شخصیت غمگین چه شخصیتی است؟
شخصیت غمگین، همان شخصیت مظلوم، قربانی و بدبخت روزگار است! یا بعضا همان شخص بسیار مهربان و بسیار از خود گذشته اما غمگین است. شخصیت غمگین شخصیتی است که الگوهای رفتاری غمگینکننده را پیش گرفته و از غمگین بودن هویت میگیرد. این فرد دنیا را جای غمگینی شناخته است و از نظر او زندگی جایی است که باید در آن غمگین بود! معمولا وقتی با این افراد صحبت میکنیم بسیار از غمگین بودن ناراضی و شاکی هستند و بعضا میگویند که دیگر دوست ندارند که غمگین باشند. اما چرا آنها با وجود این نارضایی و دوست نداشتن غم، باز هم غمگین هستند؟ آیا واقعا روزگار با آنها دشمنی دارد؟ آیا واقعا خداوند سرنوشت آنها را بر غم نوشته است؟ یعنی خدا یک خصومت شخصی میتواند با آنها داشته باشد؟ واقعا چرا روزگار با آنها بد رفتاری میکند؟ آیا همه مردم قصد آزار رساندن و ناراحت کردن آنها را دارند؟ آیا آنها به دنیا آمدهاند که غم بخورند؟ آیا همه چیز بد است؟ در این مقاله میخواهیم از چند راز بزرگ افراد همیشه غمگین پرده برداریم.
شخصیت غمگین، همان شخصیت مظلوم، قربانی و بدبخت روزگار است! یا بعضا همان شخص بسیار مهربان و بسیار از خود گذشته اما غمگین است. شخصیت غمگین شخصیتی است که الگوهای رفتاری غمگینکننده را پیش گرفته و از غمگین بودن هویت میگیرد. این فرد دنیا را جای غمگینی شناخته است و از نظر او زندگی جایی است که باید در آن غمگین بود! معمولا وقتی با این افراد صحبت میکنیم بسیار از غمگین بودن ناراضی و شاکی هستند و بعضا میگویند که دیگر دوست ندارند که غمگین باشند. اما چرا آنها با وجود این نارضایی و دوست نداشتن غم، باز هم غمگین هستند؟ آیا واقعا روزگار با آنها دشمنی دارد؟ آیا واقعا خداوند سرنوشت آنها را بر غم نوشته است؟ یعنی خدا یک خصومت شخصی میتواند با آنها داشته باشد؟ واقعا چرا روزگار با آنها بد رفتاری میکند؟ آیا همه مردم قصد آزار رساندن و ناراحت کردن آنها را دارند؟ آیا آنها به دنیا آمدهاند که غم بخورند؟ آیا همه چیز بد است؟ در این مقاله میخواهیم از چند راز بزرگ افراد همیشه غمگین پرده برداریم.
زمانی که از شادی و موفقیت صحبت میکنیم، بسیاری از افراد شکایت میکنند و جملاتی نظیر جملات «تو مرا درک نمیکنی»، «تو که جای من نیستی»، « تو که بدبختیهای مرا نداری» و... را میشنویم. مساله این است که اگر همه ما در یک محیط زندگی میکنیم، پس همه ما تحت تاثیر مسائل آن محیط هستیم. درست است که برخی از مردم روی بدبختی و غم را کمتر دیدهاند، اما نمیتوان گفت که همه آنهایی هم که سختی کشیدهاند هم غمگین هستند. بنابراین، اگر سختی کشیدهاید و همیشه غمگین هستید، این را بدانید که خیلیها مثل شما هستند که سختی کشیدهاند، اما به اندازه شما غمگین نیستند. و عدهای نه تنها غمگین نیستند، بلکه زندگی خوب و خوشی را برای خود رقم زدهاند. چرا؟
غمگینها شرطی شدهاند. یکی از مهم ترین باورهای افراد غمگین این است که اگر سختی میکشی، پس باید غمگین باشی. چه کسی به شما یاد داده است که سختی کشیدن با همیشه غمگین بودن همراه است؟ گاهی بد نیست که باورهای خود را به چالش بکشیم تا بفهمیم که از کجا نشات میگیرند. ظاهرا احساس آنها وابستگی شدیدی به شرایط دارد، یعنی میگویند که تا وقتی سختی هست غم هم هست، زمانی که سختی از بین برود غم هم میرود. اما نکته جالب درباره این نوع شخصیت این است که، طبق مشاهدات، اگر او را در بهترین شرایط هم قرار دهیم باز هم دلایلی برای غمگین و ناراضی بودن پیدا میکند. چرا؟
مهمترین عاملی که باعث میشود یک فرد غمگین بودن را انتخاب کند و همیشه دلیلی برای غم داشته باشد این است که غمگین بودن را به رسمیت و دنیا را جای غم شناخته و به غمگین بودن عادت کرده است. در زندگی چنین افرادی اگر غم نباشد انگار چیزی کم است. به همین خاطر اگر آنها را در بهترین شرایط هم رها کنیم باز هم دلایلی برای غمگین بودن پیدا میکنند یا با واکنشهای ناخودآگاه خود بهترین شرایط را به بدترین شرایط تبدیل میکنند.
در حقیقت، شناخت شما از دنیا و مسائل آن که با واژه «بینش» تعریف میشود، مشخصکننده نوع زندگی شما است. اینکه دنیا را چطور شناخته و تعریف کردهاید بسیار اهمیت دارد. تجربیات زندگی شما در نوع شناخت تان از دنیا بسیار موثر است اما شما محکوم به تعاریف کهنه نیستید. یعنی اگر در کودکی بر اساس تجربیات خود دنیا را جای غمگینی دیدهاید، به این باور محکوم نیستید و میتوانید با تغییر آن اتفاقات متفاوتی را برای خود رقم بزنید. ابتدا لازم است قبول کنید که دنیا جای غمگینی نیست. دنیای ما دنیای تضاد است، دنیایی که در آن هم عدالت هست و هم بیعدالتی، هم روشنایی هست و هم تاریکی، هم مهر هست و هم بی مهری. بنابراین، ابتدا شناخت صحیحی از ماهیت دنیا پیدا کنید. اینجا دنیای دو قطبی است، مدینه فاضلهای در کار نیست. یک روز غم است و یک روز شادی.
سومین راز درباره افراد غمگین این است که آنها به رفتارهای غمگینکننده عادت کردهاند. مثلا آنها غالبا و بهصورت ناخودآگاه، در تلاش برای پیدا کردن کاستیها و دلایلی برای غمگین بودن هستند. در این صورت، باید تمرین کنند که زیبایی ها، شادیها و خوبیها را هم ببینند و لذت ببرند. یا بسیاری از آنها میدانند که چه کاری میتوانند برای شاد بودن انجام دهند، اما چون تعهد خاص و بزرگی به غم دارند، نمیتوانند کارهایی را که باعث شادی و سرزندگی شان میشود، انجام دهند. یا اینکه آنها عادت کردهاند که یک جا بنشینند و غم بخورند. فراموش نکنید که زمانی که یک رفتار را دائما تکرار میکنید، نتیجه متناسب با همان را نیز دریافت میکنید. قرار نیست که گلابی بکارید و سیب درو کنید. اگر سیب بکارید، سیب هم درو میکنید. بنابراین، ببینید که هر لحظه در حال کاشت چه بذری هستید؛ در آینده میوه همان بذر را درو میکنید. اگر آن میوه را دوست ندارید، بذر را عوض کنید.
ارسال نظر