جهان در سال ۲۰۵۰ چگونه خواهد بود؟
تلاطم تغییرات جمعیتی در کشورهای غربی
پال تایلر
نویسنده کتاب آمریکای آتی
مترجم: حسین موسوی
جهان در سال ۲۰۵۰ چگونه خواهد بود؟ دانستن درباره آینده، بهویژه آیندهای نزدیک که شاید خود انسانها نیز در ساختن آن دخیل باشند و احتمال زندگی آنها نیز در آن آینده (نزدیک) میسر باشد به شدت هیجانانگیز است. اما فارغ از هیجانی که وجود دارد برخی با استفاده از مطالعاتی موسوم به آیندهپژوهی به دنبال ساختن آینده هستند و برخی دیگر از این مطالعات به منظور هشدار استفاده میکنند. مجله فارن پالیسی در شماره اخیر خود دست به یک آینده پژوهی در زمینه ساختار جمعیتی زده است.
پال تایلر
نویسنده کتاب آمریکای آتی
مترجم: حسین موسوی
جهان در سال ۲۰۵۰ چگونه خواهد بود؟ دانستن درباره آینده، بهویژه آیندهای نزدیک که شاید خود انسانها نیز در ساختن آن دخیل باشند و احتمال زندگی آنها نیز در آن آینده (نزدیک) میسر باشد به شدت هیجانانگیز است. اما فارغ از هیجانی که وجود دارد برخی با استفاده از مطالعاتی موسوم به آیندهپژوهی به دنبال ساختن آینده هستند و برخی دیگر از این مطالعات به منظور هشدار استفاده میکنند. مجله فارن پالیسی در شماره اخیر خود دست به یک آینده پژوهی در زمینه ساختار جمعیتی زده است. آنها با هشدار نسبت به آینده، جهان را برای غربیها در سال ۲۰۵۰ چندان خوشایند نمییابند. برای همین این مجله هشدار میدهد که در این سال مسیحیهای اروپا کمتر شدهاند، جمعیت کشورهای غربی سالخوردهتر شدهاند و اما قدرت زنان در این سال بسیار بیشتر شده است و آنها هستند که جهان را شکل خواهند داد.
قرن بیست و یک هنوز نوجوان است، اما ما (مجله فارن پالیسی) با درجه قابل توجهی از اطمینان دست به پیشبینی جهان در آینده از نظر ساختار جمعیتی (دموگرافی یا جمعیتشناسی) زدهایم و به شما خواهیم گفت که دنیا در سال ۲۰۵۰ به چه شکلی خواهد بود: رشد جمعیت کاهش پیدا خواهد کرد. سالخوردگی در جهان به سطوح کمسابقه یا بیسابقهای خواهد رسید. نرخ تولد کاهش پیدا خواهد کرد. دوره سن کاری جمعیت جهان کمتر خواهد شد. فقر در کشورهای فقیر بهتر خواهد شد اما نابرابری درآمدی در کشورهای ثروتمند بیداد خواهد کرد و برای اولین بار اسلام از نظر جمعیتی بر مسیحیت غلبه خواهد کرد. چیزی که در مورد این آمار و ارقام قابل توجه است این است که همه اینها به همدیگر وابسته و با هم در ارتباطند. این آمار و ارقام نه تنها با محورهای سنتی جمعیتشناسی از جمله مرگ، تولد و مهاجرت به دست آمده، بلکه برای تقویت آن از دیدگاههای قوی مدرنیته نیز استفاده شده است؛ از توانمندسازی زنان، بهبود مراقبتهای بهداشتی، انقلاب فناوری و دادهای تا افزایش همزمان رشد سکولاریزاسیون و بنیادگرایی مذهبی. با این حال واقعیت این است که در ارتباط بودن این آمار و ارقام با یکدیگر به معنای جامع و کلی بودن آن نیست. در زیر چتر وسیع تغییرات دموگرافیکی در جهان، اختلافات و ناسازگاریهای شدیدی هم مشاهده خواهد شد. فقط کافی است که به مهمترین و اصلیترین مبحث جمعیتشناختی یعنی «اندازه جمعیت» توجه کنید.
