مونا فرجاد؛ بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون
تئاتر روح زندگی است
مهرداد نصرتی - اعظم حسن تقی
مونا فرجاد، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر، متولد ۱۳۶۳ و دانشآموخته رشته اقتصاد نظری است که بازیگری را پیشه خود ساخته و از این انتخاب راضی است. وی که عضو خانوادهای هنرمند است، دختر جلیل فرجاد و خواهر مارال فرجاد است که هر دو از بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون هستند. مونا فرجاد که این روزها با نمایش «بیوههای غمگین سالار جنگ» به کارگردانی شهابالدین حسینپور و نوشته محمد امیر یاراحمدی، در کنار گلاب آدینه، در ایرانشهر نقشآفرینی میکند، برای نخستین بار در دو سالگی، بازی در تلویزیون و سریال بهاران و در ششسالگی بازی در تئاتر را در کنار ابوالفضل پورعرب و فریماه فرجامی تجربه کرده است.
مونا فرجاد، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر، متولد ۱۳۶۳ و دانشآموخته رشته اقتصاد نظری است که بازیگری را پیشه خود ساخته و از این انتخاب راضی است. وی که عضو خانوادهای هنرمند است، دختر جلیل فرجاد و خواهر مارال فرجاد است که هر دو از بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون هستند. مونا فرجاد که این روزها با نمایش «بیوههای غمگین سالار جنگ» به کارگردانی شهابالدین حسینپور و نوشته محمد امیر یاراحمدی، در کنار گلاب آدینه، در ایرانشهر نقشآفرینی میکند، برای نخستین بار در دو سالگی، بازی در تلویزیون و سریال بهاران و در ششسالگی بازی در تئاتر را در کنار ابوالفضل پورعرب و فریماه فرجامی تجربه کرده است.
مهرداد نصرتی - اعظم حسن تقی
مونا فرجاد، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر، متولد ۱۳۶۳ و دانشآموخته رشته اقتصاد نظری است که بازیگری را پیشه خود ساخته و از این انتخاب راضی است. وی که عضو خانوادهای هنرمند است، دختر جلیل فرجاد و خواهر مارال فرجاد است که هر دو از بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون هستند. مونا فرجاد که این روزها با نمایش «بیوههای غمگین سالار جنگ» به کارگردانی شهابالدین حسینپور و نوشته محمد امیر یاراحمدی، در کنار گلاب آدینه، در ایرانشهر نقشآفرینی میکند، برای نخستین بار در دو سالگی، بازی در تلویزیون و سریال بهاران و در ششسالگی بازی در تئاتر را در کنار ابوالفضل پورعرب و فریماه فرجامی تجربه کرده است. مونا فرجاد در کارنامه بازیگری خود بازی در سریالهای خسته دلان، ساختمان پزشکان و بوی باران و فیلم سینمایی عاشق و نمایشهای آخرین حکایت فرهاد شهره سلطانی، دو آدم خجالتی داریوش مودبیان، هتلیهای حمید رضا آذرنگ و زبان اصلی به کارگردانی رسول کاهانی را دارد.
در کارنامه بازیگری شما، بازی در سینما و تلویزیون و تئاتر به چشم میخورد. دغدغه جدیتر شما، سینماست یا تئاتر؟
هیچ تفاوتی وجود ندارد یا من نمیتوانم بگویم. به اعتقاد من سینما جزو آمال و آرزوهای تمام بازیگران است؛ زیرا سینما شبیه کتابی همیشه ماندگار است و نمیشود از این موضوع چشمپوشی کرد، اما تئاتر هم روح زندگی است. اینکه گروهی بتوانند با هم هماهنگ شوند و روی صحنه بروند و نمایشی را در یک لحظه با تمام اتفاقها و حادثههایی که میتواند در گروه برای بازیگرها رخ دهد، پیشِ چشمِ تماشاگرها اجرا کنند، بسیار حضور ذهن، تمرکز و دقت مضاعف میخواهد.
