افزایش فقر با یارانه نقدی همگانی
مرتضی زارع
پژوهشگر
در برخی یادداشتها گاهی به این تعریف از یارانه برمیخوریم که هدف دولتها از دادن یارانه جلوگیری از گسترش فقر و بحرانهای اجتماعی و تلاش برای برقراری عدالت در بین مردم، حتی به بهای از دست رفتن بخشی از کارآیی اقتصادی است. باید بگوییم از لحاظ اقتصادی و دانش انباشت شده در علم اقتصاد، اصولا نمیتوان چنین تعریفی را صحیح قلمداد کرد. از دست رفتن بخشی از کارآیی اقتصادی خود به مفهوم تولد نقطهای جدید در گسترش فقر است. اقتصاد علمی است که بیان میکند منابع مصرفی در هر بخشی از سیستم اقتصادی یا باید بتواند بازدهی بیش از هزینه داشته باشد یا لااقل مانعی برای افزایش زیان در بخشی باشد.
مرتضی زارع
پژوهشگر
در برخی یادداشتها گاهی به این تعریف از یارانه برمیخوریم که هدف دولتها از دادن یارانه جلوگیری از گسترش فقر و بحرانهای اجتماعی و تلاش برای برقراری عدالت در بین مردم، حتی به بهای از دست رفتن بخشی از کارآیی اقتصادی است. باید بگوییم از لحاظ اقتصادی و دانش انباشت شده در علم اقتصاد، اصولا نمیتوان چنین تعریفی را صحیح قلمداد کرد. از دست رفتن بخشی از کارآیی اقتصادی خود به مفهوم تولد نقطهای جدید در گسترش فقر است. اقتصاد علمی است که بیان میکند منابع مصرفی در هر بخشی از سیستم اقتصادی یا باید بتواند بازدهی بیش از هزینه داشته باشد یا لااقل مانعی برای افزایش زیان در بخشی باشد. مگر میشود به بهانه برقراری عدالت در جامعه کاری کرد که بیعدالتی از نقطه دیگری آغاز شود؟
یارانهها منفعتی از سوی دولتها به بخش یا گروهی از افراد در جامعه برای بهبود عملکردشان در سیستم اقتصادی است. برای مثال وقتی دولت سریلانکا به کشاورزان فقیر خود کودهای کشاورزی ارزان قیمت یا جیره غذایی میدهد این طرح اگرچه در نگاه سادهانگارانه یک کمک ملی به فقرا برای جلوگیری از گسترش فقر و بیعدالتی است، اما در ابعاد اقتصادی این کار موجب ورود خانوارهای فقیر و در معرض خطر برای ورود به چرخه تولیدی کشور است. این همان نگرش اقتصادی است که در پسزمینه کمک دولتها به مردمشان از طریق یارانه صورت میگیرد. دادن یارانه به مردم با هدف توزیع منابع اقتصادی در بین اقشار مختلف جامعه بهمنظور برقراری عدالت اجتماعی است، اما با داشتن ساختار فکری و منطقی مناسب حاصل بررسی ادبیات آن و در نظر گرفتن این موضوع که دربلندمدت آن بخش از جامعه بار دیگر وارد حوزههای فعال اقتصادی خواهد شد و بهاین ترتیب رفته رفته نهتنها فقر کاهش خواهد یافت؛ زمینه پیشرفت و توسعه کشور نیز فراهم خواهد شد. اگر قرار است در بلند مدت هزینههای یک طرح یارانهای بیش از عواید آن باشد به این معنی است که یک کشور در حال سرمایهگذاری برای ریشهایتر کردن فقر و گسترش ابعاد آن در جامعه تلاش میکند.
