نامهای از زبان یخچال سبلان
جویای حالمان باشید
سلام و درود بر انسانهای خونگرم!
امیدوارم که حالتان خوب باشد و اوضاع زندگی به کامتان. تا زمانی هم که(زبانم لال) بعد از ۱۲۰ سال زندگانی را بدرود میگویید هیچگاه «بی آبی» را نبینید. واقعا خدا آن روز را نیاورد که خیلی سخت است. خوب است اول نامه بگویم که اصلا قصد نوشتن این نامه را نداشتم. از اجدادمان یادگرفتهایم که محکم و سربلند زندگی کنیم و در خدمت «زندگانی» باشیم، تا میتوانیم نیکی کنیم و بر بدیها چشم پوشیم. انسانها،حیوانات و گیاهان و هر جانور دیگری را که صاحب زندگانی است دوست بداریم به نحوی که اشکها و گریههایمان نیز «مایه حیات»شان شود.
سلام و درود بر انسانهای خونگرم!
امیدوارم که حالتان خوب باشد و اوضاع زندگی به کامتان. تا زمانی هم که(زبانم لال) بعد از ۱۲۰ سال زندگانی را بدرود میگویید هیچگاه «بی آبی» را نبینید. واقعا خدا آن روز را نیاورد که خیلی سخت است. خوب است اول نامه بگویم که اصلا قصد نوشتن این نامه را نداشتم. از اجدادمان یادگرفتهایم که محکم و سربلند زندگی کنیم و در خدمت «زندگانی» باشیم، تا میتوانیم نیکی کنیم و بر بدیها چشم پوشیم. انسانها،حیوانات و گیاهان و هر جانور دیگری را که صاحب زندگانی است دوست بداریم به نحوی که اشکها و گریههایمان نیز «مایه حیات»شان شود. اما دیگر دلم داشت کباب میشد. نمیدانید که شاهد مرگ یک یخچال بودن چقدر سخت است. اینکه برفچالها عمرشان عین گل شده و در چند صباح بدرود حیات میگویند. آخر قدیم ها این گونه نبود که! برفی که میبارید بر فراز و دل کوهها میماند و کمکم میشد یک یخچال کوهستانی رشید و هزاران سال طول میکشید تا اندکی پیر شود.
به هر حال گفتم که قبل از مرگم، درد دلی با شما بکنم تا که شاید بهخود آیید. خدا خودش شاهد است که به خاطر خودتان است که این نامه را مینویسم و آن دلبستگی را که شما به زندگی دارید ما نداریم. سال های درازی است که ما همچون سدهایی آب را در خود فسرده نگه داشتهایم و به فصل گرما که میرسیم و گرمای طبیعیِ طبیعت تشنگی جانداران را افزون میکند ما نیز بیکار نمینشینیم. با خورشید همنشین میشویم و یخمان آب میشود تا در پایین دستها رودها و جویهایی را روان کنیم و جاندارانی را سیراب. رسالت ما این است که بارشهای گاه و بی گاه را که هدیه آسمان به زندگانی است بیندوزیم و به وقت نیاز به میان دشتها و رودها فرو فرستیم. همان کاری را که شما با سالها زحمت و هزینههای بسیار زیاد انجام میدهید و سدهایی را برای ذخیره آب میسازید تا به وقت نیاز بی آب نمانید، ما نیز همان سدهاییم ولی بی دیوار و بی زیان!
میدانیم که اوضاع زندگی سخت است و سرتان حسابی شلوغ شده. اندک زمان فراغتتان را نیز در کانون گرم خانوادهتان در گپ و گفتید و یا غرق در ارتباطات فضای مجازی. البته دوست داشتیم که ما نیز از این ارتباطات مجازی بهرهمند بودیم و حالی از هم نوعانمان در کوهستانهای دیگر و از اجدادمان در قطبها میپرسیدیم ولی خب «همه بر سر زبانند و آنها در میان جان». شنیدهام که شما حتی جویای حال همسایهها و اقوام خود نیز نیستید حال چه رسد به ما که در کنج کوهستانی دور افتاده قلبهایمان را در هم فسردهایم. ما که جنسمان از یخ است و وجودمان سرد، از شما انسانها که دم از گرمی میزنید گلهای داریم که چرا گرمای دوستی با ما را بر کنجی نهاده و گرمای دشمنی بر کف گرفتهاید ؟ به جای اینکه در دوستی با ما دمتان گرم باشد، به نابودی ما بر گرمایش گیتی میدمید و از هر وسیلهای که در دست دارید بهره میبرید تا روزگار را گرمتر کنید! ولی دریغا که هر گرمایی گرمابخش نیست و شما با این کارهایتان آب و هوا را که منشاء حیات روزگارند نایاب میکنید.
