می‌توانی، می‌شود، راه هست!
اگر می‌گویی نمی‌توانم پس نمی‌توانی؛

اگر می‌گویی نمی‌بینم پس نمی‌بینی؛

اگر می‌گویی نمی‌شود پس نمی‌شود؛

ما همانی هستیم که فکر می‌کنیم و هستی همان چیزی را به ما می‌دهد که «باور ناخودآگاهی» ما از آن می‌خواهد. هستی با ما همان برخوردی را می‌کند که ما زمینه آن را فراهم می‌کنیم. اگر باور اینکه «هیچ‌وقت نمی‌توانید کاری را به درستی انجام دهید» در ناخودآگاهی شما ثبت شده باشد، پس ناخودآگاه هیچوقت نمی‌توانید کاری را به درستی انجام دهید.

اگر باور شما «نمی‌شود» باشد، پس ناخودآگاه ذهن، چشم و دست و پای شما بسته می‌شود تا نه ببینید و نه پیش بروید. اهمیت باورهای نهفته در ضمیر ناخودآگاه و نیمه‌ خودآگاه ما به حدی است که سرنوشت ما را رقم می‌زند. اینکه گفته‌اند همیشه مثبت باشید و مثبت بگویید یا هرگز نگویید «نمی‌توانم» یا «نمی‌شود»، درست است اما آنچه که از مثبت گفتن و مثبت فکر کردن مهم‌تر است و باید اصلاح گردد، باور نهفته در ما است، می‌توانیم نام آن را «باور اصلی» بگذاریم.

این باور اصلی ما است که به رفتارها و زندگی ما جهت می‌دهد. ممکن است ما چیزی را دوست داشته باشیم، اما با چیزی که انتخاب می‌کنیم یا با چیزی که درباره آن فکر می‌کنیم، با رفتاری که انجام می‌دهیم و با چیزی که به آن باور داریم در تضاد باشد. یعنی میان علاقه، فکر، رفتار، گفتار و باور ما تضاد وجود دارد و وجود ما یکپارچه و همسو نیست. یکی از مهم‌ترین مسائلی که در دستیابی به اهداف ما کمک می‌کند «همسویی» خواست و علاقه‌، با رفتار و با فکر و با باور ما است.

زمانی که کل وجود ما در یک همسویی قرار می‌گیرد احتمال دستیابی به هدف، شاید با جرات بتوان گفت که ده برابر می‌شود. زمانی که ما باور داریم و می‌گوییم «نمی‌شود»، «نمی‌توانم»، «راهی نیست» و... در واقع راه را بر هستی برای نجات خود می‌بندیم، به کل هستی این پیام را صادر می‌کنیم که همه راه‌ها را به سوی ما ببندد. چرا؟ چون نمی‌توانم، نمی‌شود، ممکن نیست، راهی نیست، تغییر نمی‌کنم، تغییر نمی‌کند، شانس ندارم و... موفقیت امری شانسی نیست بلکه کاملا به درون ما و رفتار ما وابسته است. کلمات ما خلق می‌کنند، باورهای ما خلق می‌کنند، ما یک شوخی نیستیم، ما خالق هستیم و اینکه چه چیزی را در زندگی خود خلق کنیم کاملا به خود ما بستگی دارد.