مهدی محمدی- سر در بازار غوغایی است تماشایی ...تیرانداز سوار بر اسب، با خود در جدال است؛ آنسوتر زیبارو صراحی در دست، هر دو چشمشان به گوشه سبیل شاه عباس کبیر از چپ و راست نگران افتاده. نقش‌هایی تازه از ظهور آخرین امپراطوری... چه کند تاجر چشم آبی، وقتی پیچ تند تاریخ در چهارسوق اول قیصریه آرام می شود،چاره ای ندارد و دست به کیسه طلاهای فلورانسی می برد تا نگاهش بین ترمه و مینا سرگردان بماند. نه که یک لحظه ؛ قرنی و قرن هایی همین سرگردانی بود و تاس خوش نشسته بود و سکه به نام تجار قیصریه می‌خورد.

چشم آبی موبور تازه دیروز از راه رسیده، از دریا و بیابان با کشتی و شتر و استر گذشته تا به مرکز تجاری شرق میانه برسد: شهری جان بدر برده از فتنه اسماعیلیه و تاراج تیموری. امروز سوار درشکه تا باغ نقش جهان آمده، دور تا دور میدان نوساز، بساط فروشندگان به پاست، لوطی و عنتر، آوازخوان و شعبده باز در هر گوشه برای سکه ای بیشتر، باشندگان میدان را سرگرم می کند. در غوغای فریاد کولبران که اجناس تجار را جابجا می‌کنند گم می شود: از دیبای روم تا آبنوس عمان و جواهر بحرین. تاجر چشم آبی هرچه بخواهد از مشرق زمین اینجا می‌یابد، ابریشم ایران تا ادویه هندی و مستظرفات چینی، لازم نیست سکه های فلورانس را حرام کشتی و حرامیان دریای هند کند، زحمتش را بازرگانان هفت اقلیم عالم کشیده اند! ضرابخانه شاهی به زبان بی زبانی در بازار قیصریه، سکه های تجار را به پول رایج صفوی ترجمه می‌کنند و برات‌های معتبر را نقد، چشم آبی اما تنها نیست، همچون او فراوان است که در سراهای مختلف از پادرخت سوخته گرفته تا جارچی باشی و گلشن و تالار می گردند و با تجار و بازرگانان ایرانی یا دیگر جاهای دنیا، معامله می کنند.

در بازاری که گوشه ای از آن، از چشم اعتمادالدوله دور نیست و مالیات همه امنیت و خدمات دولت فخیمه را از بازرگانان اخذ می کنند. سنت در اوج قدرت است، مسجد جامع هزار سال پس از خاموش شدن آتش باستان، روبروی عالی قاپو، حکم به همنشینی حکومت و شریعت داده ، شاه عباس مرشد اعظم است و تاجش را از عالم مذهبی شهر معتبر دانسته است. با این حال صفویه در تقابل خلیفه ترک، روی خوش به مغرب زمین نشان داده و مسیحیان ارمنی در جنوب دارالخلافه خانه و کلیسا دارند. سکه طلا همه جا یک رنگ دارد،اینجاست که شرق و غرب به هم رسیده اند، بازار و اقتصاد حلقه وصل ادیان و اقوام شده است. حالا تاجر چشم آبی، شب هنگام گیج و حیران از این همه رنگ و بو، به کاروانسرای خود در جوار بازار برمی گردد تا فردا آسوده با خلعت مرحمتی تاجرباشی دربار، تحفه های اروپایی اش را به حضور حاجب دربار برساند.

شب هنگام برای مرد فلورانسی نه خبری از شحنه و قلچماق است و تعزیری بر پیمانه او نیست، فردا هم که بگذرد چند روزی به خرید و گشت و گذار می گذراند. در بازگشت به موطن خود، او قصه ها دارد از شب های روشن اصفهان، بازارهای مملو از اجناس هفت اقلیم جهان و خاطره چوگان در نقش جهان. سود این تجارت با کسر مالیات صفوی و چند تحفه و چشم روشنی، هنوز بالاتر از خطر تلاطم کشتی ها در اقیاوس هند و دزدان دریایی است. اما صد سالی که گذشت دیگر قالی تبریز آویخته بر دیوار خانه اجدادی تاجر، قالیچه سلیمان است برای خاطرات اصفهانی که در فتنه افغان سوخت و تمام شد. دیگر نه اصفهان کمر راست کرد، و نه چرخ درشکه ها، تجار چهارگوشه دنیا را به چهارسوق نقاشی بردند، نشانی از یازده حمام بازار نمی ماند و از مجموعه ۷۸ کاروانسرای صفوی، تنها چندتایی مرده وار زنده اند.

