تو مو بینی و من شوره سر
پوریا عالمی به اینجا رسیدیم که توی اکون‌آباد اوضاع اقتصاد قاراشمیش بود، بانک موزی موز اکون‌آبادی‌ها را بالا کشیده بود، ملک و املاکشان را هم کم‌کم داشت مصادره می‌کرد، مردم هم کاری نداشتند، می‌نشستند توی میدان گردوبازی می‌کردند که آناناس‌محور فروشگاه آناناس را راه انداخت و مصرف‌گرایی را ترویج کرد و همه اکون‌آبادی‌های بی‌پول را به فروشگاه مقروض کرد... و حالا ادامه ماجرا: آناناس‌محور پا شد رفت بانک موزی و گفت: ببینید، جفت ما یک هدف داریم. درست؟ موزمحور نگاهی به عناب‌محور انداخت و رو کرد به آناناس‌محور و گفت: هدف شما چیه؟ آناناس‌محور گفت: سود بیشتر. موزمحور پوزخندی زد و گفت: تازه به دوران رسیده. عناب‌محور قاه قاه خندید و گفت: تازه به دوران رسیده بدبخت. آناناس‌محور گفت: ئه وا. چرا مسخره می‌کنید؟ چرا توهین می‌کنید؟ هدف شما از تاسیس بانک موزی مگه سود کردن نبوده؟ موزمحور گفت: ساده‌ای دیگه. تو مو بینی و من شوره سر. آناناس‌محور گفت: به نکته مهمی اشاره کردی. موزمحور گفت: حالا دیگه. عناب‌محور گفت: کارت چی بود؟ آناناس‌محور گفت: ها. شما که شستید من رو گذاشتید کنار. اصلا با خاک یکی‌ام کردید. از بینم بردید. شخصیتم رو خرد کردید. زدید تو ذوقم... موزمحور گفت: واقعا فروشگاه آناناس رو خودت راه انداختی؟ به نظر بچه‌تر از این حرف‌هایی. آناناس‌محور گفت... هیچی نگفت راستش. گوله‌گوله شروع کرد به اشک ریختن. موزمحور گفت: نه. واقعا بچه است. آناناس‌محور گفت: چرا این‌قدر تحقیر می‌کنید. من اومدم با شما طرح شراکت مطرح کنم. می‌خواستم پیشنهاد بدم بیست درصد از سهام فروشگاه آناناس رو بانک موزی بخره. به جاش کارت اعتباری بزنه بده به مردم. اینطوری خرید مردم از اعتبارشون توی حساب‌هاشون برداشته می‌شه و اگه حسابشون خالی باشه از محصول کشاورزیشون برداشته می‌شه. دوباره زد زیر گریه. عناب‌محور گفت: ای ول. عجب ایده‌ای. موزمحور چشم غره رفت به عناب‌محور که رئیس صوری بانک موزی بود و گفت: آناناس‌محور جان، گند زدی با این ایده. این هم شد ایده؟ تو روی اعتبار بانک موزی حساب کردی. این خیلی بده. تو باید روی پای خودت وایسی. بدبخت. آناناس‌محور گفت: من می‌خواستم با شما بریزم رو هم. می‌خواستم خرده مالک شم. برا همین می‌خواستم با ارباب ثروت بریزم رو هم. موزمحور گفت: یه راهی داره که بتونی خودت رو بکشی بالا. آناناس‌محور گفت: چی؟ چی؟ موزمحور گفت: هفتاد و پنج درصد سهام فروشگاه آناناس رو بانک موزی می‌خره ازت، ولی موزی هم بهت نمی‌ده. جاش می‌تونی توی ده درصد از خرید اعتباری مشتری‌های فروشگاه آناناس سود ببری. از خرید نقدیشون هم پونزده درصد سود می‌بری. آناناس‌محور شروع کرد به حساب کردن: خب هفتاد و پنج درصد سهام برای شما باشه، نود درصد سود خرید اعتباری از شما باشه، هشتاد و پنج درصد سود خرید نقدی هم برای شما باشه... پوووف. خب من که دستم به جایی بند نمی‌شه. موزمحور گفت: جلسه تمومه. عناب‌محور گفت: اگه این مدل شراکت رو نپذیری خودت و فروشگاهت ورشکسته می‌شید. خودت هم این رو می‌دونی. آناناس‌محور گفت: پووووف. راست می‌گیدها. شما این پیشنهاد رو به خاطر خودم می‌دید... می‌فهمم... قبوله... و اصلا متوجه نبود در عرض شش ماه، فروشگاه آناناس، تنها فروشگاه اکون‌آباد، رشد اقتصادی قابل توجهی داشته. آناناس‌محور هل شده بود و اینطوری اولین تلاش برای خصوصی‌سازی در اکون‌آباد با یک ارعاب کلامی جزئی از بین رفت. فروشگاه آناناس از فردای قرارداد بین آناناس‌محور و بانک موزی به فروشگاه «موزناس - آناناس سابق - سهامی خاص (عام سابق)» تغییر نام داد. این قسمت سی بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.