پیامکی از...
علی ضیائی بسیاری از امکانات، وسایل، تجهیزات و حتی واژگان امروزی ما وارداتی هستند. برخلاف آنچه میشود، ما مردم نازنین به شدت در بومیسازی همه چیز و بهدست آوردن فرهنگ استفاده خودی ار آن وارداتیها هنرمند و استادیم. هر آنچه دوست داریم را نگه میداریم. هرچیزی که به کسب و کار، درآمد و شهرت ما کمک کند به آن اضافه میکنیم. بسیاری از چیزها را هم که زاید میدانیم از آن کم کرده و بعد به شکل مطلوب خودمان از آنها استفاده میکنیم. خیلی دور نرویم. همین وسایل ارتباطی و ساده تر از همه همین پیامکها نمونه آشکار آن هستند.
علی ضیائی بسیاری از امکانات، وسایل، تجهیزات و حتی واژگان امروزی ما وارداتی هستند. برخلاف آنچه میشود، ما مردم نازنین به شدت در بومیسازی همه چیز و بهدست آوردن فرهنگ استفاده خودی ار آن وارداتیها هنرمند و استادیم. هر آنچه دوست داریم را نگه میداریم. هرچیزی که به کسب و کار، درآمد و شهرت ما کمک کند به آن اضافه میکنیم. بسیاری از چیزها را هم که زاید میدانیم از آن کم کرده و بعد به شکل مطلوب خودمان از آنها استفاده میکنیم. خیلی دور نرویم. همین وسایل ارتباطی و ساده تر از همه همین پیامکها نمونه آشکار آن هستند.
برش اول
صدای زنگ پیامک تلفن همراه آمد. گوشیام به شارژ بود. مجبور شدم از پای میز بلند شوم و بروم که چک کنم. فروشگاه... حراج کرده بود. ۳۰ تا ۵۰ درصد تخفیف زمستانی! با دوستی که چند ماه قبل باهم به آنجا رفته بودیم تماس گرفتم و گفتم که مرکزخرید... حراج کرده است. پرسید که از کجا فهمیدم. گفتم که اساماسی آمده که مشتری گرامی، از ۲۹ دی تا ۱۰ بهمن ۳۰ تا ۵۰ درصد تخفیف ویژه فروش زمستانی. قرار گذاشتیم که بعدازظهر برویم و خداحافظی کردیم.بعدازظهر وقتی به مرکز خرید رسیدیم کلی جنس با تخفیف خیلی خوب وجود داشت. خیلی هم شلوغ بود. کلی خوشحال بودیم که پیامک اطلاعرسانی را در روز اول حراج برای ما فرستاده بودند و هنوز اجناس خوب روی قفسهها تمام نشده بود و میتوانستیم مایحتاجمان را تهیه کنیم. به صندوق که رسیدیم به دوستم گفتم شمارهات را بده تا دوباره حراج بود برایت ای اسم اس بزنند. همین کار را کرد. از در فروشگاه که خارج شدیم از دوستم پرسیدم به نظرت این فروشگاها که تخفیفات عجیب فصلی دارند در شرایطی که تخفیف ندارند چقدر سود میکنند؟! گفت نمیدانم ولی هر چه هست این پیامکها چیز خوبی است. خیلی از این اجناس را واقعا در زمانهای دیگر نمیتوان خرید.
برش دوم
مسیر برگشت تا منزل دوستم را به گفتوگو در باره آنچه خریدیم گذشت. کل راه را حساب میکردیم که این اساماس چقدر به صرف ما تمام شده بود و اگر در زمانی غیر از حراج این اجناس را میخریدیم چقدر بیشتر از این باید پرداخت میکردیم. انگار چیزی در ذهنم جرقه خورده باشد از دوستم پرسیدم: تو اساماسهای تبلیغاتیات باز است؟ گفت: چطور؟ من کدی وارد نکردم. هر روز هم ۵، ۶ پیامک تبلیغاتی تور استانبول و دوبی سالن زیبایی برایم میآید. خندیدم و گفتم برای همین پرسیدم. ما در فامیلمان زوج جوانی داریم که خانم خیلی حساس و اندکی شکاک است. یک بار ۲ نصف شب اساماس تبلیغاتی یک مرکز پیشدبستانی برای آقا آمده بوده و از خواب بیدار شده بودند. خانمش باور نمیکرد و میگفت تو اساماس از یک نفر دیگر گرفتی پاکش کردی وگرنه نصف شب کسی تبلیغ نمیکند، داستانی شده بود. او هم رفت تمام اساماسهای تبلیغاتیاش را بست. حالا از خیلی جاهای دیگر مثل بانک و بعضی سایتها هم دیگر اساماس نمیگیرد. دوستم به این ماجرای واقعی میخندید و البته اوهم چند بار ۱۱-۱۲ شب پیامک تبلیغاتی تور دریافت کرده بود. آن شب هر دو خوشحال به خانههایمان رفتیم.