بین بازیگری در سینما و تلویزیون و بازی در تئاتر چه تفاوتهایی وجود دارد؟
در سینما و تلویزیون ما میتوانیم یک صحنه را بارها و بارها اجرا کنیم و یک پلان میتواند بارها برداشت شود، ولی در تئاتر همه چیز زنده است و همه باید خیلی حواسشان به کاری که انجام میدهند باشد؛ زیرا یک اشتباه، میتواند باعث شود تمرکز گروه و بازیگر به هم بخورد و کار دچار نقص شود و تماشاچی خسته شود و... من به گردش انرژیها اعتقاد دارم و فکر میکنم در سالن تئاتر این انرژی از طریق بازیگر به بیننده یا از بیننده به بازیگر منتقل میشود، وقتی بازیگر این انرژی خوب را از بیننده دریافت نکند، دیگر نمیتواند کاری انجام دهد و نمایش از دست رفته است.
اساسا اینطور که بهنظر میآید شما از کسانی هستید که یک نقش را سخت قبول میکنید.
این انتخابِ سخت به این دلیل نیست که من احساس میکنم تواناییهای بسیاری دارم و نوعی غرور در من وجود داشته باشد که مانع پذیرفتن کارهای متعدد شود. من سعی میکنم کاری را انجام دهم که احساس کنم از پس آن برمیآیم. چون اگر کاری را دوست نداشته باشم و آن را شروع کنم، تمام مدتی که مشغول انجام آن کار هستم، مدام خودم را شماتت میکنم و انگیزهای ندارم و برای آن تلاشی هم نمیکنم. به این ترتیب نه تنها به خودم آسیب میزنم، بلکه در حق آن گروه هم اجحاف میکنم؛ زیرا ممکن است بازیگر دیگری با انگیزه بیشتر دلش بخواهد آن نقش را بازی کند و بتواند با بازیِ با انگیزهاش چیزهای دیگری را نیز به متن بیفزاید. به همین دلیل دوست دارم نمایشی را بازی کنم که واقعا آن را دوست داشته باشم. گاهی این دوست داشتن، دوست داشتن نقش است و گاهی دوست داشتن متن و گروه. نگاه من به این موضوع اینگونه است و نمیدانم چقدر دیگران نظر مرا قبول دارند.
برای نزدیک شدن به نقشهایی که بر عهده میگیرید، چه کارهایی انجام میدهید؟ چه تمهیداتی میاندیشید که یک نقش به بهترین نحو در تئاتر، تلویزیون، سینما و... اجرا شود؟
به اعتقاد من کسانی که کارهای نمایشی انجام میدهند از اندوخته و دانشی استفاده میکنند که در ناخودآگاهشان وجود دارد. همه آدمها در زندگیشان افرادی هستند یا بودهاند که در ذهنشان حک شدهاند و همیشه هستند. فکر میکنم هرچقدر بازیگرها سعی کنند که دنیای اطرافشان را بیشتر ببینند و به دنیای اطراف خود دقت و توجه بیشتری کنند، بیشتر مطالعه کنند و کتابهای بیشتری بخوانند، موفقتر خواهند بود. اینکه بتوانند با استفاده از دنیای اینترنت به روز باشند و از مسایل واتفاقات آگاه شوند. موسیقی بشنوند و در بطن جامعه باشند، خیلی در شکوفاییشان موثر است. به هر حال ما، آدمهای بسیاری را در طول روز در جامعه میبینیم و از هرکدام از این افراد الگویی در ذهن آدم حک میشود که این الگو، اندوختهای ارزشمند به حساب میآید. به این ترتیب هنگامی که یک بازیگر قرار میشود نقشی را بازی کند، ناخودآگاه و خودآگاه او توامان به آن اندوخته رجوع میکند و بعدها با توجه به آن قالبی که در داستان حکم فرماست، پیش میرود.