کشف دماغه امید نیک به همراه سقوط یک امپراطوری، مالیات های کمرشکن عثمانی، و ناامنی دوره ای در ایران، دیگر رمقی برای تجارت نمی گذارد. بازار خالی از بازرگان، نبود نظارت بر کیفیت تولیدات مثل ابریشم ایرانی، روزگار حسینقلی خانی را رقم زد تا جایی که چهارباغ و باغ های پرشمارش ویران شود، عکس های اواخر خزان قجری، مردمی چرتی، جماعتی خواب زده و حمام ندیده را نشان می دهد که در پای بقایای شکوه صفوی، باربرانش بازنشسته از کسادی بازار نگاهشان تنها یک حفره خالی را نشان می دهد. ضرابخانه و عصارخانه شاهی ویرانه شده و ساعت غنیمتی در سر در قیصیریه اش، به تاراج ظل السطانی رفته مثل چنارهای چهارباغ! حالا بازار اصفهان تنها زردچوبه و نعناع دارد و تخم خاکشیربرای مزاج ملون، تعمیراتی و کهنه فروشی فراوان است. پولی در انبان دولت نمانده، تاجری هم از ونیز و فلورانس نمی آید که تحفه و مالیات بدهد. چشم آبی اگر هم بیاید، برای ثبت خاطرات مرگ رویای صفوی می آید یا خرید عتیقه هایی که دستان سازنده آن مدت هاست اسیر سستی بنگ و وافور است.

بیدار شدن از خواب مشوش روزگار

چشم آبی دیگر سده هایی بعد ، خاطرات نیای قرن شانزدهمی خود را ورق می زند و نگاهی به قالیچه سلیمان قیمتی موزه که یادگار جد بزرگ اش است می اندازد. عمرش از نیمه گذشته و نیمی از دنیای جدش را ندیده اما حالا می خواهدبه دنبال متون جدش در دفترچه یادداشت یادگاری به نصف جهان بیاید، در چهارباغ قدم بزند، از سرای فتحیه به تیچه مهره کش ها برود، از کنار مسجد شیخ لطف الله به بازار مقصود بیگ را پیاده گز کند. با کوله پشتی سفری سری به چهارسوی قلندرها بزند، چند شاهی خرج درشکه کند و در قصیریه جدال زایچه اصفهان را ببیند. اگر خیابان های پادر هوا در سنت و مدرنیته را با ترافیک و دود همیشگی شان قلم بگیرند، او هم می تواند به درشکه خیال خود برسد، دلارهایش را به ریال تبدیل کند و در نقش جهان قدم بزند، حالا کسی در سر راه بساط نکرده، ضرابخانه، بانک شده مثل همتاهای خود در آنور دنیا. تیمچه ها و کاروانسرها محل داد و ستد بازرگانان است.

توریست های خارجی هم مثل گردشگران وطنی، بر سر قیمت ترمه و مینا چانه می زنند، هر چند دیگر بازار باز یک اسم است ولی تا دلت بخواهد صنایع دستی فراوان است، شهر در حال احیای بازارهای خود است. صدها فروشگاه با نشان یا بی نشان، آخرین محصولات سراسر دنیا را می‌فروشند، اصفهان حالا قطب صنعت امید اقتصاد نوظهوری است که از پس جنگ و تحریم در جستجوی هویت خود از سردر قیصریه تا میدان عتیق به تکاپو افتاده. بازار اصفهان چه در عمق حجره های نمورش که حالا با تهویه مطبوعش؛ کانون معاملات کلان است تا ساختمان امروزی سیتی سنتر یک مجموعه اقتصادی را تشکیل داده اند که پایی در گذشته سنتی خود دارد و سری در سودای فردا. دل از صنعت سنگین نمی کند، صنایع دستی را نسخه شفای بازار گردشگری می داند و لباس رزم برای میدان فناوری‌های سطح بالا، به تن کرده است. اما آیا بازار امروز اصفهان می تواند به جز سردر قیصریه ، جنس تاجر و بازرگان را طوری جور کند که هوس شرق و غرب نوردی را کاهش دهد؟ برای مخاطب داخلی خود چه برنامه ای دارد که صرفه خرید از دوبی و شانگهای را رها کند و دوباره به اعتبار کسب و پیشه اش راهی میز معامله با تاجر،بازرگان یا تولیدکننده بشود؟ آیا چشم آبی قصه ما، دوباره جا پای نیای خود، بازارگردی شادمان خواهد شد که سفرش را با سودی معقول به پایان برساند؟!