برش سوم
pic۱
چند روز بعد، حوالی ساعت 5 بعد از ظهر در ترافیک سنگین عصر پایتخت پیامکی دریافت کردم با این مضمون که اسرار پشت پرده سفر هنرمندان به جام جهانی با شرکت در.... هر پیامک 100 تومان. کلی سوال در ذهنم ایجاد شد. اول آنکه از جام جهانی تا الان بیش از 5 ماه گذشته و این فرستنده این پیامک چه نکته خبری دارد که باید برای هر کدامش 100 تومان بدهیم؟ دوم آنکه واقعا چه اسراری در سفر هنرمندان به جام جهانی بوده است که فقط این شرکت یا موسسه یا هرچیز دیگر آن را میداند؟ از همه بیشتر اگر هم سر مگویی وجود دارد که فقط این شرکت یا موسسه یا هرچیز دیگر آن را میداند میتواند به این راحتی و با یک پیامک 100 تومانی آن را بازگو کند؟ وقتی نشریات و سایتها با هویت فرهنگی و اجتماعی از قوانین رسانهای تبعیت میکنند و باید پاسخگو باشند چطور یک شرکت یا موسسه یا هرچیز دیگر میتواند از فیلتر مخابرات به این راحتی چنین محتوایی را بفروشد. سیستم نظارتی مخابرات کجاست؟ اصلا این چه شکل بنگاه اقتصادی است که با این محتوا کسب درآمد میکند؟ از همه مهمتر آن دسته از ما مردمی که 100 تومان ناچیز بابت این پیامکها میدهند دنبال چه چیز هستند؟
برش بازگشت
pic۲
بچه که بودیم یکی از تفریحات شیطنت آمیزمان زدن زنگ در خانهها بود و فرار کردن. آن موقع آیفون تصویری نبود. بسیاری از خانهها هم فقط زنگ داشتند. یعنی زنگ خانه به صدا در میآمد و آنها باید دم در میآمدند تا در را باز کنند. یک کار دیگری هم که مرسوم بود چسباندن چسب روی زنگ خانهها بود. دیگر حتی اگر باز کردن در از داخل و پرسیدن «کیه؟» از خانه هم میسر بود، صاحب خانه مجبور بود بیاید و چسب را بکند. همینطور که تکنولوژی پیشرفت میکرد مردمآزاری هم پسرفت میکرد و مدرن میشد. بعد از آن با ورود تلفن به همه خانهها ماجرا به گونهای دیگر ادامه پیدا کرد. زنگ زدن و حرف نزدن. فوت کردن و بسیاری کارهای دیگر که حتی امروز یادمان هم نیست. آای دی کالر که آمد این شیوه هم منسوخ شد. تمامی این موارد مصداق جرم بود اما معمولا کسی پیگیری نمیکرد. از اینها که بگذریم بسیاری مشاغل وجود داشتند که با داد زدن خودشان را معرفی و حضورشان در کوچه را اطلاعرسانی میکردند. مثل سبزی فروشها و کت و شلواریها و لحاف دوزها و.... آنها هر کدام به لحن خاص شغلشان فریاد میکشیدند تا مشتری بیابند. چقدر دعوا میشد وقتی سر ظهر یکی از اینها فریاد سبدی یا نان خشکی سر میداد. هر چند بسیاری از مردم مشتری بودند و از خدمات استفاده میکردند اما بسیاری هم شاکی بودند و اگر دعوا نمیشد حداقل دوتا فحش نثار طرف میکردند. البته باز هم کسی به دادگاه یا کلانتری عارض نمیشد مگر در موارد خاص.آن روزها هم مجبور بودیم تبلیغات داد و فریادی بسیاری از مشاغل را تحمل کنیم. هر چند مرز ناچیزی بین تبلیغات با اطلاعرسانی وجود داشت.
