ثروت معادل پول نیست
وقتی کلمه ثروت را میشنوید، چه تصویری پیش چشمهایتان ظاهر میشود؟ میتوانم این سوال را به شکلهای مختلف از شما بپرسم اما بیایید با هم صادق باشیم و خیلی سریع برویم سراغ جواب آشکار این سوال که این روزها دیگر تبدیل به دغدغه اصلی همه شده است. پول؛ همه ثروت را مترادف پول یا پولدار بودن میدانند، حتی با وجود اینکه معنی اصلیاش را در کتابهای درسیشان یاد گرفتهاند. اما به هر حال باید پذیرفت که معنای واژهها به مرور زمان و بسته به المانهای مختلف تغییر میکند. با این اوصاف باید بدانید که پولدار بودن یکی از جزئیترین المانهای ثروت کلی یک فرد است.
وقتی کلمه ثروت را میشنوید، چه تصویری پیش چشمهایتان ظاهر میشود؟ میتوانم این سوال را به شکلهای مختلف از شما بپرسم اما بیایید با هم صادق باشیم و خیلی سریع برویم سراغ جواب آشکار این سوال که این روزها دیگر تبدیل به دغدغه اصلی همه شده است. پول؛ همه ثروت را مترادف پول یا پولدار بودن میدانند، حتی با وجود اینکه معنی اصلیاش را در کتابهای درسیشان یاد گرفتهاند. اما به هر حال باید پذیرفت که معنای واژهها به مرور زمان و بسته به المانهای مختلف تغییر میکند. با این اوصاف باید بدانید که پولدار بودن یکی از جزئیترین المانهای ثروت کلی یک فرد است. به زبان شاعرانه میتوان گفت که افراد میتوانند بدون وجود اسکناسهای رنگارنگ در حساب بانکیشان ثروتمند باشند. منظور از ثروت در اینجا احساسات و عواطف، آزادیها، تجارب، روابط، اهداف، آرزوها، فعالیتها و هیجانهایی است که با پول نمیتوان آن را خرید.در دنیای امروز انسانهای زیادی وجود دارند که در آرزوی پولدار شدن یا بهتر است بگوییم «شبیه پولدارها شدن» از دنیا میروند و هرگز نمیفهمند که خودشان از ثروتمندترین افراد دنیا بودهاند. البته این آشکار است که همه باید پول دربیاورند،
پسانداز کنند، رویش سرمایهگذاری کنند و سعی کنند آن را هدر ندهند. اما برای «ثروتمند شدن» باید درجهای از خودآگاهی در افراد وجود داشته باشد؛ این حقیقتی است که خیلیها در راه رسیدن به ثروت یا اصلا نسبت به آن آگاهی ندارند یا فراموشش میکنند. اینجا است که معنای واقعی ثروت کاملا فراموش میشود و تصور کیسههای پر از اسکناسهای رنگارنگ بخشی از وجود انسان را از بین میبرد. در این راه افراد اشتباهاتی را مرتکب میشوند که دیگر شاید هرگز قابل جبران نباشد.
