چرا در بازار کالای دست دوم سود و زیان زیاد است؟
چرا هنگام خرید یک کالای دست دوم مثل یک لوستر قدیمی میزان چانهزنی طرفین خیلی بیشتر از وقتی است که میخواهید یک شلوار از مغازه پوشاک خریداری کنید؟ یا چرا در مورد خرید مواد غذایی شناخته شده ابدا کسی در مورد قیمت صحبتی نمیکند؟ پاسخ این سوالات در یکی از اصلیترین تئوریهای اقتصادی نهفته است؛ تئوری تقارن و عدمتقارن اطلاعات در بازار.
نخست به زبان ساده مفهوم تقارن و عدمتقارن اطلاعات را بیان کنیم. وقتی یک بنگاه اقدام به تولید کالایی میکند، بالطبع در تولید این کالا با انواع هزینهها روبهرو است.
چرا هنگام خرید یک کالای دست دوم مثل یک لوستر قدیمی میزان چانهزنی طرفین خیلی بیشتر از وقتی است که میخواهید یک شلوار از مغازه پوشاک خریداری کنید؟ یا چرا در مورد خرید مواد غذایی شناخته شده ابدا کسی در مورد قیمت صحبتی نمیکند؟ پاسخ این سوالات در یکی از اصلیترین تئوریهای اقتصادی نهفته است؛ تئوری تقارن و عدمتقارن اطلاعات در بازار.
نخست به زبان ساده مفهوم تقارن و عدمتقارن اطلاعات را بیان کنیم. وقتی یک بنگاه اقدام به تولید کالایی میکند، بالطبع در تولید این کالا با انواع هزینهها روبهرو است. هزینه مواد اولیه، آب، برق، گاز، نیرویکار، دستگاهها، کرایه و... این هزینهها به اضافه سود تولیدکننده، قیمت نهایی محصول را تعیین میکند. اما آیا شما از کلیه هزینههای انجام شده اطلاع دارید؟ آیا وقتی میخواهید کالایی خریداری کنید قادر هستید با ارزیابی مواد تشکیلدهنده آن، قیمت آن را بهدرستی برآورد کنید؟ انجام این کار در مورد تمامی کالاها غیر ممکن است. اما در مورد برخی کالاها اطلاعات هزینهای از طریق دیگری به مصرفکننده منتقل میشود. وقتی بازار کالایی رقابتی میشود فروشندگان برای بالا بردن فروش خود دائما در مورد کالاها به مشتریان اطلاعات میدهند، از طرفی برای بالا بردن سهم خود در بازار تا جایی که ممکن باشد قیمت خود را کاهش میدهند. کاهش قیمت تولیدکنندگان به چه معنی است؟
آنها در حال کاهش سود خود هستند اما این سود حاصل چیست؟ پاسخ روشن است هر چه میزان اطلاعات شما نسبت به هزینههای انجام شده برای تولید کالایی کمتر باشد این فرصت را به فروشنده میدهید تا جایی که امکان دارد قیمت کالا را بالا ببرد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت با رقابتی شدن بازار، اطلاعات مربوط به نحوه تولید و هزینههای آن بهصورت وسیعی در اختیار خریدار قرار میگیرد. بهدیگر بیان میزان اطلاعاتی که فروشنده در مورد هزینههای تولید کالا دارد با اطلاعات خریدار برابر میشود یا اطلاعات بازار به تقارن میرسد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت در هر بازاری که اطلاعات فروشنده در مورد کالایی بیش از خریدار باشد یا اطلاعات نامتقارنتر باشد، امکان افزایش قیمت در مقایسه با ارزش حقیقی کالا بالاتر میرود و فروشنده کالا را بیشتر از ارزش واقعی آن میتواند بفروشد. اصولا بحث چانهزنی قیمت نیز در مواردی است که اطلاعات نامتقارن است و حتی ممکن است فروشنده کالا و خدمات نیز برای گرفتن هزینه کالا یا خدمات خود دچار مشکل شود. برای مثال وقتی یک کابینتساز کار خود را در منزل شما به اتمام میرساند شما از او میپرسید قیمت ورق امدیاف چقدر است؟ قیمت صفحه چقدر است؟ قیمت دستگیره چقدر است؟