در کوتاهمدت آبوهوای اقتصاد خوب میشود اما پس از مدتی مردم آرزوی داشتن وضعیت پیش از یارانهها را دارند. بنابراین در بحث یارانهها اقتصاددانان بیان میکنند که توجه صرف به تاثیرات قابل رویت در دادن یارانه یک نگرش بد اقتصادی است، در حالی که یک نگرش اقتصادی اصولی، بر عوارض جانبی دادن یارانهها نیز توجه ویژه میکند. برای مثال زمانی در آمریکا رئیسجمهور روزولت برای حمایت از کشاورزان خرد در مقابل سقوط شدید قیمتها اقدام به تعیین قیمت کف محصولات در بازار کرد. در این قیمت کشاورزان دیگر ورشکسته نمیشدند و نیازی به تولید بیشتر محصولات و افزایش هزینه بیشتر برای کشاورزان نبود. این طرح در ابتدا موفق بود و بسیاری از کشاورزان اظهار رضایت از دولت کردند (همان بخش قابل رویت طرح). اما به سراغ عوارض جانبی طرح برویم. افزایش قیمت محصولات کشاورزی سطح کلی رفاه مصرفکنندگان را پایین آورد زیرا از یک طرف قیمت محصولات برای مردم گرانتر شد و از طرفی برای جبران بخشی از هزینههای کمک دولت به کشاورزان، مالیات بیشتری از مردم اخذ میشد که هر دو مورد موجب کاهش رفاه عمومی شد، در نتیجه بررسی کلی طرح نشان داد هزینههای طرح بیش از عواید آن بوده و بهلحاظ اقتصادی طرحی موفق نبوده است.
دادن یارانهها باید بهصورت هدفمند صورت گیرد. گاهی دادن یارانه علاوهبر یارانه انرژی به بخشهای تولیدی برای کاهش هزینههای آنها و افزایش توان رقابتیشان در بازار، بهمنظور هدایت رفتار مردم به سمت یک فعالیت اجتماعی با دادن غذا و پول نیز صورت میگیرد. در برنامهای در هند برای ترغیب جمعیت افراد فقیر به یادگیری مهارتهای خاص و انباشت سرمایه انسانی در آنان، طرح غذا در ازای کار اجرا شد. تحت این شرایط افراد فقیر در ازای دریافت وعدههای غذایی مناسب در فعالیتهای عمرانی دولت نظیر ساخت جادهها بهکار گرفته میشدند. در پایان این طرح کشور علاوهبر نجات بخشی از جامعه که همان اثرات صوری آن است، بخشی از جمعیت فاقد مهارت را نیز به نیروی کاری متخصص تبدیل کرد. دادن غذایی به اندازه جیره یک خانوار 5 نفره به دانشآموزان نیز گونهای دیگر از این برنامههاست که بهمنظور بالا بردن سطح آموزش در فقیرترین اقشار جامعه در برخی کشورهای آسیای میانه صورت گرفته است.
طراحی یک سیاست یارانهای باید بسیار دقیق صورت گیرد، برای مثال دادن یارانه سوخت در کشور یک طرح یارانهای مضر است. زیرا این طرح بخش خاصی از جامعه را هدف قرار نداده؛ بلکه کل جامعه را شامل میشود. تحت این شرایط بهدلیل اینکه این افراد ثروتمند هستند که عمده جمعیت استفاده کننده از وسایل نقلیه شخصی، مسافرتهای هوایی و... را تشکیل میدهند بنابراین حجم عظیمی از یارانههای این بخش نصیب افراد ثروتمندی میشود که حتی نیازی به آن نداشتهاند. از طرفی اختلاف قیمت سوخت با کشورهای دیگر زمینهساز قاچاق این مواد به خارج از مرزها می شود. اگر چهارچوب کلی سیاستگذاری در دادن یارانه را بهصورت اجمالی بخواهیم بیان کنیم باید گفت در وهله اول باید این تصمیمسازی بهگونهای باشد که عواید کلی آن در سیستم اقتصادی بر هزینههای آن غلبه کند. همچنین توانایی هدفگیری قشر مورد نظر دولتها را داشته باشد.
ارسال نظر