میشود با ذکر یک مثال این موضوع را روشنتر کنید؟
بله. ببینید. بهعنوان مثال یک بازیگر زن وقتی بناست بیوه سوم پیرمردی باشد و باید در بیاورد که در گذشته به چه انگیزهای این کار را انجام داده، در چنین شرایطی به پیشینهای که از جامعه دارد بازمیگردد و میبیند فلان کسی که رفته بود زن سوم یا دوم پیرمردی شده بود به چه انگیزهای این کار را انجام داده بود. فقط انگیزه مالی داشته است یا در کودکی غم از دست دادن پدر باعث شده است که به مردی اتکا کند که از خودش شاید سالها بزرگتر باشد و این گونه است که در آوردن آن نقش برایش امکانپذیرتر میشود.
چه عواملی برای بازیگر میتواند به اصطلاحا «درآوردن یک نقش» کمک کند؟
فکر میکنم بهترین کار این است که اول از همه به دانشها و اندوختههای خود رجوع کند و خیلی مهم است که متن چقدر متن جاندار و استخوانداری باشد و بتواند به تمام سوالهایی که به ذهن بازیگر و بیننده میرسد پاسخ دهد. به بیان دیگر چراها و دلیل هر جمله واتفاق را پاسخ دهد. بعد از آن هدایت بازیگر مهم است. ما همه کنار یکدیگر قرار میگیریم تا خواسته کارگردان را انجام دهیم. هدایت داستان به نقش و فضای داستان خیلی مهم است. اینکه این نگاه همسو باشد یا نباشد. متاسفانه برای من این تجربه تلخ پیش آمده است که با اینکه یک مدل بازی را دوست نداشتهام و به اعتقادم غلط بوده، صرفا به دلیل قراردادی که بسته بودم، تابع کارگردانی با نگاهی متفاوت بودهام. این به تصمیمگیری هنگام انتخاب نقش بازمیگردد. معتقدم یک بازیگر باید تصمیمگیری غلطی نداشته باشد تا در آینده شرمنده نشود. من اما در آن مقطع، بهزعم خودم مجبور بودم غلط و نادلخواه بازی کنم چون آقای کارگردان این طور میخواست.
مونا فرجاد اگر دختر جلیل فرجاد نبود باز هم در سینما و تلویزیون و در مجموع عرصه بازیگری حضور داشت؟
واقعیتش این است که فکر نمیکنم؛ یعنی خیلی احتمال میدهم که الان بازیگر نبودم. من بازی کردن را از بچگی و کودکی شروع کردم. بعد از مدتی که مدام سر تمرینهای بازیگری سینما، تلویزیون و تئاتر رفتم، به نظرم آمد اصلا همین است و گویا همین بازیگری قرار است کسبوکار من بشود و شغل و پیشه دیگری، بنا نیست داشته باشم؛ یعنی بنا نیست مثل خیلیها بروم و در یک اداره دولتی، صبح تا ظهر یا تا غروب حضور داشته باشم. حقیقتش این زندگی و این گذران شغلی، برایم متصور نیست؛ بنابراین به بازیگری روی آوردم و در رسیدن به این شغل و حرفه، حضور پدرم صد در صد موثر بود. شاید اگر پدرم در این حرفه نبود، من شغلی غیر از بازیگری داشتم. شاید مهندس بودم یا همانطور که گفتم شغل اداری داشتم و خلاصه یک کار دیگر میکردم.
اولین بار که ایفای نقش کردید، ظاهرا دو سالتان بود؟
بله. اولین حضورم، به همان سن دو سالگی برمیگردد. زمان جنگ بود و پدرم سریالی به نام «بهاران» میساختند که در همان سریال هم نقش پدرم را داشتند و خانم مرجانه گلچین هم در نقش مادرم در این سریال بازی میکردند. جالب است به شما بگویم با این که من در این سریال، یک کودک دو ساله بودم و از ساخت آن سریال، حدود سی سال میگذرد، اما دقیقا حضورم در آن سریال را به یاد میآورم. البته برای این سریال دنبال یک بچه کوچولو میگشتند که پدرم مرا سر کار برده بود و عوامل تصمیم گرفته بودند نقش را من بازی کنم و اینطور شد که نخستین تجربه من در آن سن و سال، رقم خورد.
