یادداشت سوم
برف روی شانهها
امید نجوان با احتساب ده روز آینده و پیشِ رو بیش از بیست سال است که بهعنوان روزنامهنگار در متن و حاشیه جشنواره فیلم فجر حضور دارم. دو دهه سرشار از خاطرات ریز و درشت و خرد و کلان که یادآوری و مکتوب کردنشان قابلیت آن را دارد تا تبدیل به کتاب خاطرات شود؛ کتاب قطوری شاید با میلیونها سطر یادآوریِ گذشته! کتابی سرشار از رنج و سرمستی و وابستگی و. . . عشقی بیحد و مرز که شاید گاهی با خودآزاری و رنج و دشواری و. . . تحمل مصائب نیز پیوند داشته باشد. مصائبی نظیر فیلم دیدنهای طولانیمدت، تحمل فرسایش جسم و البته گاهی هم عرقریزیِ روح که بهصورت طبیعی، کارِ پیدا کردنِ اثری قابل اعتنا از میان یک دو جین نوارهای متحرک و بیروح و «بیسینما» را بسیار دشوار میکند، اما آنچه باعث میشود چنین مصیبت شیرینی را به جان بخرم و به سنت سالهای اخیر، در قول دادن به خود، عهدشکنی پیشه کنم جوانه زدن سبزه عشق در میانه- ظاهرا- سردترین ماه سال است.
امید نجوان با احتساب ده روز آینده و پیشِ رو بیش از بیست سال است که بهعنوان روزنامهنگار در متن و حاشیه جشنواره فیلم فجر حضور دارم.
دو دهه سرشار از خاطرات ریز و درشت و خرد و کلان که یادآوری و مکتوب کردنشان قابلیت آن را دارد تا تبدیل به کتاب خاطرات شود؛ کتاب قطوری شاید با میلیونها سطر یادآوریِ گذشته! کتابی سرشار از رنج و سرمستی و وابستگی و... عشقی بیحد و مرز که شاید گاهی با خودآزاری و رنج و دشواری و... تحمل مصائب نیز پیوند داشته باشد. مصائبی نظیر فیلم دیدنهای طولانیمدت، تحمل فرسایش جسم و البته گاهی هم عرقریزیِ روح که بهصورت طبیعی، کارِ پیدا کردنِ اثری قابل اعتنا از میان یک دو جین نوارهای متحرک و بیروح و «بیسینما» را بسیار دشوار میکند، اما آنچه باعث میشود چنین مصیبت شیرینی را به جان بخرم و به سنت سالهای اخیر، در قول دادن به خود، عهدشکنی پیشه کنم جوانه زدن سبزه عشق در میانه- ظاهرا- سردترین ماه سال است. ماهی در میانه زمستان که آن سالها (سالهای آغاز راه جشنواره) همیشه مترادف با بلورهای برف بود و متاسفانه در سالهای اخیر، نام دیگر خشکسالیست!
هر سال این موقع سال که میشود چتر خود را امتحان و آماده میکنم تا اگر بلورهای برف روی شانه شهر نشست شاید یکی از اولین کسانی باشم که ایمان خود به رحمت خدا را به نمایش میگذارد. گاهی آسمان- حتما به حکمتی پنهان- ناامیدم کرده و گاهی دیگر، اشکهای محو و بلورینی شده، از پیِ بغضی خوددار و طولانی و این حکایتِ یک معاشقه تکراری از یک روزنامهنگار- اینک- در محدوده میانسالی است که هر سال در میانه بهمن به شوق تماشای آن سبزه تازه جوانه زده، راهی تالارهای نور و بلور میشود و منتظر میماند تا برف برای سپید کردن سیاهی چتر،
آغوش بگشاید.
ارسال نظر