یکی از پنج افسوس بزرگ انسانهای ثروتمند در هنگام مرگ این است؛ «ای کاش جرات این را داشتم که زندگی خودم را میکردم نه زندگی که دیگران از من انتظارش را داشتند.» غرق شدن در جامعهای که ثروت را معادل پول، قدرت، پرستیژ و معادلات تجاری موفق میداند، آسان است. بدون اینکه متوجهاش شوید، اتفاق میافتد. اما در حقیقت ثروت آن چیزی است که برای شما بیشترین ارزش را دارد. این «چیز» میتواند خانواده باشد، یا سفر کردن یا خلوت شخصی. اما برای درک معنی حقیقی ثروت و اولویت دادن به آن در مقابل برچسبها و تعاریف فرهنگ عامه باید به خودآگاهی رسید؛ البته هر کس به اندازه خودش. ثروت همه به یک اندازه نخواهد نبود چرا که خواستههای انسانها از زندگی از هم متفاوت است. بنابراین ثروت هیچکس مساوی با ثروت دیگری نیست. یک ثروتمند واقعی هرگز وقت، پول و انرژیاش را صرف چیزی که نسبت به آن احساسات داغ نداشته باشد، نمیکند. اگر میخواهید به معنای حقیقی ثروت نزدیک شوید و زندگی و اهداف خود را به شکل دیگری هدایت کنید، یک تکه کاغذ بردارید المانهای ثروت خود را درست مثل میزان بودجه خود بنویسید. خاطرتان باشد «کارهایی» که دوست دارید در زندگی انجام دهید، بنویسید نه چیزهایی مثل خریدن قایق، هواپیما یا ماشینهای گرانقیمت؛ اینها همان چیزهایی است که اکثر مردم تمام زندگیشان را صرف رسیدن به آن میکنند و شاید در نهایت در آرزویش از دنیا بروند. اما یکی از اشتباهات دیگری که افراد در راه رسیدن به ثروت مرتکب میشوند، این است که اهداف زیادی را برای خودشان تعیین میکنند. منظور از زیاد در اینجا «بیش از اندازه» است. به عبارت دیگر باید گفت اینکه اهداف زیادی را برای خودتان تعیین کنید، به احتمال زیاد از مسیر اصلی زندگیتان منحرف خواهید شد و شاید به هیچیک از آنها نرسید. بنابراین بیایید به جای این کار که هزاران هدف را در ذهن خود بسازید و تمام زندگیتان را برای رسیدن به آن در حالت دوی ماراتن بگذرانید، یک تکه کاغذ بردارید و اهداف اصلی خود را روی آن بنویسید و دور ۵ هدف اصلی خط بکشید. به غیر از این ۵ هدف روی بقیه خط قرمز بکشید؛ اینها همانهایی است که حواس شما را از مسیر اصلی زندگی و اهداف اصلیتان پرت میکند.
در آخر باید گفت که اگر بتوانید روی خط تعادل زندگی کنید، یعنی زندگی سالمی دارید؛ روحتان سالم است. برای رسیدن به این نقطه تعادل باید بتوانید با خودآگاهی عمیق نسبت به خودتان روی خودتان کنترل داشته باشید، میانهرو باشید، دانش و آگاهی داشته باشد؛ نتیجه رسیدن به این نقطه رسیدن به خوشبختی حقیقی است. «متعادل زندگی کردن» مساوی است با «ساده زندگی کردن»، درک تفاوت میان خواستهها و نیازها. اگر بیشتر پولتان را صرف خواستههای خود بکنید، اشتباه مرتکب شدهاید؛ این اشتباهی است که در میان فقرا و طبقه متوسط جامعه به کرات رخ میدهد. اکثر افراد در راه رسیدن به ثروت افراط میکنند یعنی به دنبال زندگی متعادل نیستند؛ میخواهند از همه چیز زیادش را داشته باشند. اینها در واقع ضعفها و حس عدم امنیت خود را پشت خانهها و ماشینهای لوکس و گرانقیمت پنهان میکند. البته این را هم باید بدانید که داشتن خانه و ماشین لوکس اشتباه نیست اما نباید تبدیل به نیروی محرکه افراد برای رسیدن به ثروت شود. متعادل زندگی کردن به معنای «در انکار زندگی کردن» نیست.