بعد با جمع و تفریقی به او میگویید که مبلغ دستمزد شما مثلا ۲۰۰ هزار تومان میشود، در حالی که کارگر صراحتا میگوید این مبلغ نصف هزینه او هم نیست. دلیل این امر آن است که شما در مورد برخی هزینهها اطلاعاتی ندارید، یا همان بحث عدم تقارن اطلاعات. شما نمیدانید هزینه برش هر ورق چقدر است. هزینه تکههای اضافی ورق یا صفحه که دور ریخته میشود چقدر است. هزینه کرایه چقدر است، هزینه وقتی که او صرف برش و آوردن ورق کرده و... بسیاری از هزینههایی که شما نمیدانید. این همان عدم تقارن اطلاعاتی است که شما را برای یافتن قیمت واقعی کالا یا خدمات به چانهزنی وادار میکند. بازار کالاهای دست دوم یک مثال خوب از بازارهایی با درجه بالایی از عدمتقارن اطلاعات است. کالاهای کار کرده حاوی اطلاعات زیادی در مورد میزان استهلاک کالا، میزان عمر مفید، ایرادات و آسیبهای آن و... است که خریدار هیچ اطلاعاتی در مورد آن ندارد. این بازار فرصت خوبی برای بهرهبرداری معاملهگران است، آنها این فرصت را دارند تا از خلاء اطلاعاتی خریدار نهایت استفاده را برده و کالا را بیش از ارزش واقعی آن بفروشند. این اطلاعات آنقدر ارزشمند است که برخی خرید و فروش کالاهای دست دوم، خصوصا اتومبیل را بهعنوان شغل خود معرفی میکنند و منبع اصلی درآمد آنها در واقع عدم تقارن اطلاعات در بین افراد جامعه است.
شخص فروشنده اول، از قیمت واقعی کالای خود خبر ندارد و شخص دوم نیز از هزینه خریداری آن اطلاع ندارد، بنابراین معاملهگر از خلأ اطلاعاتی استفاده کرده و کالا را از نفر اول زیر ارزش واقعی آن خریداری کرده و به نفر دوم، نزدیک یا بالاتر از ارزش واقعی آن میفروشد. به همین دلیل است که در اقتصادهای پیشرفته نهادهایی برای کاهش عدم تقارن اطلاعات در بازارها و حرکت به سمت بازارهای رقابتی منظور میشود. برای مثال شاید تابلوهای تشخیص رنگ خودرو را در نزدیکی مراکز تعمیرگاهی دیده باشید. کار این چنین بنگاههایی کاهش عدم تقارن اطلاعات بین خریدار و فروشنده است. هر چه در بازاری میزان تقارن اطلاعات کاهش یابد کارآیی اقتصادی آن بازار نیز بهشدت کاهش مییابد. مثال خوبی که در این زمینه میتوان بیان کرد، دریافت وامهای بانکی در سیستم اقتصادی کشور است. همه ساله شاهد حجم زیادی از تسهیلات اهدا شده به برخی بنگاههای تولیدی هستیم که هیچ وقت بازپرداخت نخواهند شد! چرا این اتفاق در سیستم بانکی میافتد؟
بحث در این چنین شرایطی نیز مربوط به مشکل عدمتقارن اطلاعات است. هنگام اخذ وام، بانکها اطلاعات کمی در مورد انگیزه واقعی متقاضیان وام، طرح تولیدی آنها، بازار و تقاضای موجود برای کالای تولید شده، توانایی بازپرداخت وام و... دارند. بدون شک اطلاعات متقاضی وام در این زمینه به مراتب بیشتر از بانک بوده و این وظیفه کارشناسان بانک است که این اطلاعات را بهطرق مختلف از فرد مورد نظر دریافت کنند. متاسفانه درآمد پایین شبکه بانکی و الزام دولت در برخی مواقع مبنی بر اهدای حجم زیاد وام در فاصله زمانی کوتاه به متقاضیان، امکان بررسی صحیح را از سیستم بانکی سلب کرده و عدم تقارن اطلاعات موجب هرز رفتن بسیاری از منابع میشود. برخی سودجویان در صف متقاضیان وام از این عدمتقارن اطلاعات حداکثر بهره را برده و وامهای با بهره پایین را برای انجام فعالیتهای سوداگرانه نظیر سرمایهگذاری در مسکن و مستغلات، یا خرید و فروش مسکن بهکار میگیرند. منابعی که دولت با هدف کمک به کسانی که انگیزه کارآفرینی دارند بین مردم توزیع میکند.
ارسال نظر