هرمز و شنهای رنگارنگ
مریم مالکی m. maleki۵۷@yahoo. com روز پنجم در یک هوای کاملا آفتابی به سمت شهر طبل حرکت کردیم، در طبل توقف کوتاهی داشتیم، در آنجا باز هم پناه ما مسجدی بود که اتفاقا در آنجا با دو دوچرخهسوار از بچههای تهران دیدار کردیم. در طبل ناهارمان را که متشکل از خیار، گوجه، پیاز، فلفل دلمهای، پنیر و قوت همیشگی آدمی نان بود تهیه کرده و به سمت گوران به راه افتادیم. شب را در گوران در پناه سقف مسجد به صبح رساندیم، به این ترتیب روز پنجم سفر نیز با خوبی و خوشی به پایان رسید. بندر سفلین روز ششم عازم باسعیدو شدیم که آخرین مقصد و آخرین بندر در قسمت غربی جزیره قشم است.
مریم مالکی m.maleki57@yahoo.com روز پنجم در یک هوای کاملا آفتابی به سمت شهر طبل حرکت کردیم، در طبل توقف کوتاهی داشتیم، در آنجا باز هم پناه ما مسجدی بود که اتفاقا در آنجا با دو دوچرخهسوار از بچههای تهران دیدار کردیم. در طبل ناهارمان را که متشکل از خیار، گوجه، پیاز، فلفل دلمهای، پنیر و قوت همیشگی آدمی نان بود تهیه کرده و به سمت گوران به راه افتادیم. شب را در گوران در پناه سقف مسجد به صبح رساندیم، به این ترتیب روز پنجم سفر نیز با خوبی و خوشی به پایان رسید. بندر سفلین روز ششم عازم باسعیدو شدیم که آخرین مقصد و آخرین بندر در قسمت غربی جزیره قشم است. ناهار را در باسعیدو صرف کرده سپس در روزی که میرفت هوا طوفانی شود دل به دریا زدیم و بعد از بارگیری با دو قایق موتوری تندرو مسیر خود را به سمت بندر سفلین که از بنادر استان هرمزگان است در پیش گرفتیم. دریا متلاطم بود و ما کمی ترسیده بودیم. ساعتی بعد به بندر سفلین رسیدیم و با گذر از یک جاده آسفالته باریک و بسیار خطرناک و پر از تردد- ماشینهای سنگین وقتی از کنارمان رد میشدند از یک طرف صدای بوقهایشان و از طرفی قدرت پرتابی که به واسطه بادی که به ما برخورد میکرد، شرایط
خطرناکی را ایجاد - به ورودی شهر سفلین رسیدیم. در گفتوگو با محلیها دریافتیم که این منطقه یک جاده ساحلی به سمت بندر معلم دارد که میشود به جای این جاده خطرآفرین از جاده ساحلی استفاده کرد. شب را در مدرسهای مستقر شدیم. صبح روز هفتم از جاده زیبای ساحلی سفلین عازم بندر لنگه شدیم. مسیر فراز و نشیبهای زیادی از جنس شنهای نرم و روان داشت که دوچرخهسواری را سخت تحت تاثیر قرار میداد. ولی تجربه رکاب زدن در چنین مسیری برایمان دلچسب بود و انرژی خوبی ذخیره کردیم. البته باید کمی احتیاط هم چاشنی کار میکردیم چون ممکن بود با ضربههایی که به خاطر پستی بلندی جاده وجود داشت به دوچرخهها آسیب وارد شود و ناچار از ترک ادامه مسیر شویم. جاده ساحلی سفلین به بندر معلم را با تمام طبیعت زیبا و محسورکنندهاش پشت سر گذاشتیم، ضمن اینکه یاد و خاطره مهربانی مردمان بندر سفلین را در ذهن داشتیم. بندر لنگه از بندر معلم وارد جاده آسفالته شدیم. با رسیدن به پلیس راه بندر لنگه نامه گروه را مهر کرده و با سپاس و شکر از همکاری صمیمانه پلیس راه به مسیر خود ادامه دادیم؛ روز از میانه گذشته بود که به بندر لنگه رسیدیم. در بندر لنگه متاسفانه امکان تهیه
بلیط برایمان فراهم نشد و شبانه مجبور شدیم با یک دستگاه وانتبار و چند سواری بعد از تهیه قوتی برای شام عازم بندر چارک شویم. در بندر لنگه نیز مثل باقی مناطقی که در سفر پشت سر گذاشته بودیم با روی باز و خونگرمی مردمان مهربان آنجا مواجه شدیم که برایمان بسیار بسیار دلگرمکننده بود و بهرغم فاصله مکانی زیادی که با دیار و شهرمان داشتیم خیلی احساس غربت نمیکردیم. بعد از یک شب ماندن در یک مدرسه در بندر چارک، روز هشتم فروردین که مصادف با روز نهم سفر ما میشد به سمت اسکله رفتیم و در آنجا با یک فروند لندی کرافت که مخصوص حمل بار دریایی است به سمت جزیره