و تجربه نخستتان در حوزه نمایش چطور؟
اولین تجربه بازیام در تئاتر به شش سالگی من برمیگردد. اولین نقشم را در تئاتر در نمایش «آن شب که تورو زندانی بود» مجید جعفری بازی کردم. در این نمایش با ابوالفضل پورعرب همبازی بودم که در آن سالها سوپر استار درجه یک و تضمینکننده گیشه سینما بود. البته ایشان هنوز هم از بازیگران درجهیک سینما و تلویزیون هستند که حضورشان به هر کاری وزن و اعتبار میدهد و نمونه کارهای خوبشان را هم که میبینیم. در این نمایش پدرم آقای جلیل فرجاد و خواهرم مارال هم حضور داشتند و خانم فریماه فرجامی هم بازی میکردند. این نخستین تجربه حضورم روی صحنه بود که خیلی لذتبخش بود و جادوی حضور روی صحنه تئاتر را از همان موقع کشف کردم که تا الان هم با من است.
شاید سوال تکراریای باشد، اما مونا فرجاد بازیگر بهتری است یا مارال فرجاد؟
سوال سختی است و من هم نمیتوانم جواب بدهم؛ یعنی برای پاسخ دادن به این سوال، خیلی چیزها باید لحاظ شود. مثلا بعضیها دوست دارند بازیگر حسیتر باشد و برخی دیگر تکنیکیتر بودن بازی را میپسندند؛ اما اگر واقعا بخواهم بهعنوان یک بیننده نظر بدهم، به بازی مارال نمره خیلی خوبی میدهم. به نظرم مارال بازیگری حسی است که نقش را با گوشت و پوست خودش در میآورد. یادم میآید در سریال «تاصبح»، در نقش زنی به نام زهرا، همبازی زندهیاد عسل بدیعی بود. مارال در این سریال، با تمام وجود در خدمت نقشش بود و خیلی خوب از پس آن برآمد. من خودم اینطور بازی نمیکنم. یعنی همزمان چیزهای زیادی را لحاظ میکنم. این که الان دوربین در فلان نقطه است. کارگردان فلان چیز را میخواهد و مجموع کار، باید بشود فلانطور. در مجموع هم نمیدانم کداممان بهتریم، اما من به شخصه بازی مارال را دوست دارم. ببینید من حس خاصی روی مارال دارم. جالب است بگویم مارال در عین حالی که به واسطه همخون بودن خواهر من است، حس میکنم دخترم نیز هست و تعصب خاصی روی او دارم. خیلی جاها هم برایم اولویت دارد. مثلا من ترجیح میدهم خودم کاری را انجام ندهم و نقشی را نپذیرم اما مارال آن را انجام بدهد و موفقیتش به نام او ثبت شود.
مونا فرجاد، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر، متولد ۱۳۶۳ و دانشآموخته رشته اقتصاد نظری است که بازیگری را پیشه خود ساخته و از این انتخاب راضی است. وی که عضو خانوادهای هنرمند است، دختر جلیل فرجاد و خواهر مارال فرجاد است که هر دو از بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون هستند. مونا فرجاد که این روزها با نمایش «بیوههای غمگین سالار جنگ» به کارگردانی شهابالدین حسینپور و نوشته محمد امیر یاراحمدی، در کنار گلاب آدینه، در ایرانشهر نقشآفرینی میکند، برای نخستین بار در دو سالگی، بازی در تلویزیون و سریال بهاران و در ششسالگی بازی در تئاتر را در کنار ابوالفضل پورعرب و فریماه فرجامی تجربه کرده است. مونا فرجاد در کارنامه بازیگری خود بازی در سریالهای خسته دلان، ساختمان پزشکان و بوی باران و فیلم سینمایی عاشق و نمایشهای آخرین حکایت فرهاد شهره سلطانی، دو آدم خجالتی داریوش مودبیان، هتلیهای حمید رضا آذرنگ و زبان اصلی به کارگردانی رسول کاهانی را دارد.
