نگاهی به کتاب در «کافه جوانی گم شده» اثر پاتریک مودیانو
در جست و جوی تمایز
فرشید فرهمندنیا پل ریکور در مقدمه کتاب «خویشتن همچون دیگری» توضیح داده است که با انتخاب این عنوان برای کتاب خود، قصد دارد تمایز میان چند مفهوم مهم را بیشتر تبیین کند. از جمله تفاوت میان مفاهیم «خویشتن(self) و خویش بودگی(selfhood)» با مفهوم این همانی/ هویت (identitiy). به نظر ریکور از جمله ویژگیهای مهم خویشتن، زمانمندی و ناپایداری آن است و اینکه میتوان با بهکارگیری یک رشته استدلالات فلسفی به این نتیجه دست یافت که خویش بودگی (selfhood) در واقع چیزی نیست جز همان دیگر بودگی(otherness). در حالی که این همانی/هویت (چه از ریشه لغت لاتین Idem و چه از ریشه لغتIpse در نظر گرفته شود) واجد نوعی ثبات و پایداری در زمان است و نهایتا به همسانی(sameness) منجر میشود.
فرشید فرهمندنیا پل ریکور در مقدمه کتاب «خویشتن همچون دیگری» توضیح داده است که با انتخاب این عنوان برای کتاب خود، قصد دارد تمایز میان چند مفهوم مهم را بیشتر تبیین کند. از جمله تفاوت میان مفاهیم «خویشتن(self) و خویش بودگی(selfhood)» با مفهوم این همانی/ هویت (identitiy). به نظر ریکور از جمله ویژگیهای مهم خویشتن، زمانمندی و ناپایداری آن است و اینکه میتوان با بهکارگیری یک رشته استدلالات فلسفی به این نتیجه دست یافت که خویش بودگی (selfhood) در واقع چیزی نیست جز همان دیگر بودگی(otherness). در حالی که این همانی/هویت (چه از ریشه لغت لاتین Idem و چه از ریشه لغتIpse در نظر گرفته شود) واجد نوعی ثبات و پایداری در زمان است و نهایتا به همسانی(sameness) منجر میشود. پس بهطور خلاصه میتوان از دل مباحث ریکور، ما به ازاهایی را برای مفاهیم مذکور بیرون کشید و اینگونه قائل شد که این همانی(هویت) = همسانی و خویش بودگی (شخصیت) = دیگر بودگی. با این وصف ریکور میخواهد تقدم تفکر انعکاسی (reflective) و ناظر به دیگری را بر نحلههایی از تفکر که با مفروض گرفتن سوژه بی واسطه در جملات اول شخص ظاهرا مستقلی چون «من میاندیشم پس هستم» به
گونهای انسداد منجر میشوند، نشان دهد.
از همین جا است که ریکور نیز همچون بسیاری از اندیشمندان قرن بیستم با شیوه و سبک خاص خود، درگیر نقادی ریشهای مدرنیته و تاریخ روشنگری میشود. از نظر او دیگر بودگی برسازنده خویشتن است و خویشتن نمیتواند بدون دیگری بیندیشد و به این ترتیب همواره فرد با ورود به ساحت اندیشیدن، به سوی دیگری گذر میکند.
با این مقدمه میتوان برای ردیابی نحوه مواجهه داستانهای پاتریک مودیانو با مفاهیمی چون دیگری و خویشتن، تنهایی و جمعیت، هویت و شخصیت و... قرائتی معطوف به دیگر بودگی ارائه کرد. می توان به تحلیل این امر پرداخت که چگونه مودیانو در لایههای پنهان متن خود، رویکردی مشابه با همین رویکرد و طرز تلقی ریکوری در مورد تمایز میان همسانی و دیگربودگی را در نظر دارد که در سطحی متعالی تر منجر به یک نوع استراتژی کاملا خاص در نگارش و خلق روایت میشود و مودیانو یکی از ساخت یافته ترین جلوههای آن را در رمان «کافه جوانی گم شده» اجرا کرده است.
