رد پای دو غریبه (بخش پانزدهم)
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد.
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد. کتاب مذکور که بهصورت پاورقی در این صفحه منتشر و ترجمه میشود مبتنیبر ریشهیابی دلایل بحران خاورمیانه با نگاه به قرارداد سایکسپیکو است.
با این حال، در مورد فلسطین، این دو مرد [سایکس و پیکو] نتوانستند توافق کنند. اگرچه آریستید بریان به ژرژ پیکو گفته بود که این ادعا را دنبال نکند اما این آنقدر برای تبلیغات «حزب کولونیال » مهم بود که او نپذیرفت که از آن صرفنظر کند. سایکس پس از طرح این موضوع [«واداشتن اعراب به تصدیق فرانسویها و تسلیم به آنها تا حد امکان و قرار دادن حیفا و فلسطین در حوزه تشکیلاتی ما در قالب امتیاز فرانسه به ما»] شکوه کنان گفت:«به نظر میرسد هرگونه اشارهای زنده کردن خاطرات تمام دردها از ژاندارک تا فاشوداست». در نهایت این دو نفر پذیرفتند که فلسطین تحت کنترل بینالمللی قرار گیرد. این مصالحهای بود که هیچ یک از آنها خواهان آن نبودند - پیکو به این دلیل که «به نظر میرسد درگیری در آینده محتمل باشد» و سایکس به این دلیل که «این مصالحه منفذهایی در طرح دفاع امپریالیستی بر جا گذاشته بود» اما این زمینه را برای معاملهای که آنها در ۳ ژانویه ۱۹۱۶ به آن دست یافتند هموار کرد.
در توافق سایکس- پیکو، این دو نفر در مورد وعده استقلال اعراب که مکماهون به حسین داده بود بسیار تملق کردند اما سپس از خط سایکس در ماسهها - از رأس ساحل مدیترانه تا کرکوک نزدیک مرز ایران- استفاده کردند تا منطقه را به دو بخش تقسیم کنند که کمیسیونر عالی انگلیس به حسین پیشنهاد داده بود. سرزمینهای واقع در شمال این خط تحت کنترل فرانسه و سرزمینهای واقع در جنوب تحت کنترل انگلیس. در درون هر یک از این دو منطقه، ناحیههایی هست که فرانسه و انگلیس میتوانستند هر یک - اگر بخواهند- کنترل کاملی بر آنها داشته باشند. منطقه «آبی» فرانسه شامل ساحل سوریه و لبنان که به سرعت به ترکیه امروز به سوی شمال افزایش و امتداد مییافت. منطقه «قرمز» انگلیس از پایگاه موجود انگلیس در جنوب عراق تا بغداد امتداد مییافت و به شکلی مجزا بندر حیفا را پوشش میداد. فلسطین با رنگ قهوهای مشخص شده بود. دو طرف به دنبال جلب رضایت متحد خود روسیه بودند و با رد و بدل کردن نامههایی در مه ۱۹۱۶ این توافق نامه را نهایی کردند. این توافق نامه مدتی پنهان نگه داشته شد. این کار بازتابی از این واقعیت بود که حتی با معیارهای آن زمان هم این توافق نامه، توافقی بی شرمانه و مبتنی بر منافع این دو کشور بود و درست زمانی به آن دست یافتند که تعداد روزافزونی از مردم امپراتوریسازی را مقصر جنگ فعلی [جنگ جهانی اول] قلمداد میکردند.
فرانسویها از امتیازاتی که از انگلیسیها گرفته بودند مسرور بودند. به محض اینکه به پیش نویس این معامله رسیدند، نخستوزیر بریان از کامبون به اصرار خواست تا «نتایج بسیار مهمی که به آن دست یافته شده» را تایید کند زیرا «با این خطر مواجه هستیم که حوادث آنها را تغییر دهد». چالش فرانسه اکنون پایبند کردن متحد خود [انگلیس] به این توافق بود. از سوی دیگر، انگلیسیها، ناامید و بی میل بودند. رئیس سازمان اطلاعات نظامی انگلیس گله میکرد که «به نظر میرسد که انگار ما در موضع شکارچیانی هستیم که پوست خرس را پیش از کشته شدنش کنده است». همکارانش امیدوار بودند که عبارات این توافقنامه نهایی نباشد. آنها که از فشارهای پیکو برای رسیدن به این معامله ناخشنود بودند به سرعت در جست و جوی روشهایی برای دور زدن آن برآمدند. بهطور خاص، مساله حل نشده که محل نزاع برای آنها باقی ماند فلسطین بود. برای انجام این کار، انگلیسیها به ایدهای روی آوردند که حدود یک سال بود در محافل دولتی در چرخش بود. این ایده این بود که حمایت از صهیونیسم- یک کمپین سیاسی ناموفق در آن زمان برای تاسیس یک دولت یهود در خاورمیانه- نمایاننده روش بهتری برای انگلیس در جهت تضمین موضع این کشور در خاورمیانه است.
به محض اینکه فرانسه در سال ۱۹۱۵ شروع به «غر و لند» در مورد سوریه کرد، یکی از وزرای کابینه به نام «هربرت ساموئل » - که هم یهودی بود و هم صهیونیست- از این فرصت استفاده کرد تا رویای قدیمی خود مبنی بر تاسیس دولتی یهود در فلسطین را عملی سازد. او بلافاصله شروع به استدلال کرد که با حمایت از ایجاد یک کلنی یهود در شرق سوئز، انگلیس میتواند مانع دستاندازی قدرتهای رقیب خارجی شود که ممکن است تهدیدی بر کنترل این کشور بر کانال سوئز وارد آورند. او به همکاران خود هشدار داد که «نمی توانیم بر این فرض پیش رویم که روابط خوب فعلی مان با فرانسه همیشه چنین باشد و ادامه بیابد». او میگفت:«مرزی مشترک با یک همسایه اروپایی در لبنان خطری به مراتب کمتر برای منافع حیاتی امپراتوری انگلیس دارد تا مرزی مشترک در العریش».
ادامه دارد...
ارسال نظر