در میانههای قرن، آفریقا در میان سایر مناطق، سریعترین رشد جمعیتی را شاهد خواهد بود. آفریقا در نظر دارد رشد جمعیتی خود را 2 برابر کند، این در حالی است که انتظار میرود، اروپا در میان دیگر مناطق از رشد جمعیتی کمتری برخوردار باشد و در حدود 4 درصد از رشد جمعیتی این قاره کاسته شود. این به آن معنی است که جمعیت قاره سیاه در سال 2050 تقریبا 3.5 برابر جمعیت قاره سبز است. بر این اساس تخمین زده میشود که جمعیت اروپاییها در سال 2050 به 707 میلیون نفر برسد، در حالی که جمعیت قاره سیاه به 5/ 2 میلیارد نفر رسیده است. در سال 1950، اروپاییها تقریبا 2 برابر آفریقاییها بودند. دموگرافی یا ساختار جمعیتی در آهستهترین شکل ممکن در حال حرکت است، با این حال ثانیه به ثانیه جهان در حال دگرگونی است. احتمالات ساختار جمعیتی نشان میدهد که بین نرخ تولد در دو قاره تفاوتهای عظیمی ایجاد شده است. در حال حاضر برای هر زن اروپایی 1.6 کودک وجود دارد، در حالی که برای زنان قاره سیاه این رقم به 4.7 رسیده است. البته انتظار میرود که این ارقام در میانههای قرن جابهجا شود و زنان اروپایی با افزایش کودک و زنان آفریقایی با کاهش روبهرو شوند. همانگونه که این آمار و ارقام در سال 1950 عکس آنچه جاری است، بود.
پیش از سال 1950 زنان اروپایی دارای 5 کودک بودند اما در سال 1950 تقریبا این رقم به 2.25 رسید و در سال 2015 نیز به 2.5 رسید. کاهش نرخ جهانی تولد عمدتا ناشی از قدرتمند شدن زنان است. در حالی که دختران و زنان تحصیلات بیشتری به دست میآورند و به تبع آن از استقلال مالی بیشتر برخوردار میشوند، نرخ تولد با کاهش روبهرو میشود؛ زیرا زنان دیگر میتوانند کنترل بیشتری بر روی تصمیمهای خود داشته باشند و میل به کمتر بچهدار شدن نیز از تبعات همین قدرتمندتر شدن زنان است. در این شرایط اگر از سال 2015 رشد جمعیتی را برای 35 سال بعد از سال مبداء در نظر بگیریم، برای سال 2050 انتظار میرود که جمعیت جهان 32 درصد رشد داشته باشد. این در شرایطی است که جعیت جهان در قرن بیستم 4 برابر شد. در حالی که جمعیت با رشد اندک روبهروست، میانسالی اما رشد خواهد کرد. نتیجه چنین روندی این است که از میزان تعداد کودکان کاسته خواهد شد و عمر جمعیت جهان طولانیتر میشود.
در سال 2050، جمعیت افراد 60 سال به بالا تقریبا 2 برابر خواهد شد و به رقم 21.5 درصد خواهد رسید. این رقم در حال حاضر 12.3 درصد است. سالخوردگی در بین نیروهای کار مهمترین نگرانی کشورهای توسعه یافته و قدرتمند از جمله ژاپن خواهد بود. در این تحقیق مشخص شده است که متوسط سن در ژاپن در سال 2050 بالغبر،53 در کرهجنوبی 54، در آلمان 51، در چین 50 و در ایالات متحده 42 خواهد بود. متوسط سن جمعیت جهانی نیز در این سال 36 خواهد بود، این در حالی است که این رقم در حال حاضر 30 است.
