سرچشمههای یک تحول عظیم
کشش به سمت فردیت
علی فاطمی
نویسنده
ادبیات داستانی ایران در یکی دو دهه گذشته با گفتمانهای مرکز گریزی مواجه شده، گفتمانهایی که عمدتا حاصل نگرش نویسندههای جوانی است که تلاش کردهاند از چارچوبهای ارزشگذاری شده در گذشته فاصله بگیرند و با بیانهای اکثرا بومی، از روایتهای نهادینه شده و الگو برداری شده از آثار ترجمهای فاصله بگیرند.
گفتمانهایی که با پیش زمینه نظریههای جامعهشناختی، فلسفی و روانکاوی شکل گرفتهاند و سپس به سمت هویت شخصی خود حرکت کردهاند. قبل از شروع بحث در این باره بهتر است گذری سریع داشته باشیم به ادبیات داستانی در دهههای گذشته.
نویسنده
ادبیات داستانی ایران در یکی دو دهه گذشته با گفتمانهای مرکز گریزی مواجه شده، گفتمانهایی که عمدتا حاصل نگرش نویسندههای جوانی است که تلاش کردهاند از چارچوبهای ارزشگذاری شده در گذشته فاصله بگیرند و با بیانهای اکثرا بومی، از روایتهای نهادینه شده و الگو برداری شده از آثار ترجمهای فاصله بگیرند.
گفتمانهایی که با پیش زمینه نظریههای جامعهشناختی، فلسفی و روانکاوی شکل گرفتهاند و سپس به سمت هویت شخصی خود حرکت کردهاند. قبل از شروع بحث در این باره بهتر است گذری سریع داشته باشیم به ادبیات داستانی در دهههای گذشته.
علی فاطمی
نویسنده
ادبیات داستانی ایران در یکی دو دهه گذشته با گفتمانهای مرکز گریزی مواجه شده، گفتمانهایی که عمدتا حاصل نگرش نویسندههای جوانی است که تلاش کردهاند از چارچوبهای ارزشگذاری شده در گذشته فاصله بگیرند و با بیانهای اکثرا بومی، از روایتهای نهادینه شده و الگو برداری شده از آثار ترجمهای فاصله بگیرند.
گفتمانهایی که با پیش زمینه نظریههای جامعهشناختی، فلسفی و روانکاوی شکل گرفتهاند و سپس به سمت هویت شخصی خود حرکت کردهاند. قبل از شروع بحث در این باره بهتر است گذری سریع داشته باشیم به ادبیات داستانی در دهههای گذشته. ادبیات داستانی شبیه به بسیاری دیگر از بیانهای هنری، محصولی وارداتی به کشور ما است. محصولی که با انقلاب مشروطه و با ترجمه آثار ادبی غرب به زبان فارسی زاییده میشود و جایگاه قابل ستایشی میان روشنفکران و اهالی اندیشه پیدا میکند. هرچند در شروع، این بیان تازه هنری زیاد شناخته شده نیست، ولی به مرور زمان جایگاه ویژهای برای خود پیدا میکند. صد البته ریشههای ادبیات داستانی در متون کهن ما را میشود از دیرباز در آثاری چون نفحاتالانس، هزار و یک شب، تذکرهالاولیا، مثنوی معنوی و...مشاهده کرد. با این حال این آثار دارای پرداختهایی همخوان با ساختار ادبیات نو نیستند. شاید بتوان از (عشق و سلطنت) نوشته شیخموسیکبودر آهنگی و رمان سه بخشی محمدباقرمیرزا خسروی بهعنوان بخشی از اولین جرقههای پیدایش این ژانر هنری در ایران صحبت کرد. رفته رفته و با شناخت جامعه از این شکل هنر، مطبوعات و فضای اندیشهای نیز کشش بیشتری نسبت به این محصول وارداتی از خود نشان دادند. کششی که در سالهای پس از مشروطه باعث پیدایش دسته دیگری از نویسندگان شد که جدای از ارزش محتوایی آثارشان با برخورد مثبت مخاطبان مواجه شدند.