در کارنامه بازیگری شما، بازی در سینما و تلویزیون و تئاتر به چشم میخورد. دغدغه جدیتر شما، سینماست یا تئاتر؟
هیچ تفاوتی وجود ندارد یا من نمیتوانم بگویم. به اعتقاد من سینما جزو آمال و آرزوهای تمام بازیگران است؛ زیرا سینما شبیه کتابی همیشه ماندگار است و نمیشود از این موضوع چشمپوشی کرد، اما تئاتر هم روح زندگی است. اینکه گروهی بتوانند با هم هماهنگ شوند و روی صحنه بروند و نمایشی را در یک لحظه با تمام اتفاقها و حادثههایی که میتواند در گروه برای بازیگرها رخ دهد، پیشِ چشمِ تماشاگرها اجرا کنند، بسیار حضور ذهن، تمرکز و دقت مضاعف میخواهد.
بین بازیگری در سینما و تلویزیون و بازی در تئاتر چه تفاوتهایی وجود دارد؟
در سینما و تلویزیون ما میتوانیم یک صحنه را بارها و بارها اجرا کنیم و یک پلان میتواند بارها برداشت شود، ولی در تئاتر همه چیز زنده است و همه باید خیلی حواسشان به کاری که انجام میدهند باشد؛ زیرا یک اشتباه، میتواند باعث شود تمرکز گروه و بازیگر به هم بخورد و کار دچار نقص شود و تماشاچی خسته شود و... من به گردش انرژیها اعتقاد دارم و فکر میکنم در سالن تئاتر این انرژی از طریق بازیگر به بیننده یا از بیننده به بازیگر منتقل میشود، وقتی بازیگر این انرژی خوب را از بیننده دریافت نکند، دیگر نمیتواند کاری انجام دهد و نمایش از دست رفته است.
اساسا اینطور که بهنظر میآید شما از کسانی هستید که یک نقش را سخت قبول میکنید.
این انتخابِ سخت به این دلیل نیست که من احساس میکنم تواناییهای بسیاری دارم و نوعی غرور در من وجود داشته باشد که مانع پذیرفتن کارهای متعدد شود. من سعی میکنم کاری را انجام دهم که احساس کنم از پس آن برمیآیم. چون اگر کاری را دوست نداشته باشم و آن را شروع کنم، تمام مدتی که مشغول انجام آن کار هستم، مدام خودم را شماتت میکنم و انگیزهای ندارم و برای آن تلاشی هم نمیکنم. به این ترتیب نه تنها به خودم آسیب میزنم، بلکه در حق آن گروه هم اجحاف میکنم؛ زیرا ممکن است بازیگر دیگری با انگیزه بیشتر دلش بخواهد آن نقش را بازی کند و بتواند با بازیِ با انگیزهاش چیزهای دیگری را نیز به متن بیفزاید. به همین دلیل دوست دارم نمایشی را بازی کنم که واقعا آن را دوست داشته باشم. گاهی این دوست داشتن، دوست داشتن نقش است و گاهی دوست داشتن متن و گروه. نگاه من به این موضوع اینگونه است و نمیدانم چقدر دیگران نظر مرا قبول دارند.
