خودم حرفی زد و نیاز به فرصتهای بیشتری است. با این حال سعی میکنم به چند سرفصل تعیینکننده همراه باکمی توضیح در دو بخش اشاره کنم. برای ورود به شناخت موقعیت و جایگاه و همچنین چرایی رواج شکل و ژانر مرسوم در هر دورهای باید ابتدا چند فاکتور تعیینکننده را در نظر داشت مانند شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی موقعیت جغرافیایی. اما بهتر است از اینجا شروع کنم:
تاثیر تاثیرگذارترین نویسندگان نسلهای پیش که به دو گونه استیا از لحاظ زبانی و ساخت و فرم برای نویسنده جوان در جهت پیشرفت است که مقصود من در اینجا از پیشرفت آفرینش تفاوت فرمی و زبانی به شکلی که یا آن ژانر و سبک را کاملتر کند یا اتفاق جدیدی را بیافریند.
اما در شکل دیگر اینکه الگوی مطلق میشود که جز آن شیوه خلق کردن را عبث و بیهوده میداند و سوفیستوار به خلق اثر میپردازد. بدون اینکه شرایط زیستی آن نویسنده را از تمامی جهتها در نظر بگیرد سعی در کپی کردن فضا، زبان و فرم دارد.
مورد بعدی ترجمه است (که در تمامی این موارد گسترش علم ارتباطات به شدت تاثیرگذار بوده است که در انتها راجع به آن خواهم گفت) که تاثیر آن به روی نویسنده گاهی بسیار است.
بارها متنی را از نویسندهای خواندهایم و این جمله را به زبان آوردهایم: «ترجمه زده است» و حس میکنیم به جای یک متن اصلی داریم ترجمهای بد شکل و دست دوم میخوانیم اتفاقی که برای ترجمه هم در حال رخ دادن است و آن وجود مترجمهایی بیدانش است که حتی ممکن است یک اثر خوب را هم به دلیل ترجمه غیرحرفهای به نازلترین سطح کیفیت منتشر کنند.
پیشرفت علم و به شکل مشخص علم و وسایل پیشرفته ارتباطی در دو دهه اخیر که رشدی چند برابر داشته است تبعاتی را نیز با خود دارد که از آن جمله میتوان به پیدایش نویسندگانی غیررسمی و غیرحرفهای که با به وجود آمدن اشکال مختلف وسایل ارتباطی و خاصه امکانات محیطهای مجازی اجتماعی اشاره کرد. مانند فیسبوک، وایبر و....
و در این ارتباط با دیگرانی از جنس خودشان نیز ارتباط گرفته و یک کلونی معیوب ولی غیرقابل انکار را تشکیل میدهند. بگذریم از بلایی که سر مخاطب در این میان میآید که آن خود بحث دیگری است.
اما در این بین نمیتوان از نقش برخی ناشران که به دنبال منافع مالی هستند، چشم پوشید که چاپ و انتشار این آثار را بر عهده میگیرند و به نوعی به این آثار بیارزش اعتبار میدهند.
و به یقین هم میتوان گفت که تعداد این گونه نویسنده در جامعه خیلی بیشتر از نویسندگان حرفهای است.
مثلا همان شیپورچیهای ادبی که با ایجاد جو کاذب سعی در جلب توجه دارند یا عدهای که سعی در گنجاندن خودشان در محافل خصوصی و غیرخصوصی خاص ادبی دارند و کلا به هر شکلی میخواهند خودشان را در این میان جا دهند و خب مسلما در این بین هم ناشر ابنالوقت پیدا میشود و هم استاد خود کم بین که نوچههایی دورش را بگیرند.
اما تا اینجا از چند آفت و بدی گفتم که در نسل من در جامعه ادبی بسیار است.
و اما بخش دوم صحبتم
در دو دهه اخیر باز به دلیل همان پیشرفت ارتباطها شاهد تبادل دانش و یادگیری سودمند هستیم.
یکی ازمصادیق آن به وجود آمدن کارگاههای ادبی شعر و داستان به تعداد زیاد است، چه به شکل مجازی و چه بهصورت کلاسهای گروهی در سطح شهر و فرهنگسراها.
برای مثال میتوان از کارگاه داستاننویسی «منیرو روانی پور» یا «عباس معروفی» و... که به شکل مجازی برگزار میشود نام برد یا کارگاههایی که به شکل گروهی برگزار میشود مانند «کارگاه شعر علی بابا چاهی» یا «سید علی صالحی» یا کارگاه داستاننویسی «حسین سنا پور» یا «جمال میرصادقی».
البته وجود چنین کلاسهایی نکات منفی هم دارد که یکی از آنها میتواند تولید و تکثیر نویسنده یک شکل و با یک شیوه لحن و نگارش شبیه استاد و ادارهکننده آن کارگاه باشد.اما وجود این کثرت در موجودیت نویسنده به هر شکلی باعث خیر است برخلاف آنچه دیده میشود.