یادم میآید که آخر تابستان پیش بود داشتم با خورشید در مورد شماها صحبت میکردم. او نیز دل پری از شما داشت که قرار شد نامهای مستقل برایتان بنویسد. خورشید میگفت که «آدمها بی معرفتی را به نهایت رساندهاند و جز خودشان در این گیتی چیز دیگری را نه میبینند و نه قبول دارند. کم کم دارند همه طبیعت را از خود میرنجانند و میترسم در آخر تک و تنها بمانند و افسوسِ دوستانی مثل جنگل، دریا، دریاچه، کوه، یخچال، گیاه، حیوان و حشره و … را بخورند.» طفلی خورشید برای دلجویی پیش ما آمده بود تا بگوید تقصیر او نیست که هوا هر روز گرمتر میشود و باعث رنجش ما. میگفت: «من همان خورشیدم و گرمایم نیز همان». قسم میخورد که ذرهای از تابشش را به ما کم یا زیاد نکرده است و این گرمایش فزاینده تقصیر او نیست. البته که ما حرفهایش را قبول میکنیم چون رفیقی است دیرین و روشن ضمیر! با این حرفهای خورشید یاد صحبتهای سال پیش «سایه» افتادم. برای عیادت برفچالی رو به موت آمده بود پیش ما. او نیز میگفت که «تا خورشید همان است، من نیز همان سایهام.» طفلی بغضش گرفته بود و تا میتوانست سایه اش را بر سر برفچال عزیز میتاباند اما دریغ که سایه هم گرم بود!
به هر حال ای آدم حسابی! که هیچ چیز بی حساب و کتاب برایت قابل درک نیست. ما ناراحت نیستیم از اینکه حالی از ما نمیپرسید و خوب می دانیم که تفاوتهای ما و شما بسیار است که هرکدام از آن ها میتواند دلیلی بر دوریمان از هم و سردی رابطه مان شود. هر چقدر هم ما سرمادوست باشیم از سردی دوستیها بیزاریم. واقعا دمتان از این همه با معرفتی سرد، ببخشید گرم! آیا زمانی که رابطه ما با هم گرم نیست و سالها و قرنها از ما خبری نمی گیرید باید با ما دشمنی کنید؟ ما که به سردی رفتارتان و بی محلیتان راضی شدیم (هرچند که ناراحتیم) ولی دیگر انتظار نداریم که وجود اندک ما را بر دل دوردستترین کوهها و قلهها نیز تاب نیاورید. مگر ما جای شما را تنگ کردهایم که حالا به اندک وجود ما هم چشم طمع دارید؟ گمان میکنید که نابودی ما یعنی وجود شما؟ خدا بیامرزد شاعر شیرین سخن سعدی را، یادم هست زمانی که داشت شعر بنی آدم اعضای یک پیکرند را میگفت به او یادآوری کردم که بنویسد: «همه آفرینش ز یک پیکرند» ولی حیف که ایشان وزن شعرش را به اجابت خواسته ما ترجیح داد. کاش میبود و میدید که نابودی ما و کم شدن آب، خشکی دریاچهها و گرم شدن هوا، دگر عضوها را چگونه به درد انداخته است. اما گویا که نفستان از جای گرم بلند میشود. الحق و والانصاف خیلی راحت است که آدمی سرش در کار خودش باشد و اسباب ضرر و زیان دیگران را فراهم نیاورد. آنطور که ما میدانیم در قوانین مدنی و دینی شما هم این قضیه به صراحت آمده که مخل آزادی و زندگی دیگران نباشید.