بعد از آن نیز ادبیات داستانی ایران شاهد ظهور نویسندههای دیگری از جمله آلاحمد، بهرام صادقی، صادقهدایت، جمالزاده و...بود، نویسندههایی که حالا دسترسی بیشتری به آثار ادبیات غرب داشتند و میتوانستند برای جلو رفتن با الگوهای متعددی مواجه شوند. این روند تا پایان دهه هفتاد و با نویسندگانی چون هوشنگ گلشیری، احمد محمود، بیژن نجدی و... ادامه پیدا میکند. آنچه اما به یکباره باعث تحولی عظیم در ادبیات داستانی میشود، حضور دسته عظیمی از نویسندگان جوان است که با تسلط بر نظریات ادبی مدرن و پسامدرن سعی در فاصله گرفتن از بازتولید نگرشهای پیشین ادبی کشور میکنند و در گفتمانهای محتوایی و ساختاری و فرم، بیانهای تازهای از ادبیات بومی را طرحریزی میکنند. شاید در سطح ماجرا این گفتمانها شکلهای پیشرفتهتر از پرداخت به مسائل اجتماعی باشد. آنچه اما تفاوت نگرشهای قبلی و این نسل جدید را آشکار تر میکند فاصله گرفتن از مباحث کلی و پرداختن به جزئیات اجتماعی جهان وطنی است. بارزترین نمونه آثار قابل بحث در این تحرکات ادبی را میتوان به مباحث فمینیستی و گفتمانهای فرمالیستی اختصاص داد. این دسته از نویسندگان جوان نه تنها از نظریات ادبی در متنهایشان بسیار استفاده میکنند، بلکه با کنکاش در مسائل سیاسی و اجتماعی تلاش میکنند تا جایگاه شخصیت و قهرمان امروز را درتقابل با جهان پیرامون و محیط زندگیاش به چالش بکشند.
در اکثر این آثار جدای از نوآوری، میتوان گرایش به فاصله گرفتن از جامعه و کشش به سمت فردیت را مشاهده کرد. میشود بی ثباتی اندیشه را در قهرمانهای داستانها دید و عدم قطعیت نسبت به همه چیز. خصیصهای که عموما قهرمان را یا در جایگاه ضد قهرمان قرار میدهد یا در بهترین حالت در وضعیت قهرمانی متزلزل. از جمله شاخصترین این متنها اصولا متونیهستند که نه به مسائل کلان و دغدغههای جهان شمول، بلکه به پیشپا افتادهترین مسائل زندگی روزمره پرداختهاند. برای نمونه میتوان در مجموعه داستانهای (زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود/ امیرحسین خورشیدفر)، (ها کردن/پیمان هوشمند زاده)، (آنجا که پنچرگیریها تمام میشود/ حامد حبیبی)، (برف و سمفونی ابری/ پیمان اسماعیلی) و رمانهای (آبیتر از گناه/ محمد حسینی)، (شب ممکن/ محمد حسن شهسواری) و... نمود بارزی از گفتمانهای مطرح شده را بررسی کرد. در این آثار میتوان آدمهای منزوی و سرخوردهای را دید که دچار فقدان ارتباط با دیگرانند، آدمهایی غرق در روزمرگی و تکرار، شخصیتهایی غریبه با همه چیز و همه کس، گاه حتی غریبه با خود. در همین حین و در سالهای پایانی دهه هفتاد و با شروع دهه هشتاد، دستهای از نویسندگان زن از گفتمانهای غالب فاصله میگیرند و تلاش میکنند با رجوع به زندگی زنان امروز وجه ناپیدا و نهادینه جامعه سنتی را به چالش بکشند. آثاری که بازکننده درهای بسته در تفکر اجتماعی نسبت به زنان است. این جنبش ادبی نه تنها با استقبال مخاطب عام مواجه میشود، بلکه در میان اهالی اندیشه و صاحبنظران، بنیان گفتوگوهای چالش خیزی میشود. از مهمترین این آثار میشود به رمان( چراغها را من خاموش میکنم/ زویا پیرزاد) و (چهل سالگی/ ناهید طباطبایی) و (رازی در کوچهها/ فریبا وفی)و... اشاره کرد. آثاری که دغدغه اصلی شان جایگاه زن امروز در جامعه سنتی یا در خوشبینانهترین حالت (شبه مدرن) است. در همین راستا است که حضور دسته دیگری از نویسندگان جوان و دنبالهرو همین تفکر پیدا میشود که نه تنها تکامل بیشتر به نگرش فمینیستی وطنی میبخشند، بلکه بدون خود سانسوری دست روی نقاط حساستر و لایههای پنهانتری از وضعیت زنان میگذارند، آثاری که از شاخصترین آنها میشود به مجموعه داستان(آمده بودی برای خداحافظی/ میترا صادقی) و رمان(نگران نباش/ مهسا محبعلی) اشاره کرد. در پایان میتوان گفت که نسل جدید و جوان ادبیات داستانی کمکم در حال فاصله گرفتن از غریزی نویسی و رو آوردن به نوشتارهایی با پیش زمینههای پژوهشی، جامعه شناختیاند. موضوعی که نویدبخش این مساله است که حاصل دهههای پیشرو، شبیه به دهههای گذشته تنها به چند نویسنده دارای اندیشه خلاصه نمیشود.