برای نزدیک شدن به نقشهایی که بر عهده میگیرید، چه کارهایی انجام میدهید؟ چه تمهیداتی میاندیشید که یک نقش به بهترین نحو در تئاتر، تلویزیون، سینما و... اجرا شود؟
به اعتقاد من کسانی که کارهای نمایشی انجام میدهند از اندوخته و دانشی استفاده میکنند که در ناخودآگاهشان وجود دارد. همه آدمها در زندگیشان افرادی هستند یا بودهاند که در ذهنشان حک شدهاند و همیشه هستند. فکر میکنم هرچقدر بازیگرها سعی کنند که دنیای اطرافشان را بیشتر ببینند و به دنیای اطراف خود دقت و توجه بیشتری کنند، بیشتر مطالعه کنند و کتابهای بیشتری بخوانند، موفقتر خواهند بود. اینکه بتوانند با استفاده از دنیای اینترنت به روز باشند و از مسایل واتفاقات آگاه شوند. موسیقی بشنوند و در بطن جامعه باشند، خیلی در شکوفاییشان موثر است. به هر حال ما، آدمهای بسیاری را در طول روز در جامعه میبینیم و از هرکدام از این افراد الگویی در ذهن آدم حک میشود که این الگو، اندوختهای ارزشمند به حساب میآید. به این ترتیب هنگامی که یک بازیگر قرار میشود نقشی را بازی کند، ناخودآگاه و خودآگاه او توامان به آن اندوخته رجوع میکند و بعدها با توجه به آن قالبی که در داستان حکم فرماست، پیش میرود.
میشود با ذکر یک مثال این موضوع را روشنتر کنید؟
بله. ببینید. بهعنوان مثال یک بازیگر زن وقتی بناست بیوه سوم پیرمردی باشد و باید در بیاورد که در گذشته به چه انگیزهای این کار را انجام داده، در چنین شرایطی به پیشینهای که از جامعه دارد بازمیگردد و میبیند فلان کسی که رفته بود زن سوم یا دوم پیرمردی شده بود به چه انگیزهای این کار را انجام داده بود. فقط انگیزه مالی داشته است یا در کودکی غم از دست دادن پدر باعث شده است که به مردی اتکا کند که از خودش شاید سالها بزرگتر باشد و این گونه است که در آوردن آن نقش برایش امکانپذیرتر میشود.
چه عواملی برای بازیگر میتواند به اصطلاحا «درآوردن یک نقش» کمک کند؟
فکر میکنم بهترین کار این است که اول از همه به دانشها و اندوختههای خود رجوع کند و خیلی مهم است که متن چقدر متن جاندار و استخوانداری باشد و بتواند به تمام سوالهایی که به ذهن بازیگر و بیننده میرسد پاسخ دهد. به بیان دیگر چراها و دلیل هر جمله واتفاق را پاسخ دهد. بعد از آن هدایت بازیگر مهم است. ما همه کنار یکدیگر قرار میگیریم تا خواسته کارگردان را انجام دهیم. هدایت داستان به نقش و فضای داستان خیلی مهم است. اینکه این نگاه همسو باشد یا نباشد. متاسفانه برای من این تجربه تلخ پیش آمده است که با اینکه یک مدل بازی را دوست نداشتهام و به اعتقادم غلط بوده، صرفا به دلیل قراردادی که بسته بودم، تابع کارگردانی با نگاهی متفاوت بودهام. این به تصمیمگیری هنگام انتخاب نقش بازمیگردد. معتقدم یک بازیگر باید تصمیمگیری غلطی نداشته باشد تا در آینده شرمنده نشود. من اما در آن مقطع، بهزعم خودم مجبور بودم غلط و نادلخواه بازی کنم چون آقای کارگردان این طور میخواست.
مونا فرجاد اگر دختر جلیل فرجاد نبود باز هم در سینما و تلویزیون و در مجموع عرصه بازیگری حضور داشت؟
واقعیتش این است که فکر نمیکنم؛ یعنی خیلی احتمال میدهم که الان بازیگر نبودم. من بازی کردن را از بچگی و کودکی شروع کردم. بعد از مدتی که مدام سر تمرینهای بازیگری سینما، تلویزیون و تئاتر رفتم، به نظرم آمد اصلا همین است و گویا همین بازیگری قرار است کسبوکار من بشود و شغل و پیشه دیگری، بنا نیست داشته باشم؛ یعنی بنا نیست مثل خیلیها بروم و در یک اداره دولتی، صبح تا ظهر یا تا غروب حضور داشته باشم. حقیقتش این زندگی و این گذران شغلی، برایم متصور نیست؛ بنابراین به بازیگری روی آوردم و در رسیدن به این شغل و حرفه، حضور پدرم صد در صد موثر بود. شاید اگر پدرم در این حرفه نبود، من شغلی غیر از بازیگری داشتم. شاید مهندس بودم یا همانطور که گفتم شغل اداری داشتم و خلاصه یک کار دیگر میکردم.