اگر مطابق با نظر ریکور بپذیریم که در عرصه رمان نویسی نیز تنها «رویکرد دیگری محور» است که قادر به خلق شخصیت در معنای کامل آن است و در مقابل، رویکردهای همسانگرا صرفا به ورطه تکرار هویتی واحد در بستر روایت در میغلتند، آنگاه باید نتیجه گرفت که رمان پاتریک مودیانو به آزمایشگاهی تمام عیار برای محک زدن و پیریزی انواع و اقسام شخصیتسازیهای بینقص و معطوف به جستوجوی دیگری بدل شده است. حتی میتوان فراتر رفت و گفت که مودیانو به نوبه خود در اثری همچون «کافه جوانی گم شده» خلاقیت بیشتری به خرج داده و با خلق شخصیتی به نام لوکی - زنی زیبا و جوان که جمعیت تنهایان! در کافهنشین را تحت تاثیر جلوههای مرموز خود قرار داده است- به سبک و سیاق خود به مصاف کوگیتو رفته است و راویان متعدد داستانش را که به شیوهای استعلایی و از منظر دانای کل حرف میزنند، تعمدا از اریکه روایت اعظم پردازی به زیر میکشد و به چالش وا میدارد. همچنین باید توجه داشت که اگر از منظر روایت شناسی به موضوع نگاه کنیم به این دریافت میرسیم که «کوگیتو» برخلاف شخصیت در معنای ادبی مرسوم آن، موجودیتی است بیحافظه که در فراگردی مکانیکی و تکبعدی، مستمرا یافتههای قبلی خود را نفی و سرکوب کرده و کنار میگذارد تا به اثبات خویشتن برسد و از این رو از هرگونه محتوای خاطره گون که بتواند محرک روایتپردازیهای چندلایه باشد بیبهره است. بنابراین یکی از مهمترین ابزارهایی که مودیانو برای ایجاد تمایز میان شخصیت و کوگیتو به کار میگیرد، همین تمرکز بر حافظه نگاری و خاطره پردازی است که در داستان او نقشمحوری دارد و بهعنوان نیروی پیش برنده داستان عمل میکند. بر این اساس، یافتن فرازهایی خاطرهوار و نوستالژیک از این دست در جای جای آثار مودیانو کار دشواری نیست: «یاد آن بعد از ظهر یکی دو سال پیش میافتم که ژانت به دیدنم آمده بود. دو هفتهای بود که با ژان -پیر شورو ازدواج کرده بودم. چه کنم، نمیتوانم او را جز جور دیگری صدا کنم. شاید به خاطر تفاوت سنی زیاد ما بود یا اینکه او همیشه مرا «شما» خطاب میکرد...» (صفحه ۱۰۸)
تفاوت مهم دیگری نیز میان بوطیقای کوگیتو و بوطیقای شخصیت وجود دارد که مودیانو آن را هم از نظر دور نداشته است: اینکه روایتگری معطوف به دیگر بودگی و شخصیت پردازی، عرصه ابهام و عدم قطعیت به معنای واقعی آن است حال آنکه قلمرو کوگیتو، میدان مفروضات و نتیجهگیریهای یقینی و منطق مدارانه است. به همین خاطر است که مودیانو با ایجاد پیچشهایی ظریف در رفتار و سرنوشت اشخاص داستان و مضاعف کردن معماهای وجودی و اجتماعی آنان، بیشترین میزان عدم قطعیت را به کالبد داستان خود تزریق میکند: «حالا او بازیگر نقش لال در نمایش ما شده بود. او را در حالیکه کیف در دست به دفتر زان تاچی میرفت ناگهان برای همیشه دور از ماجرا مجسم کردم. در واقع پرسوناژ اصلی و حساس معما ژاکلین دولانک بود. از این ژاکلینها چه بسیار که از زندگی ام عبور کرده بودند... او شاید آخرین شان بود» (ص78).