این جوامع سالخورده در سال ۲۰۵۰، برای اینکه سرزندگی اقتصادی خود را حفظ کنند به مشکل بر میخورند، زیرا سن کاری افراد کاهش پیدا میکند و همزمان نیز فشار بیسابقهای به سیستم مراقبتی-بهداشتی و بیمهای این جوامع وارد خواهد شد. این در شرایطی است که در سال ۲۰۵۰ در سایر نقاط دنیا از جمله آفریقا، خاورمیانه، آمریکای لاتین و بخشی از آسیا متوسط سنی جمعیت، جوان خواهد بود. (البته نسبت به گذشته درصد آن کمتر است). کشورهایی مانند هند، نیجریه، آفریقای جنوبی و کنیا در این سال با افزایش جمعیت جوانی روبهرو خواهند شد که در سن کار به سر میبرند. چالش آنها تنها این است که سرمایه انسانی را افزایش دهند و سرمایهگذاری را در بخش فیزیکی بالاتر ببرند تا از این مزیت ساختار جمعیتی سود ببرند. از زمانی که وارد هزاره سوم شدیم، پراکندگی ساختارهای سنی جمعیتی، به همراه انقلاب فناوری، بیشتر تفاوتهای اقتصادی را رقم زده است. بنا به گزارش بانک جهانی از سال ۲۰۰۰ به این سو یک میلیارد از افراد جهان با فقر دست و پنجه نرم میکنند، عمده این افراد هم در کشورهای فقیر زندگی میکنند، این در حالی است که فناوری ارزان موبایل در مناطق روستایی و شهری فرصتهای جدید اقتصادی به وجود آورده است.
اقتصاد تنها حوزه انسانی نیست که تلاطم تغییرات جمعیتی را به وجود میآورد. نیمرخ مذهبی جهان نیز به یک تغییر بزرگ دچار خواهد شد که آن هم ناشی از نرخ زاد و ولد ساختار سنی و در نهایت تغییر مذهب از سوی افراد در جهان خواهد بود. اسلام در جهان از بالاترین رشد در میان مذاهب اصلی جهان برخوردار است. بنا به گزارشهای موسسه «پیو» در میانههای این قرن جمعیت مسلمانان به ۲.۸ میلیارد نفر خواهد رسید که این رقم در آن سال یعنی ۳۰ درصد از جمعیت جهان در سال مقصد. جمعیت مسیحیها نیز البته در آن سال به ۲.۹ میلیارد نفر خواهد رسید که این رقم شامل ۳۱ درصد جمعیت جهان در سال ۲۰۵۰ است. این روند اگر ادامه داشته باشد در سال ۲۰۷۰ جمعیت مسلمانان از جمعیت مسیحیها پیشی خواهد گرفت. زنان مسلمان دارای بیشترین نرخ بارداری نسبت به زنان دیگر از سایر مذاهب دنیا هستند (بهطور متوسط هر زن مسلمان ۳.۱ کودک دارد).
در واقع برای نخستین بار، جمعیت مسیحیها در فرانسه و بریتانیا در میانههای قرن به نصف خواهد رسید. انتظار میرود جمعیت مسیحیها به دلیل ترک ایمان از سوی افراد این کشورها با کاهش عجیبی روبهرو شود. این مورد در سایر کشورهای پیشرفته هم دیده میشود، از جمله ایالات متحده (تا سال ۲۰۵۰ جمعیت مسیحیهای این کشور به دو سوم کاهش پیدا خواهد کرد). در مقایسه با کشورهای اروپایی، انتظار میرود که جمعیت مسلمانان با رشد ملایمی همراه شود. البته این ارقام به میزان نرخ مهاجرت هم بستگی دارد. جابهجایی مهاجرتی یکی از عواملی است که میتواند میزان نرخ این تغییرات را بالاتر ببرد. با تمام نکاتی که در بالا گفته شد یک نکته را باید در نظر گرفت: گفته میشود جمعیت شناسی آیندهای است که ما از پیش میدانیم،در حالی که اینگونه نیست. مکمیلان، نخستوزیر بریتانیا در قرن بیستم این مورد را به خوبی تشریح میکند. زمانی که از او پرسیده شد چه چیزی ممکن است به دولت او ضربه بزند او در پاسخ گفت: «حوادث عزیزم! حوادث».
ارسال نظر