برش آخر
pic۳
تقریبا تمام هفته را به این فکر میکردم که آیا فرستادن یک اساماس تبلیغاتی برای گروه زیادی با ماهیت فروش ملک در شمال یا فال روز هر پیامک 75 تومان و تور اندونزی و مالزی و حراج و فلان فروشگاه مصداق داد زدن وسط خیابان نیست یا شبیه زدن زنگ خانهها و گفتن قابلمه مسی یکی 01هزار تومان؟! آیا درآوردن صدای موبایل به بهانه ارسال پیامک نقض حریم خصوصی افراد نیست. مگر ما جایی فرم پر کردهایم که برایمان تبلیغات بفرستید که حالا برویم کد فلان را واردکنیم که غیرفعال شود؟ یاد اعتراض مشترکهای پولی یاهو افتادم که چرا در صفحاتشان تبلیغات وجود دارد؟! و یاهو هم با اینکه از نظر وسیله ارتباطی متمایز از شبکه مخابراتی است آن را پذیرفت و تبلیغات را برای آنها حذف و برای مشترکان رایگانش ادامه داد. با این توجه که معمولا سیستم ایمیل بدون زنگ هشدار است اما سیستم پیامک زنگ هشدار دارد. به تازگی که تلفنهای ثابت هم امکان ارسال پیامک را پیدا کرده اند دیگر نور علی نور شده است. با هر شماره 4 رقمی تا 16 رقمی روی گوشیتان پیامک دریافت میکنید. پیامکهایی که از نظر محتوایی هم توسط هیچ کجا در لحظه ارسال کنترل ویژهای نمیشوند و گاه مضامین عجیب و خاصی هم دارند در روزهایی که فرزندان دلبند 31-21سالهتان هم گوشی همراهشان است. ذهنم میان مفهوم تبلیغات با اطلاعرسانی به شکل موبایلی دائم در تناقض بود که روی وایبر یک پیام تبلیغاتی آمد. با شمارهای که گویا از کشور دیگری بود. این هم راه جدید و بدون هزینه و البته بدون درآمد برای اپراتورهای مخابراتی. بازه زمانیاش هم کاملا 42 ساعته است. از حریم خصوصی و تفاوت اطلاعرسانی با تبلیغات و تجاوز به حریم شخصی افراد در حوزه زنگ اساماس که بگذریم سوال مهمتر این است که اینقدر بیزینس در کشور وجود دارد که این همه تبلیغات روی آن به این شکل انجام میشود.
بیرون قاب
pic۴
هر روز زنگ پیامک گوشیهای زیادی به صدا در میآید برای تبلیغات. آن قدر به آنها عادت کرده ایم که شوخی معروفی است در بین ما مردم نازنین که میگویند «آن قدر که فلان شرکت اساماس میدهد همسرم به من اساماس نمیدهد.» اما نکتهای که در این میان جالب توجه است، رفتار مردم این هفته اخیر روی شبکههای مجازی در مواجهه با جلد اولین شماره نشریه شارلی ابدو بعد از جریان تیراندازی در دفتر تحریریهاش است.
هر کجا که این جلد باز نشر شده بود یا حتی مضامینی از آن وجود داشت با فراخوانی مدنی و بدون زنگ و بوق موبایلها همه به هم اطلاعرسانی میکردند و جملاتی با هشتک من مسلمانم! من تروریست نیستم! من عاشق محمد هستم و... به فارسی و عربی و انگلیسی و فرانسه مینوشتند.
تا اعتقاد و علقه و اعتراضشان را به شکل گسترده برای دنیا اطلاعرسانی کنند.
برش اول
صدای زنگ پیامک تلفن همراه آمد. گوشیام به شارژ بود. مجبور شدم از پای میز بلند شوم و بروم که چک کنم. فروشگاه... حراج کرده بود. ۳۰ تا ۵۰ درصد تخفیف زمستانی! با دوستی که چند ماه قبل باهم به آنجا رفته بودیم تماس گرفتم و گفتم که مرکزخرید... حراج کرده است. پرسید که از کجا فهمیدم. گفتم که اساماسی آمده که مشتری گرامی، از ۲۹ دی تا ۱۰ بهمن ۳۰ تا ۵۰ درصد تخفیف ویژه فروش زمستانی. قرار گذاشتیم که بعدازظهر برویم و خداحافظی کردیم.بعدازظهر وقتی به مرکز خرید رسیدیم کلی جنس با تخفیف خیلی خوب وجود داشت. خیلی هم شلوغ بود. کلی خوشحال بودیم که پیامک اطلاعرسانی را در روز اول حراج برای ما فرستاده بودند و هنوز اجناس خوب روی قفسهها تمام نشده بود و میتوانستیم مایحتاجمان را تهیه کنیم. به صندوق که رسیدیم به دوستم گفتم شمارهات را بده تا دوباره حراج بود برایت ای اسم اس بزنند. همین کار را کرد. از در فروشگاه که خارج شدیم از دوستم پرسیدم به نظرت این فروشگاها که تخفیفات عجیب فصلی دارند در شرایطی که تخفیف ندارند چقدر سود میکنند؟! گفت نمیدانم ولی هر چه هست این پیامکها چیز خوبی است. خیلی از این اجناس را واقعا در زمانهای دیگر نمیتوان خرید.