البته شاید ما را آدم حساب نمیکنید بگذارید کمی روشنتر بگوییم (قصد جسارت نیست و میدانیم که شما اشرف مخلوقاتید و خداوندگارِ هوش و علم) تا ما را بهتر دریابید. ما در طبیعت اصلی داریم بهنام «نهاد» که میگوید: «هرکسی بر نهاد و فطرت و حکمتی آفریده شده و در این باب از کسی نباید خردهای گرفت و بنیادش را بر انداخت. همانطور که یک پلنگ باید وحشی باشد، یک قناری نیز باید زیبا باشد و این وحشی گری و زیبایی نمیتواند دلیلی بر دشمنی با آن ها باشد». آهان؛ شما هم در این باب گویا ضرب المثلی دارید. اگر درست یادم مانده و مغزم داغ نشده باشدچنین چیزی بود: «نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است». امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم. حالا از شما انسانهای گرانقدر،والا مقام، زیبا کلام، خوش مشرب، نوع دوست و … عاجزانه خواهش داریم که اگر گرما برایتان مهم است بدانید که سرما هم برای ما مهم است. چطور زمانی که در اوج گرمای تابستان و وقتی که از گرما کلافه میشوید دلتان برای اندک نسیمی خنک لک میزند. ما هم بخیل نیستیم و لذت شما را ذلت خود نمیدانیم ولی شما را به هرچه که دوست دارید آن هنگام که از نوازش نسیم بر تن گرمتان لذت میبرید خودتان را جای ما بگذارید تا شاید حال ما را دریابید!
به هر حال دوست ندارم سرتان را خیلی درد بیاورم و اینجا هم هوا سرد است و خودکار ما هم خوب نمینویسد. دائم باید از آفتاب بخواهم تا خودکارم را «ها» کند. ولی خب این سختی نوشتار و اندکی مجال را مانعی بر گفتن اشتراکاتمان با شما نمیدانم. یادمان نمیرود که پدر بزرگمان در قطب شمال دائم میگفت زندگی تکیه بر اشتراکات است و تحمل تفاوت ها. ما میدانیم که بدون آب نه شما زندهاید و نه ما، همه وجود ما و شما آب است. آب مایه حیات شما و اصل بقای ماست. به نظرمان کم دلیلی بر دوستیمان نیست که هردویمان به یک چیز وابستهایم. همه تفاوتهایمان در مقابل این اشتراک عمیق ذرهای بیش نیست. حال کاری نداریم که شما بدنتان گرم است و بدن ما سرد، مهم این است که پر شدهایم از آب. درست است که نمیتوانیم همدیگر را در آغوش بکشیم. آغوش ما سرد و آغوش شما گرم است ولی از دور که میتوانیم هوای هم را داشته باشیم و سلامی کنیم یا حداقل بدی یکدیگر را نخواهیم.
گمان میکنم خیلی صحبت کردم. در طول سال ها هم این قدر با کسی صحبت نکرده بودم ولی خب چه کنیم که پیریم و چانهمان که گرم میشود کسی جلودارش نیست.در انتها بهعنوان کسی که سال ها آمدو رفت انسان ها را دیدهام، دیدهام که همیشه زیان رساندن به طبیعت برابر با ضرر خود انسان ها بوده است از شما درخواست میکنم ریش سفید مرا حرمت نهاده و قدر منابع آبی خود را بدانید، بدانید که بدون تکنولوژی میتوان زندگی کرد ولی بی آب نه! بدانید که یخچال های کوهستانی این مرز و بوم در حال آب شدن و نابودیاند. هوا هر روز گرمتر میشود و بی ملاحظگیها افزون. بیایید و از کوچکترین کارهایی که موجب گرم شدن زمین و آلودگی هوا میشود دوری کنید، طبیعت را نیز از خودتان بدانید که واقعا نیز این گونه است. امیدوارم یخِ رابطه تان با ما آب شود.
دوستدارتان
یخچال پیر شمالی
رشته کوه سبلان، مهر ماه سال ۱۱۲۰۰۰۰۰۰۳۵۲۶
ارسال نظر