اقتصاد حتی فلاکت را نیز اندازهگیری میکند!
اساس و مبنای تمامی مفاهیم اقتصادی بر سنگ بنای انتخاب استوار شده است. انتخاب است که انسانها را با یکدیگر وارد مبادله میکند. تمامی مطلوبیتهایی که ما از زندگی بهدست میآوریم ناشی از توانایی یا آزادی ما در انتخاب هر آنچه باب میلمان است میباشد. اما محدود بودن منابع در اقتصاد موجب شده تا ما برای رسیدن به انتخابهایمان با یکدیگر وارد رقابت شویم. متر ما در اقتصاد برای اندازهگیری و اولویتبندی افراد متقاضی برای هر کالا و خدمتی، میزان درآمد اوست. تا کسی پولی برای پرداختن نداشته باشد بالطبع نمیتواند صاحب چیزی شود.
اساس و مبنای تمامی مفاهیم اقتصادی بر سنگ بنای انتخاب استوار شده است. انتخاب است که انسانها را با یکدیگر وارد مبادله میکند. تمامی مطلوبیتهایی که ما از زندگی بهدست میآوریم ناشی از توانایی یا آزادی ما در انتخاب هر آنچه باب میلمان است میباشد. اما محدود بودن منابع در اقتصاد موجب شده تا ما برای رسیدن به انتخابهایمان با یکدیگر وارد رقابت شویم. متر ما در اقتصاد برای اندازهگیری و اولویتبندی افراد متقاضی برای هر کالا و خدمتی، میزان درآمد اوست. تا کسی پولی برای پرداختن نداشته باشد بالطبع نمیتواند صاحب چیزی شود. بنابراین یک مکانیزم در زندگی انسان شکل گرفته است که در آن انسان برای رسیدن به علایق خود (با توجه به محدود بودن منابع در کره خاکی) و انتخاب آنچه دوست دارد باید تلاش کند، کسب درآمد کند تا بتواند انتخاب کند. تقریبا هدف تمامی افراد از کسب علم یا آموختن حرفههایی که حتی براساس علاقهشان در حال یادگیری آن هستند کسب درآمد است. بدون کسب درآمد شما توانایی انتخاب را از دست میدهید و انسانی سرخورده میشوید.
پس از اتمام دوران تحصیلی یا یادگیری حرفهای اکنون شما به ابزار کسب درآمد مجهز شدهاید، اما اگر در جامعه برای شما شغلی وجود نداشته باشد، چه حالی به شما دست میدهد؟ تمامی آمال و آرزوهایی که بیصبرانه برای رسیدن به آنها لحظهشماری میکردید اکنون بهواسطه بیپولی از دستان شما خارج شدهاند و دست نیافتنی بهنظر میرسند. دائما اخبار و آگهیها را رصد میکنید تا ببینید آیا تصمیمسازان چارهای برای بیکاری اندیشیدهاند تا شما بتوانید وارد چرخه انتخاب شوید؟ مادامی که در شرایط بیکاری در جستوجوی فرصتهای شغلی هستید هزینههایی نیز متحمل میشوید.
هزینههایی مثل نیازهای اساسی خوراک، پوشاک یا هزینههایی مثل رفت و آمدهای پیدا کردن شغل، نامنویسی در آزمونها و... اگر در این شرایط قیمت کالاها و خدمات نیز افزایش یابند چه؟ چه وضعیت وخیمی میشود شما بیکار هستید و هزینه انتخابها نیز در سطح جامعه مدام بالاتر میروند. فشار زیادی به شما و افراد مشابه شما وارد میشود، چنین وضعیتی واقعا فلاکتآور است. به قول قدیمیها «فلک از ما روی گردانده یا فلکزده شدهایم.» ما نهتنها درآمدی نداریم تا به علایقمان برسیم بلکه افزایش قیمتها نیز این فشار و حسرت را بر ما تشدید میکنند. جالب است در اقتصاد شاخصی طراحی شده تا بتوان اینچنین وضعیتی را اندازهگیری کرد؛ شاخصی تحت عنوان «شاخص فلاکت.»