زیبای کیش حرکت کردیم. جزیره کیش رکابزنی در جزیره زیبا و پرآوازه کیش یکی از بهترین بخشهای سفر 16 روزه ما بود. با وجود تعداد زیاد مراکز خرید و رفت و آمد، آرامش عجیبی در این جزیره حکمفرما بود. به همین خاطر به جای یک روز، دو روز در کیش اقامت کردیم تا بیشتر از مواهب و زیباییهای دلانگیزش بهره بگیریم. در این جزیره هدف اصلیمان یک دور رکاب زدن به دور جزیره بود، اما آنقدر این جزیره گیرا و جذاب بود که خیلی بیشتر از آنچه فکرش را بکنیم در آنجا رکاب زده بودیم. در این دو روز هوا هم
بسیار عالی بود، اما وجود پیست دوچرخهسواری موازی با خیابانها و مسیرهای اصلی برایمان بسیار جالب و خوشایند بود و غبطه میخوردیم که ای کاش در شهرهای دیگر کشورمان هم چنین تدبیری اندیشیده میشد. بازدید از شهر تاریخی ، آبانبار سنتی و کشتی پرتغالی به گل نشسته در ساحل جزیره کیش بر جذابیت سفرمان میافزود. سواحل بسیار زیبای کیش از جمله ساحل مرجان جایگاه ویژهای برای جذب توریست و مسافران داخلی دارد و نظم حاکم در آن نیز سفر را دلچسبتر میکند. نوع معماری و چیدمان شهری جزیره چشمگیر است و شاید یکی از نکتههایی که باید به آن در معماری دیگر مناطق نیز توجه شود، همین چیدمان درست است که باعث آرامش ذهن شده و از آلودگی بصری جلوگیری میکند. پارک دلفینهای کیش و غزالهای ایرانی از دیگر جاذبههای توریستی این منطقه هستند. اجرای مراسم سنتی و تئاتر خیابانی میز از دیگر جذابیتهایی بود که در نوروز در کیش شاهدش بودیم و فضا را بسیار مفرح میکرد. بندر چارک کیش را با همه زیباییهایش پشت سر گذاشتیم و با انبوهی از خاطرههای خوب و زیبا بعد از دو روز بهیادماندنی از اسکله والفجر کیش برای ادامه سفر راهی بندر چارک شدیم. دیروقت بود که به بندر
چارک رسیدیم بنابراین چارهای ندیدیم جز اینکه شبانه به بندر خمیر برویم. از آنجا که امکان رکاب زدن در آن موقع وجود نداشت، بعد از صرف شام، ابتدا یک دستگاه وانت بار کرایه کردیم و دوچرخهها را بار زدیم؛ دو نفر از دوستان با دوچرخهها راهی شدند و بقیه افراد گروه نیز تصمیم داشتیم که به بندر خمیر برویم، ولی متاسفانه وسیله مناسبی پیدا نکردیم و شب را در بندر چارک ماندیم. باز هم در اینجا کمک و یاری دوستان و مسئولان یک مدرسه در بندر چارک به دادمان رسید، زیرا ما تمام وسایل را با دوچرخهها فرستاده بودیم و هیچ چیزی به همراه نداشتیم نه چادری نه کیسه خوابی و... آنها با مهربانی تمام تعدادی پتو در اختیارمان قرار دادند و آن شب را هم نیز در مدرسه به صبح رساندیم. صبح روز بعد 11 فروردین خود را به بندر خمیر رساندیم و از آنجا یک روز سخت را برای رکاب زدن شروع کردیم. از بندر خمیر به بندرعباس چیزی حدود 100 کیلومتر را در یک روز بسیار گرم رکاب زدیم تا به پلیس راه رسیدیم و آنجا نیز نامه گروه را مهر کردیم. چند پارچ آب خنک در آن شرایط کمک بسیار بزرگی بود که از طرف پلیس راه به ما شد و عدهای لب تشنه را سیراب میکرد. با راهنمایی از پلیس راه
مسیر خود را از اتوبان به جاده قدیم بندر خمیر به بندرعباس تغییر دادیم؛ آسفالت جاده در بیشتر مسیر دچار از بین رفتگی شده و پستی و بلندیهای متعددی به وجود آورده بود؛ خیلی از جاها همان آسفالت هم کنده شده بود و حرکت با دوچرخه را سخت میکرد. خلاصه این جاده را پشت سر گذاشتیم ؛عصر بود که بعد از یک روز داغ طولانی به بندر عباس رسیدیم. به شهر بندرعباس که رسیدیم گویا رسالت بزرگی را به سرانجام رسانده بودیم همگی خسته و گرسنه بودیم به هر ترتیب غذایی صرف کردیم و بعد از استراحت به راه افتادیم تا دوباره مثل قبل در یک مدرسه پناه بگیریم و شب را به صبح برسانیم چون هنوز سفرمان پایان نیافته بود و باید به یک جزیره دیگر نیز میرفتیم و آن جزیره هرمز بود. جزیره هرمز زیبایی به معنی واقعی کلمه توصیفی است که میتوان از هرمز داشت. قلعه پرتغالیها در وهله اول با نام جزیره هرمز به ذهن میآید، اما آنچه این جزیره را منحصربهفرد میکند و ممکن نیست که هرگز از حافظه و خاطره ذهنها پاک شود آذینبندی این جزیره توسط خاکهای رنگینی است که در سرتاسر جزیره خودنمایی میکنند گویا نقاش عالم در یک روز دلانگیز قلم مویش را به دست گرفته و از بهترین رنگهایش