پایان کودکی

همانطور که ایزاک آسیموف خروج از منظومه شمسی را برای انسان، پایان کودکی می داند، برای خروج از تخدیر شیرین پیاده روهای سنگفرش و چرخ گاری‌ چهارسوهای بازار سنتی اصفهان باید از پیله صفوی خارج شد. وقتی فکر، سوار بر امواج انفجار اطلاعات کره خاکی را بارها دور می زند، بازار هم همراهش هست. برای جدا شدن از بازار محلی فعلی نیاز به مجموعه ای از بازارهای متناسب با نیازهای شهروند جهانی و توسعه همه جانبه را در سطوح مختلف اقتصادی، فرهنگی و معماری کالبد شهر درنظر داشت. پراکندگی فروش کالا یا خدمات فروش، پشتیبانی همین امروز هم باعث ترافیک گسترده و هدر رفتن وقت و انرژی در سطح شهر شده است. در آینده نیاز به بازارهای تخصصی و سازمان یافته مثل بازار ابزار هوشمند، بورس های بیست و چهارساعته برای کالا یا خدمات مالی، بیشتر خواهد شد. برای جهانی شدن، ارتباط مستمر و طراحی فضاهای کاربردی و چندرسانه ای مورد نیاز است. یک مجموعه پویا که سود دو سمت بازار را تامین کند. گسترش امکان خرید آنلاین و عرضه محصولات در فضای مجازی به صورتی که مصرف کننده بتواند در تعامل با فروشنده، به شخصی سازی محصول یا خدمات مورد نیازش دست یاید.

کالبد فیزیکی بازار در دنیای پیش رو، با سبک زندگی شهروندان ارتباطی زنده برقرارمی کند و هر مجموعه اقتصادی- شهری ضمن تامین نیازهای اجتماعی از قبیل تفریحات شخصی و دسته جمعی، باید فضایی برای همزیستی آنها فراهم آورد.ترکیب حمل و نقل پاکیزه و سریع با درهم آمیزی فضای خرید و تفریح که امکان دسترسی اقشار مختلف شهری و اجتماعی را داشته باشد؛ می تواند بازار کالا یا خدمات را رونق دهد.اما بازار تنها مغازه، مجتمع تجاری یا بازارهای تخصصی نیست، یک روح جمعی برگرفته از نیاز به تجارت و داد و ستد انسانها و مجموعه های اقتصادی است. شانگهای تنها در چین قرار ندارد، تجار، تولیدکندگان و صاحبان سرمایه این شهر، با همه داشته های مادی یا تجربه های کاری خود، در سراسر جهان پراکنده اند. ارتباط با بازارهای مالی و خدماتی امروز دیگر محدود به جلسات پشت درهای بسته نمی شود، شفافیت مالی و تعهد به کیفیت که با روش های مختلف به نمایش گذاشته می شود یا تحقیقات رو در رو برای نیاز سنجی مخاطب، زمینه رقابت شرکت های تجاری شده است.

کمپانی های چندملیتی دیگر منحصر به یک محصول نیستند، بازارهای متنوع را در اختیار دارند و هر روز در حال خلق بازار جدید هستند. در آینده بازار اصفهان، همکاری با این شرکت ها بر اساس منافع دو جانبه برای گسترش سبد سرمایه، کالا و خدمات و تامین نیاز زنجیره های اقتصادی در هر سو از مرزهای جغرافیایی ، مورد نیاز است. مشارکت نسل جوان از صاحبان ایده برای کشف بازارهای جدید، به خصوص خدمات گردشگری، گسترش شهرک های کاربردی و تحقیقاتی که ضمن بالا بردن سطح مهارت های عملی، امکان هم افزایی مثبت با همتایان خارجی خود را داشته باشند، جزو نیازهای عمده سال های پیش رو است. اصفهان در بازار جهانی مانند یک راسته از بازار نقش جهان است، تخصص های خود را دارد و برای یک زنده بودن با دیگر ارگان های حیاتی بازار در ارتباط باشد و هم زیستی کند. بازار ما در صورتی دوباره مرجع خواهد بود که آن را نه در قالب تیمچه و سرای صفوی زنده کنیم، که تفکری که نیازهای امروز و فردا را شناخته و راه های نرفته را تجربه کنیم. راه هایی که در سنگفرش و سردرهای قدیمی خلاصه نمی شود.