از سوی دیگر به خاطر داریم که نوع نگاه نویسندگان اروپایی به تاریخ اغلب به دو گونه بوده است: گروهی تاریخ را بهعنوان امری متعین و فارغ از عدم قطعیتها و معماهایش پذیرفته و روایت کردهاند، اما گروه دیگر تاریخ را به مثابه امری نامتعین، ناکرانمند و سرشار از ابهام و عدم قطعیت توصیف کردهاند و این ابهام هر چه بیشتر به ایجاد ترس و اضطراب و نگرانی در فضای داستانها دامن میزند. با این پیشزمینه، بخشهایی از داستانهای مودیانو که به تاریخ و ماجراهای دوران جنگ جهانی دوم میپردازد چنان زنده و اثرگذار نگاشته شدهاند که هر کس قبلا با قدرت نیروهای وحشت توصیف شده در آنها مواجه شده باشد بلافاصله میتواند سایه اشباح نگرانی و اضطراب را در میان سطور و صفحات آنها تشخیص دهد و این برای نویسندهای که در ظاهر کاری به جز حدیث نفس گویی و خاطرهنگاری انجام نمیدهد، دستاورد کمی نیست.
پانویسها:
() Idem به معنای همانجا به وجود سلسله مراتبی در نظام دلالتها اشاره دارد و ipse به معنای لغوی «خود او»، دال بر وجود هستهای تغییر ناپذیر در هر شخص است.
از همین جا است که ریکور نیز همچون بسیاری از اندیشمندان قرن بیستم با شیوه و سبک خاص خود، درگیر نقادی ریشهای مدرنیته و تاریخ روشنگری میشود. از نظر او دیگر بودگی برسازنده خویشتن است و خویشتن نمیتواند بدون دیگری بیندیشد و به این ترتیب همواره فرد با ورود به ساحت اندیشیدن، به سوی دیگری گذر میکند.
با این مقدمه میتوان برای ردیابی نحوه مواجهه داستانهای پاتریک مودیانو با مفاهیمی چون دیگری و خویشتن، تنهایی و جمعیت، هویت و شخصیت و... قرائتی معطوف به دیگر بودگی ارائه کرد. می توان به تحلیل این امر پرداخت که چگونه مودیانو در لایههای پنهان متن خود، رویکردی مشابه با همین رویکرد و طرز تلقی ریکوری در مورد تمایز میان همسانی و دیگربودگی را در نظر دارد که در سطحی متعالی تر منجر به یک نوع استراتژی کاملا خاص در نگارش و خلق روایت میشود و مودیانو یکی از ساخت یافته ترین جلوههای آن را در رمان «کافه جوانی گم شده» اجرا کرده است.
اگر مطابق با نظر ریکور بپذیریم که در عرصه رمان نویسی نیز تنها «رویکرد دیگری محور» است که قادر به خلق شخصیت در معنای کامل آن است و در مقابل، رویکردهای همسانگرا صرفا به ورطه تکرار هویتی واحد در بستر روایت در میغلتند، آنگاه باید نتیجه گرفت که رمان پاتریک مودیانو به آزمایشگاهی تمام عیار برای محک زدن و پیریزی انواع و اقسام شخصیتسازیهای بینقص و معطوف به جستوجوی دیگری بدل شده است. حتی میتوان فراتر رفت و گفت که مودیانو به نوبه خود در اثری همچون «کافه جوانی گم شده» خلاقیت بیشتری به خرج داده و با خلق شخصیتی به نام لوکی - زنی زیبا و جوان که جمعیت تنهایان! در کافهنشین را تحت تاثیر جلوههای مرموز خود قرار داده است- به سبک و سیاق خود به مصاف کوگیتو رفته است و راویان متعدد داستانش را که به شیوهای استعلایی و از منظر دانای کل حرف میزنند، تعمدا از اریکه روایت اعظم پردازی به زیر میکشد و به چالش وا میدارد. همچنین باید توجه داشت که اگر از منظر روایت