در چند سطر پیش گفتم پیدایش نویسندگان غیررسمی و حرفهای به یقین بیشتر میشود اما امکان برای نویسنده جدی و مستقلی که شبانه روز خود را صرف یادگیری، تجربه کردن و آفرینش میکند نیز بیشتر میشود چون هم به کمک همان وسایل ارتباطی هم با نویسندگان هم نسل خود آشنا میشود و هم با پیشکسوتان و ایدههای آنها و هم اینکه فرصت کمتری را از دست میدهد و حجم بیشتری از آثار و ایدهها را در اتاق کار خود در اختیار دارد.اما دوباره در اینجا هم میتوان آفتهایی را دید، مانند مثلا مد شدن زبانی خاص یا فراگیر شدن فرم و فضایی یک شکل.دقیقا برای همین گاهی میبینیم بین خیلی از نوشتهها و آثار که از لحاظ کیفیت هم خیلی خوب هستند، تفاوتی نیست و انگار نویسنده یک نفر است.
اما با این حال به گمان من سرانجام نتیجه بهتری را نسبت به نسلهای گذشته اما نزدیک به خود بهوجود خواهیم آورد ولی الان برای دیدن این تفاوت و قضاوت زود است و حداقل نیاز به یک دهه زمان دارد.
بگذارید با یک مثال گفتههایم را تمام کنم.
اگر در گذشته باغی داشتیم و از هر درختی چند نمونه در آن میکاشتیم و از وجود علفهای هرز یا گیاهانی که دوست نداشتیم، جلوگیری میکردیم و آن باغ را به زیباترین شکل ممکن آرایش میکردیم امروز با جنگل بزرگی روبهرو هستیم که همه نوع گیاه و درختی در آن وجود دارد و صد البته درختان تناور، قوی و زیبا جایگاهشان در جنگل است و میان آن همه درخت و گیاهان دیگر زیبایی و بزرگیاش خودنمایی میکند هرچند که اطرافش را علفهای هرز گرفته باشند که چه بسا وجود همان علفهای کوتاه بیمصرف زیبایی جنگل را صدچندان میکند.
شاعر
به یقین نمیتوان در این چند سطر راجع به موقعیت و شکل ادبیات معاصر و بهطور مشخص از نویسندگان جوان هم نسل خودم حرفی زد و نیاز به فرصتهای بیشتری است. با این حال سعی میکنم به چند سرفصل تعیینکننده همراه باکمی توضیح در دو بخش اشاره کنم. برای ورود به شناخت موقعیت و جایگاه و همچنین چرایی رواج شکل و ژانر مرسوم در هر دورهای باید ابتدا چند فاکتور تعیینکننده را در نظر داشت مانند شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی موقعیت جغرافیایی. اما بهتر است از اینجا شروع کنم:
تاثیر تاثیرگذارترین نویسندگان نسلهای پیش که به دو گونه استیا از لحاظ زبانی و ساخت و فرم برای نویسنده جوان در جهت پیشرفت است که مقصود من در اینجا از پیشرفت آفرینش تفاوت فرمی و زبانی به شکلی که یا آن ژانر و سبک را کاملتر کند یا اتفاق جدیدی را بیافریند.
اما در شکل دیگر اینکه الگوی مطلق میشود که جز آن شیوه خلق کردن را عبث و بیهوده میداند و سوفیستوار به خلق اثر میپردازد. بدون اینکه شرایط زیستی آن نویسنده را از تمامی جهتها در نظر بگیرد سعی در کپی کردن فضا، زبان و فرم دارد.
مورد بعدی ترجمه است (که در تمامی این موارد گسترش علم ارتباطات به شدت تاثیرگذار بوده است که در انتها راجع به آن خواهم گفت) که تاثیر آن به روی نویسنده گاهی بسیار است.
بارها متنی را از نویسندهای خواندهایم و این جمله را به زبان آوردهایم: «ترجمه زده است» و حس میکنیم به جای یک متن اصلی داریم ترجمهای بد شکل و دست دوم میخوانیم اتفاقی که برای ترجمه هم در حال رخ دادن است و آن وجود مترجمهایی بیدانش است که حتی ممکن است یک اثر خوب را هم به دلیل ترجمه غیرحرفهای به نازلترین سطح کیفیت منتشر کنند.
پیشرفت علم و به شکل مشخص علم و وسایل پیشرفته ارتباطی در دو دهه اخیر که رشدی چند برابر داشته است تبعاتی را نیز با خود دارد که از آن جمله میتوان به پیدایش نویسندگانی غیررسمی و غیرحرفهای که با به وجود آمدن اشکال مختلف وسایل ارتباطی و خاصه امکانات محیطهای مجازی اجتماعی اشاره کرد. مانند فیسبوک، وایبر و....