یکی از پنج افسوس بزرگ انسانهای ثروتمند در هنگام مرگ این است؛ «ای کاش جرات این را داشتم که زندگی خودم را میکردم نه زندگی که دیگران از من انتظارش را داشتند.» غرق شدن در جامعهای که ثروت را معادل پول، قدرت، پرستیژ و معادلات تجاری موفق میداند، آسان است. بدون اینکه متوجهاش شوید، اتفاق میافتد. اما در حقیقت ثروت آن چیزی است که برای شما بیشترین ارزش را دارد. این «چیز» میتواند خانواده باشد، یا سفر کردن یا خلوت شخصی. اما برای درک معنی حقیقی ثروت و اولویت دادن به آن در مقابل برچسبها و تعاریف فرهنگ عامه باید به خودآگاهی رسید؛ البته هر کس به اندازه خودش. ثروت همه به یک اندازه نخواهد نبود چرا که خواستههای انسانها از زندگی از هم متفاوت است. بنابراین ثروت هیچکس مساوی با ثروت دیگری نیست. یک ثروتمند واقعی هرگز وقت، پول و انرژیاش را صرف چیزی که نسبت به آن احساسات داغ نداشته باشد، نمیکند. اگر میخواهید به معنای حقیقی ثروت نزدیک شوید و زندگی و اهداف خود را به شکل دیگری هدایت کنید، یک تکه کاغذ بردارید المانهای ثروت خود را درست مثل میزان بودجه خود بنویسید. خاطرتان باشد «کارهایی» که دوست دارید در زندگی انجام دهید، بنویسید نه چیزهایی مثل خریدن قایق، هواپیما یا ماشینهای گرانقیمت؛ اینها همان چیزهایی است که اکثر مردم تمام زندگیشان را صرف رسیدن به آن میکنند و شاید در نهایت در آرزویش از دنیا بروند. اما یکی از اشتباهات دیگری که افراد در راه رسیدن به ثروت مرتکب میشوند، این است که اهداف زیادی را برای خودشان تعیین میکنند. منظور از زیاد در اینجا «بیش از اندازه» است. به عبارت دیگر باید گفت اینکه اهداف زیادی را برای خودتان تعیین کنید، به احتمال زیاد از مسیر اصلی زندگیتان منحرف خواهید شد و شاید به هیچیک از آنها نرسید. بنابراین بیایید به جای این کار که هزاران هدف را در ذهن خود بسازید و تمام زندگیتان را برای رسیدن به آن در حالت دوی ماراتن بگذرانید، یک تکه کاغذ بردارید و اهداف اصلی خود را روی آن بنویسید و دور ۵ هدف اصلی خط بکشید. به غیر از این ۵ هدف روی بقیه خط قرمز بکشید؛ اینها همانهایی است که حواس شما را از مسیر اصلی زندگی و اهداف اصلیتان پرت میکند.
در آخر باید گفت که اگر بتوانید روی خط تعادل زندگی کنید، یعنی زندگی سالمی دارید؛ روحتان سالم است. برای رسیدن به این نقطه تعادل باید بتوانید با خودآگاهی عمیق نسبت به خودتان روی خودتان کنترل داشته باشید، میانهرو باشید، دانش و آگاهی داشته باشد؛ نتیجه رسیدن به این نقطه رسیدن به خوشبختی حقیقی است. «متعادل زندگی کردن» مساوی است با «ساده زندگی کردن»، درک تفاوت میان خواستهها و نیازها. اگر بیشتر پولتان را صرف خواستههای خود بکنید، اشتباه مرتکب شدهاید؛ این اشتباهی است که در میان فقرا و طبقه متوسط جامعه به کرات رخ میدهد. اکثر افراد در راه رسیدن به ثروت افراط میکنند یعنی به دنبال زندگی متعادل نیستند؛ میخواهند از همه چیز زیادش را داشته باشند. اینها در واقع ضعفها و حس عدم امنیت خود را پشت خانهها و ماشینهای لوکس و گرانقیمت پنهان میکند. البته این را هم باید بدانید که داشتن خانه و ماشین لوکس اشتباه نیست اما نباید تبدیل به نیروی محرکه افراد برای رسیدن به ثروت شود. متعادل زندگی کردن به معنای «در انکار زندگی کردن» نیست.
ارسال نظر