این جزیره زیبا را نقاشی کرده است. خاکهایی که رنگ قرمز، زرد، آبی، سبز و...دارند و وقتی در آن رکاب میزنی از رنگی به رنگ دیگر میرسی. کوهها و تپههای این جزیره همگی منحصر به فردند و هرکدام رنگ و رویی متفاوت از بقیه دارد. تلفیق آبی دریا با ستیغ کوههای رنگی مناظری بس رویایی به وجود آوردهاند؛ حتی سواحل هرمز نیز هر قسمت رنگی مجزا دارند؛ آبی، سبز، فیروزهای، قرمز به خاطر وجود نوعی خاک در قسمتهایی از جزیره کاملا قرمز رنگ است سواحلی به رنگ قرمز پدید آمده است که منظرهای عجیب و باورنکردنی در جلوی چشمانت میبینی. در هرمز سر را به هر طرف که میچرخانی زیبا است و چشم از دیدن این همه زیبایی سیر نمیشود. پوشش گیاهی جزیره هرمز هم در نوع خود خاص و دیدنی است و در لابهلای این گیاهان که بیشتر حالت درختچههای تیغدار هستند؛ حضور پرندگانی زیبا هر بینندهای را مجذوب خود میکند. جلوههای بصری هرمز را نه به تعریف بلکه باید دید تا بتوان عظمت شکوهش را با تمام وجود حس کرد. در ابتدای ورودمان به جزیره هرمز به بازدید از قلعه پرتغالیها پرداختیم و از اطلاعات راهنمای قلعه استفاده کردیم در گوشهای از حیاط قلعه در جوار توپهای فلزی
پرتغالیها چند غرفه حصیری برپا بود، که صنایعدستی جزیره به فروش میرفت و همچنین در یکی از غرفهها تعدادی ظرف وجود داشت که در آنها خاکهای رنگارنگ هرمز را به تفکیک به نمایش گذاشته بودند و دختری که با حنا بر روی دستان بازدیدکنندگان نقش میکرد. نقش حنا یا همان طراحی و نقش و نگار زدن بر روی دستها و پاها از گذشتههای دور رسم بوده و مورد استقبال و اقبال مردمان در مناطق جنوبی کشور است. این نقشها از گلها و برگهای تزئینی ریز و درشت و خطوط تزئینی تشکیل شده که آن را با تبحر خاصی روی پوست نقش میکنند/ بهطور عادی اکثر خانمها از این نقوش برای تزئین دست و پا استفاده میکنند، اما در مراسم عروسی یکی از کارهای آرایشی و تزئینی را برای عروس انجام میدهند همین زدن نقش حنا به دست و پای عروس است که با اغراق فراوان انجام میشود و پر است از گلها و خطوط تزئینی. بعد از بازدید از قلعه به سمت محل محیطبانی جزیره رکاب زدیم کمکم هوا تاریک میشد که به محیط بانی رسیدیم و پشت ساختمان محیطبانی در یک ساحل آرام کمپ زدیم و یک شب پرستاره را که البته در آغاز کمی طوفانی شد را پشت سر گذاشتیم. تجربه دیدن جزر و مد دریا هم خالی از هیجان نبود.
صبح سیزدهبهدر است و ما در جزیره هرمز هستیم. بعد از صبحانه چادرها را جمع کرده و وسایل را بار دوچرخهها کردیم و به رکاب زدن به دور جزیره ادامه دادیم، از محیطبانی خارج شدیم و به سمت دره رنگینکمان به راه افتادیم. در همین حین دو تا از دوچرخهها پنجر شدند که دوباره تیم پنچرگیری به سرعت با کمترین امکانات موجود مشغول پنچرگیری شدند، به راه خود ادامه داده و به سمت اسکله حرکت کردیم. از آنجا خود را به بندرعباس رساندیم تا آخرین شب بندر را هم تجربه کنیم. روز 14 فروردین حدود ساعت 11 صبح در راهآهن بندرعباس دوچرخهها را به انبار توشه تحویل دادیم و سوار قطار شدیم. ساعت 13:15 قطار به سمت تهران حرکت کرد و به این ترتیب روز آخر سفر هم یعنی روز پانزدهم فرا رسید و باز هم یک روز خوب در قطار در کنار دوستانی که مسیرهای زیادی را با هم و در کنار هم رکاب زدیم و چیزهای زیادی از هم آموختیم.
ارسال نظر