و در این ارتباط با دیگرانی از جنس خودشان نیز ارتباط گرفته و یک کلونی معیوب ولی غیرقابل انکار را تشکیل میدهند. بگذریم از بلایی که سر مخاطب در این میان میآید که آن خود بحث دیگری است.
اما در این بین نمیتوان از نقش برخی ناشران که به دنبال منافع مالی هستند، چشم پوشید که چاپ و انتشار این آثار را بر عهده میگیرند و به نوعی به این آثار بیارزش اعتبار میدهند.
و به یقین هم میتوان گفت که تعداد این گونه نویسنده در جامعه خیلی بیشتر از نویسندگان حرفهای است.
مثلا همان شیپورچیهای ادبی که با ایجاد جو کاذب سعی در جلب توجه دارند یا عدهای که سعی در گنجاندن خودشان در محافل خصوصی و غیرخصوصی خاص ادبی دارند و کلا به هر شکلی میخواهند خودشان را در این میان جا دهند و خب مسلما در این بین هم ناشر ابنالوقت پیدا میشود و هم استاد خود کم بین که نوچههایی دورش را بگیرند.
اما تا اینجا از چند آفت و بدی گفتم که در نسل من در جامعه ادبی بسیار است.
و اما بخش دوم صحبتم
در دو دهه اخیر باز به دلیل همان پیشرفت ارتباطها شاهد تبادل دانش و یادگیری سودمند هستیم.
یکی ازمصادیق آن به وجود آمدن کارگاههای ادبی شعر و داستان به تعداد زیاد است، چه به شکل مجازی و چه بهصورت کلاسهای گروهی در سطح شهر و فرهنگسراها.
برای مثال میتوان از کارگاه داستاننویسی «منیرو روانی پور» یا «عباس معروفی» و... که به شکل مجازی برگزار میشود نام برد یا کارگاههایی که به شکل گروهی برگزار میشود مانند «کارگاه شعر علی بابا چاهی» یا «سید علی صالحی» یا کارگاه داستاننویسی «حسین سنا پور» یا «جمال میرصادقی».
البته وجود چنین کلاسهایی نکات منفی هم دارد که یکی از آنها میتواند تولید و تکثیر نویسنده یک شکل و با یک شیوه لحن و نگارش شبیه استاد و ادارهکننده آن کارگاه باشد.اما وجود این کثرت در موجودیت نویسنده به هر شکلی باعث خیر است برخلاف آنچه دیده میشود.
در چند سطر پیش گفتم پیدایش نویسندگان غیررسمی و حرفهای به یقین بیشتر میشود اما امکان برای نویسنده جدی و مستقلی که شبانه روز خود را صرف یادگیری، تجربه کردن و آفرینش میکند نیز بیشتر میشود چون هم به کمک همان وسایل ارتباطی هم با نویسندگان هم نسل خود آشنا میشود و هم با پیشکسوتان و ایدههای آنها و هم اینکه فرصت کمتری را از دست میدهد و حجم بیشتری از آثار و ایدهها را در اتاق کار خود در اختیار دارد.اما دوباره در اینجا هم میتوان آفتهایی را دید، مانند مثلا مد شدن زبانی خاص یا فراگیر شدن فرم و فضایی یک شکل.دقیقا برای همین گاهی میبینیم بین خیلی از نوشتهها و آثار که از لحاظ کیفیت هم خیلی خوب هستند، تفاوتی نیست و انگار نویسنده یک نفر است.
اما با این حال به گمان من سرانجام نتیجه بهتری را نسبت به نسلهای گذشته اما نزدیک به خود بهوجود خواهیم آورد ولی الان برای دیدن این تفاوت و قضاوت زود است و حداقل نیاز به یک دهه زمان دارد.
بگذارید با یک مثال گفتههایم را تمام کنم.
اگر در گذشته باغی داشتیم و از هر درختی چند نمونه در آن میکاشتیم و از وجود علفهای هرز یا گیاهانی که دوست نداشتیم، جلوگیری میکردیم و آن باغ را به زیباترین شکل ممکن آرایش میکردیم امروز با جنگل بزرگی روبهرو هستیم که همه نوع گیاه و درختی در آن وجود دارد و صد البته درختان تناور، قوی و زیبا جایگاهشان در جنگل است و میان آن همه درخت و گیاهان دیگر زیبایی و بزرگیاش خودنمایی میکند هرچند که اطرافش را علفهای هرز گرفته باشند که چه بسا وجود همان علفهای کوتاه بیمصرف زیبایی جنگل را صدچندان میکند.
ارسال نظر