در اقتصاد برای اندازهگیری اینچنین وضعیتی که نمودی از یک وضعیت بحرانی برای افراد آن جامعه است، نرخ بیکاری موجود در آن جامعه را با نرخ تورم جمع میکنند که عدد حاصل همان شاخص فلاکت خواهد بود. در دهه ۷۰ میلادی این شاخص توسط آرتور اوکان به دنیای علم اقتصاد معرفی شد. اوکان پیش از این بررسی کرده بود که کاهش یک درصدی بیکاری در اقتصاد آمریکا موجب میشود که تولید در آن کشور ۳ درصد افزایش یابد. بدون شک وقتی نرخ بیکاری این چنین تاثیری بر رشد اقتصادی دارد، افزایش آن در شرایطی که قیمتها نیز بالا میروند یک وضع فلاکتبار را برای مردم پدید میآورد. افزایش این نرخ خبر بدی در مورد حال و هوای اقتصاد است. مردم تحت این شرایط از لحاظ موقعیت مالی و اقتصادی در وضع بدی بهسر میبرند. همانگونه که اوکان در رابطه با نرخ بیکاری و رشد اقتصادی تحقیق کرده بود، اساس نرخ فلاکت نیز به پیامدهای افزایش توامان بیکاری و تورم بر رشد اقتصادی تاکید دارد.
وقتی افراد بیکار در جامعه زیاد میشوند بالطبع توانایی مردم برای مخارج مصرفیشان کاهش مییابد. این به مفهوم کاهش تقاضا است. با کاهش تقاضا، خرید کالاها و خدمات کاهش مییابد و عرضهکنندگان مجبور به ترک صحنه اقتصادی هستند. اگر این وضعیت را با افزایش قیمتها نیز ترکیب کنیم وضع اقتصاد بدتر نیز میشود. افزایش قیمتها موجبات ورود کالاهای ارزان قیمت خارجی را فراهم میکند که این پدیده نیز بهنوبه خود عرضهکنندگان را تحت فشار قرار داده و بیکاری را تشدید میکند. به همین خاطر است که وقتی این دو شاخص با هم جمع میشوند تحت عنوان شاخص فلاکت بیان میشوند. وقتی این میزان بالا میرود به این مفهوم است که اقتصاد به سمت رکود در حرکت است، یعنی ما هم بیکاری داریم و هم افزایش قیمت که هر دو عامل تشدیدکننده یکدیگرند. به خاطر داشته باشیم داشتن میزانی از تورم در اقتصاد میتواند مفید باشد زیرا انگیزه تولید را بالا برده و موجب رشد اقتصادی میشود.
به همین خاطر است که در یک اقتصاد که با مکانیزمی صحیح کار میکند همواره تورم و بیکاری در جهت خلاف هم حرکت میکنند. اما وقتی تورم و بیکاری با هم افزایش یابند به این معنی است که تورم در حال اثرگذاری مخرب بر اقتصاد است. این پدیده بیشتر در اقتصادهای وابسته به صادرات منابع طبیعی مشاهده میشود. زیرا افزایش درآمد حاصل از صادرات (برای مثال نفت) با ورود به جامعه تقاضا را به حدی بالا میبرد که عرضه کشور توانایی پاسخگویی به آن را ندارد و همانند آنچه در بالا گفته شد راه برای ورود کالاهای خارجی و حذف تولیدکنندگان داخلی باز میشود. اگر بهخاطر داشته باشید در زمان دولت نهم که درآمدهای نفتی به اوج خود رسید ورود پول بیش از حد در جامعه در قالب طرح بنگاههای زود بازده یا مسکن مهر بیش از آنکه تاثیر مثبتی بر رشد اقتصادی داشته باشد هم قیمتها را افزایش داد و هم در سالهای بعد رکود تورمی و بیکاری را موجب شد.
متاسفانه کشور ما از لحاظ این شاخص موقعیت مناسبی در جهان ندارد. در سال ۲۰۱۴ ایران با ۴۹.۱ درصد در مکان پنجم دنیا از این حیث قرار داشت. در حالی که غولهای اقتصادی دنیا نظیر چین ( ۱۰۶)، ژاپن (۱۰۴) و آمریکا (۹۵) در مکانهای انتهایی این رتبه جای داشتند. البته در حال حاضر به لطف مهار تورم در کشور، ایران در سال ۲۰۱۶ تا مکان نهم در این رتبهبندی جابهجا شد اما کماکان جزو ده کشور اول محسوب میشود. این آمار وقتی ارزشمند به حساب میآید که بدانیم در سال ۲۰۱۳ همزمان با اجرایی شدن فاز دوم هدفمندی یارانهها، ایران بعد از ونزوئلا که در آن زمان تورم بالای ۶۰ درصد را تجربه میکرد با شاخص فلاکت ۶/ ۶۱ درصدی در مکان دوم دنیا قرار گرفته بود.
ارسال نظر