شناسی به موضوع نگاه کنیم به این دریافت میرسیم که «کوگیتو» برخلاف شخصیت در معنای ادبی مرسوم آن، موجودیتی است بیحافظه که در فراگردی مکانیکی و تکبعدی، مستمرا یافتههای قبلی خود را نفی و سرکوب کرده و کنار میگذارد تا به اثبات خویشتن برسد و از این رو از هرگونه محتوای خاطره گون که بتواند محرک روایتپردازیهای چندلایه باشد بیبهره است. بنابراین یکی از مهمترین ابزارهایی که مودیانو برای ایجاد تمایز میان شخصیت و کوگیتو به کار میگیرد، همین تمرکز بر حافظه نگاری و خاطره پردازی است که در داستان او نقشمحوری دارد و بهعنوان نیروی پیش برنده داستان عمل میکند. بر این اساس، یافتن فرازهایی خاطرهوار و نوستالژیک از این دست در جای جای آثار مودیانو کار دشواری نیست: «یاد آن بعد از ظهر یکی دو سال پیش میافتم که ژانت به دیدنم آمده بود. دو هفتهای بود که با ژان -پیر شورو ازدواج کرده بودم. چه کنم، نمیتوانم او را جز جور دیگری صدا کنم. شاید به خاطر تفاوت سنی زیاد ما بود یا اینکه او همیشه مرا «شما» خطاب میکرد...» (صفحه ۱۰۸)
تفاوت مهم دیگری نیز میان بوطیقای کوگیتو و بوطیقای شخصیت وجود دارد که مودیانو آن را هم از نظر دور نداشته است: اینکه روایتگری معطوف به دیگر بودگی و شخصیت پردازی، عرصه ابهام و عدم قطعیت به معنای واقعی آن است حال آنکه قلمرو کوگیتو، میدان مفروضات و نتیجهگیریهای یقینی و منطق مدارانه است. به همین خاطر است که مودیانو با ایجاد پیچشهایی ظریف در رفتار و سرنوشت اشخاص داستان و مضاعف کردن معماهای وجودی و اجتماعی آنان، بیشترین میزان عدم قطعیت را به کالبد داستان خود تزریق میکند: «حالا او بازیگر نقش لال در نمایش ما شده بود. او را در حالیکه کیف در دست به دفتر زان تاچی میرفت ناگهان برای همیشه دور از ماجرا مجسم کردم. در واقع پرسوناژ اصلی و حساس معما ژاکلین دولانک بود. از این ژاکلینها چه بسیار که از زندگی ام عبور کرده بودند... او شاید آخرین شان بود» (ص78).
از سوی دیگر به خاطر داریم که نوع نگاه نویسندگان اروپایی به تاریخ اغلب به دو گونه بوده است: گروهی تاریخ را بهعنوان امری متعین و فارغ از عدم قطعیتها و معماهایش پذیرفته و روایت کردهاند، اما گروه دیگر تاریخ را به مثابه امری نامتعین، ناکرانمند و سرشار از ابهام و عدم قطعیت توصیف کردهاند و این ابهام هر چه بیشتر به ایجاد ترس و اضطراب و نگرانی در فضای داستانها دامن میزند. با این پیشزمینه، بخشهایی از داستانهای مودیانو که به تاریخ و ماجراهای دوران جنگ جهانی دوم میپردازد چنان زنده و اثرگذار نگاشته شدهاند که هر کس قبلا با قدرت نیروهای وحشت توصیف شده در آنها مواجه شده باشد بلافاصله میتواند سایه اشباح نگرانی و اضطراب را در میان سطور و صفحات آنها تشخیص دهد و این برای نویسندهای که در ظاهر کاری به جز حدیث نفس گویی و خاطرهنگاری انجام نمیدهد، دستاورد کمی نیست.
پانویسها:
() Idem به معنای همانجا به وجود سلسله مراتبی در نظام دلالتها اشاره دارد و ipse به معنای لغوی «خود او»، دال بر وجود هستهای تغییر ناپذیر در هر شخص است.
ارسال نظر