برش دوم
مسیر برگشت تا منزل دوستم را به گفتوگو در باره آنچه خریدیم گذشت. کل راه را حساب میکردیم که این اساماس چقدر به صرف ما تمام شده بود و اگر در زمانی غیر از حراج این اجناس را میخریدیم چقدر بیشتر از این باید پرداخت میکردیم. انگار چیزی در ذهنم جرقه خورده باشد از دوستم پرسیدم: تو اساماسهای تبلیغاتیات باز است؟ گفت: چطور؟ من کدی وارد نکردم. هر روز هم ۵، ۶ پیامک تبلیغاتی تور استانبول و دوبی سالن زیبایی برایم میآید. خندیدم و گفتم برای همین پرسیدم. ما در فامیلمان زوج جوانی داریم که خانم خیلی حساس و اندکی شکاک است. یک بار ۲ نصف شب اساماس تبلیغاتی یک مرکز پیشدبستانی برای آقا آمده بوده و از خواب بیدار شده بودند. خانمش باور نمیکرد و میگفت تو اساماس از یک نفر دیگر گرفتی پاکش کردی وگرنه نصف شب کسی تبلیغ نمیکند، داستانی شده بود. او هم رفت تمام اساماسهای تبلیغاتیاش را بست. حالا از خیلی جاهای دیگر مثل بانک و بعضی سایتها هم دیگر اساماس نمیگیرد. دوستم به این ماجرای واقعی میخندید و البته اوهم چند بار ۱۱-۱۲ شب پیامک تبلیغاتی تور دریافت کرده بود. آن شب هر دو خوشحال به خانههایمان رفتیم.
برش سوم
pic۱
چند روز بعد، حوالی ساعت 5 بعد از ظهر در ترافیک سنگین عصر پایتخت پیامکی دریافت کردم با این مضمون که اسرار پشت پرده سفر هنرمندان به جام جهانی با شرکت در.... هر پیامک 100 تومان. کلی سوال در ذهنم ایجاد شد. اول آنکه از جام جهانی تا الان بیش از 5 ماه گذشته و این فرستنده این پیامک چه نکته خبری دارد که باید برای هر کدامش 100 تومان بدهیم؟ دوم آنکه واقعا چه اسراری در سفر هنرمندان به جام جهانی بوده است که فقط این شرکت یا موسسه یا هرچیز دیگر آن را میداند؟ از همه بیشتر اگر هم سر مگویی وجود دارد که فقط این شرکت یا موسسه یا هرچیز دیگر آن را میداند میتواند به این راحتی و با یک پیامک 100 تومانی آن را بازگو کند؟ وقتی نشریات و سایتها با هویت فرهنگی و اجتماعی از قوانین رسانهای تبعیت میکنند و باید پاسخگو باشند چطور یک شرکت یا موسسه یا هرچیز دیگر میتواند از فیلتر مخابرات به این راحتی چنین محتوایی را بفروشد. سیستم نظارتی مخابرات کجاست؟ اصلا این چه شکل بنگاه اقتصادی است که با این محتوا کسب درآمد میکند؟ از همه مهمتر آن دسته از ما مردمی که 100 تومان ناچیز بابت این پیامکها میدهند دنبال چه چیز هستند؟
برش بازگشت
pic۲
بچه که بودیم یکی از تفریحات شیطنت آمیزمان زدن زنگ در خانهها بود و فرار کردن. آن موقع آیفون تصویری نبود. بسیاری از خانهها هم فقط زنگ داشتند. یعنی زنگ خانه به صدا در میآمد و آنها باید دم در میآمدند تا در را باز کنند. یک کار دیگری هم که مرسوم بود چسباندن چسب روی زنگ خانهها بود. دیگر حتی اگر باز کردن در از داخل و پرسیدن «کیه؟» از خانه هم میسر بود، صاحب خانه مجبور بود بیاید و چسب را بکند. همینطور که تکنولوژی پیشرفت میکرد مردمآزاری هم پسرفت میکرد و مدرن میشد. بعد از آن با ورود تلفن به همه خانهها ماجرا به گونهای دیگر ادامه پیدا کرد. زنگ زدن و حرف نزدن. فوت کردن و بسیاری کارهای دیگر که حتی امروز یادمان هم نیست. آای دی کالر که آمد این شیوه هم منسوخ شد. تمامی این موارد مصداق جرم بود اما معمولا کسی پیگیری نمیکرد. از اینها که بگذریم بسیاری مشاغل وجود داشتند که با داد زدن خودشان را معرفی و حضورشان در کوچه را اطلاعرسانی میکردند. مثل سبزی فروشها و کت و شلواریها و لحاف دوزها و.... آنها هر کدام به لحن خاص شغلشان فریاد میکشیدند تا مشتری بیابند. چقدر دعوا میشد وقتی سر ظهر یکی از اینها فریاد سبدی یا نان خشکی سر میداد. هر چند بسیاری از مردم مشتری بودند و از خدمات استفاده میکردند اما بسیاری هم شاکی بودند و اگر دعوا نمیشد حداقل دوتا فحش نثار طرف میکردند. البته باز هم کسی به دادگاه یا کلانتری عارض نمیشد مگر در موارد خاص.آن روزها هم مجبور بودیم تبلیغات داد و فریادی بسیاری از مشاغل را تحمل کنیم. هر چند مرز ناچیزی بین تبلیغات با اطلاعرسانی وجود داشت.