اولین بار که ایفای نقش کردید، ظاهرا دو سالتان بود؟
بله. اولین حضورم، به همان سن دو سالگی برمیگردد. زمان جنگ بود و پدرم سریالی به نام «بهاران» میساختند که در همان سریال هم نقش پدرم را داشتند و خانم مرجانه گلچین هم در نقش مادرم در این سریال بازی میکردند. جالب است به شما بگویم با این که من در این سریال، یک کودک دو ساله بودم و از ساخت آن سریال، حدود سی سال میگذرد، اما دقیقا حضورم در آن سریال را به یاد میآورم. البته برای این سریال دنبال یک بچه کوچولو میگشتند که پدرم مرا سر کار برده بود و عوامل تصمیم گرفته بودند نقش را من بازی کنم و اینطور شد که نخستین تجربه من در آن سن و سال، رقم خورد.
و تجربه نخستتان در حوزه نمایش چطور؟
اولین تجربه بازیام در تئاتر به شش سالگی من برمیگردد. اولین نقشم را در تئاتر در نمایش «آن شب که تورو زندانی بود» مجید جعفری بازی کردم. در این نمایش با ابوالفضل پورعرب همبازی بودم که در آن سالها سوپر استار درجه یک و تضمینکننده گیشه سینما بود. البته ایشان هنوز هم از بازیگران درجهیک سینما و تلویزیون هستند که حضورشان به هر کاری وزن و اعتبار میدهد و نمونه کارهای خوبشان را هم که میبینیم. در این نمایش پدرم آقای جلیل فرجاد و خواهرم مارال هم حضور داشتند و خانم فریماه فرجامی هم بازی میکردند. این نخستین تجربه حضورم روی صحنه بود که خیلی لذتبخش بود و جادوی حضور روی صحنه تئاتر را از همان موقع کشف کردم که تا الان هم با من است.
شاید سوال تکراریای باشد، اما مونا فرجاد بازیگر بهتری است یا مارال فرجاد؟
سوال سختی است و من هم نمیتوانم جواب بدهم؛ یعنی برای پاسخ دادن به این سوال، خیلی چیزها باید لحاظ شود. مثلا بعضیها دوست دارند بازیگر حسیتر باشد و برخی دیگر تکنیکیتر بودن بازی را میپسندند؛ اما اگر واقعا بخواهم بهعنوان یک بیننده نظر بدهم، به بازی مارال نمره خیلی خوبی میدهم. به نظرم مارال بازیگری حسی است که نقش را با گوشت و پوست خودش در میآورد. یادم میآید در سریال «تاصبح»، در نقش زنی به نام زهرا، همبازی زندهیاد عسل بدیعی بود. مارال در این سریال، با تمام وجود در خدمت نقشش بود و خیلی خوب از پس آن برآمد. من خودم اینطور بازی نمیکنم. یعنی همزمان چیزهای زیادی را لحاظ میکنم. این که الان دوربین در فلان نقطه است. کارگردان فلان چیز را میخواهد و مجموع کار، باید بشود فلانطور. در مجموع هم نمیدانم کداممان بهتریم، اما من به شخصه بازی مارال را دوست دارم. ببینید من حس خاصی روی مارال دارم. جالب است بگویم مارال در عین حالی که به واسطه همخون بودن خواهر من است، حس میکنم دخترم نیز هست و تعصب خاصی روی او دارم. خیلی جاها هم برایم اولویت دارد. مثلا من ترجیح میدهم خودم کاری را انجام ندهم و نقشی را نپذیرم اما مارال آن را انجام بدهد و موفقیتش به نام او ثبت شود.
ارسال نظر