برش آخر
pic۳
تقریبا تمام هفته را به این فکر میکردم که آیا فرستادن یک اساماس تبلیغاتی برای گروه زیادی با ماهیت فروش ملک در شمال یا فال روز هر پیامک 75 تومان و تور اندونزی و مالزی و حراج و فلان فروشگاه مصداق داد زدن وسط خیابان نیست یا شبیه زدن زنگ خانهها و گفتن قابلمه مسی یکی 01هزار تومان؟! آیا درآوردن صدای موبایل به بهانه ارسال پیامک نقض حریم خصوصی افراد نیست. مگر ما جایی فرم پر کردهایم که برایمان تبلیغات بفرستید که حالا برویم کد فلان را واردکنیم که غیرفعال شود؟ یاد اعتراض مشترکهای پولی یاهو افتادم که چرا در صفحاتشان تبلیغات وجود دارد؟! و یاهو هم با اینکه از نظر وسیله ارتباطی متمایز از شبکه مخابراتی است آن را پذیرفت و تبلیغات را برای آنها حذف و برای مشترکان رایگانش ادامه داد. با این توجه که معمولا سیستم ایمیل بدون زنگ هشدار است اما سیستم پیامک زنگ هشدار دارد. به تازگی که تلفنهای ثابت هم امکان ارسال پیامک را پیدا کرده اند دیگر نور علی نور شده است. با هر شماره 4 رقمی تا 16 رقمی روی گوشیتان پیامک دریافت میکنید. پیامکهایی که از نظر محتوایی هم توسط هیچ کجا در لحظه ارسال کنترل ویژهای نمیشوند و گاه مضامین عجیب و خاصی هم دارند در روزهایی که فرزندان دلبند 31-21سالهتان هم گوشی همراهشان است. ذهنم میان مفهوم تبلیغات با اطلاعرسانی به شکل موبایلی دائم در تناقض بود که روی وایبر یک پیام تبلیغاتی آمد. با شمارهای که گویا از کشور دیگری بود. این هم راه جدید و بدون هزینه و البته بدون درآمد برای اپراتورهای مخابراتی. بازه زمانیاش هم کاملا 42 ساعته است. از حریم خصوصی و تفاوت اطلاعرسانی با تبلیغات و تجاوز به حریم شخصی افراد در حوزه زنگ اساماس که بگذریم سوال مهمتر این است که اینقدر بیزینس در کشور وجود دارد که این همه تبلیغات روی آن به این شکل انجام میشود.
بیرون قاب
pic۴
هر روز زنگ پیامک گوشیهای زیادی به صدا در میآید برای تبلیغات. آن قدر به آنها عادت کرده ایم که شوخی معروفی است در بین ما مردم نازنین که میگویند «آن قدر که فلان شرکت اساماس میدهد همسرم به من اساماس نمیدهد.» اما نکتهای که در این میان جالب توجه است، رفتار مردم این هفته اخیر روی شبکههای مجازی در مواجهه با جلد اولین شماره نشریه شارلی ابدو بعد از جریان تیراندازی در دفتر تحریریهاش است.
هر کجا که این جلد باز نشر شده بود یا حتی مضامینی از آن وجود داشت با فراخوانی مدنی و بدون زنگ و بوق موبایلها همه به هم اطلاعرسانی میکردند و جملاتی با هشتک من مسلمانم! من تروریست نیستم! من عاشق محمد هستم و... به فارسی و عربی و انگلیسی و فرانسه مینوشتند.
تا اعتقاد و علقه و اعتراضشان را به شکل گسترده برای دنیا اطلاعرسانی کنند.
ارسال نظر