نویسنده
ادبیات داستانی ایران در یکی دو دهه گذشته با گفتمانهای مرکز گریزی مواجه شده، گفتمانهایی که عمدتا حاصل نگرش نویسندههای جوانی است که تلاش کردهاند از چارچوبهای ارزشگذاری شده در گذشته فاصله بگیرند و با بیانهای اکثرا بومی، از روایتهای نهادینه شده و الگو برداری شده از آثار ترجمهای فاصله بگیرند.
گفتمانهایی که با پیش زمینه نظریههای جامعهشناختی، فلسفی و روانکاوی شکل گرفتهاند و سپس به سمت هویت شخصی خود حرکت کردهاند. قبل از شروع بحث در این باره بهتر است گذری سریع داشته باشیم به ادبیات داستانی در دهههای گذشته. ادبیات داستانی شبیه به بسیاری دیگر از بیانهای هنری، محصولی وارداتی به کشور ما است. محصولی که با انقلاب مشروطه و با ترجمه آثار ادبی غرب به زبان فارسی زاییده میشود و جایگاه قابل ستایشی میان روشنفکران و اهالی اندیشه پیدا میکند. هرچند در شروع، این بیان تازه هنری زیاد شناخته شده نیست، ولی به مرور زمان جایگاه ویژهای برای خود پیدا میکند. صد البته ریشههای ادبیات داستانی در متون کهن ما را میشود از دیرباز در آثاری چون نفحاتالانس، هزار و یک شب، تذکرهالاولیا، مثنوی معنوی و...مشاهده کرد. با این حال این آثار دارای پرداختهایی همخوان با ساختار ادبیات نو نیستند. شاید بتوان از (عشق و سلطنت) نوشته شیخموسیکبودر آهنگی و رمان سه بخشی محمدباقرمیرزا خسروی بهعنوان بخشی از اولین جرقههای پیدایش این ژانر هنری در ایران صحبت کرد. رفته رفته و با شناخت جامعه از این شکل هنر، مطبوعات و فضای اندیشهای نیز کشش بیشتری نسبت به این محصول وارداتی از خود نشان دادند. کششی که در سالهای پس از مشروطه باعث پیدایش دسته دیگری از نویسندگان شد که جدای از ارزش محتوایی آثارشان با برخورد مثبت مخاطبان مواجه شدند.
بعد از آن نیز ادبیات داستانی ایران شاهد ظهور نویسندههای دیگری از جمله آلاحمد، بهرام صادقی، صادقهدایت، جمالزاده و...بود، نویسندههایی که حالا دسترسی بیشتری به آثار ادبیات غرب داشتند و میتوانستند برای جلو رفتن با الگوهای متعددی مواجه شوند. این روند تا پایان دهه هفتاد و با نویسندگانی چون هوشنگ گلشیری، احمد محمود، بیژن نجدی و... ادامه پیدا میکند. آنچه اما به یکباره باعث تحولی عظیم در ادبیات داستانی میشود، حضور دسته عظیمی از نویسندگان جوان است که با تسلط بر نظریات ادبی مدرن و پسامدرن سعی در فاصله گرفتن از بازتولید نگرشهای پیشین ادبی کشور میکنند و در گفتمانهای محتوایی و ساختاری و فرم، بیانهای تازهای از ادبیات بومی را طرحریزی میکنند. شاید در سطح ماجرا این گفتمانها شکلهای پیشرفتهتر از پرداخت به مسائل اجتماعی باشد. آنچه اما تفاوت نگرشهای قبلی و این نسل جدید را آشکار تر میکند فاصله گرفتن از مباحث کلی و پرداختن به جزئیات اجتماعی جهان وطنی است. بارزترین نمونه آثار قابل بحث در این تحرکات ادبی را میتوان به مباحث فمینیستی و گفتمانهای فرمالیستی اختصاص داد. این دسته از نویسندگان جوان نه تنها از نظریات ادبی در متنهایشان بسیار استفاده میکنند، بلکه با کنکاش در مسائل سیاسی و اجتماعی تلاش میکنند تا جایگاه شخصیت و قهرمان امروز را درتقابل با جهان پیرامون و محیط زندگیاش به چالش بکشند.
در اکثر این آثار جدای از نوآوری، میتوان گرایش به فاصله گرفتن از جامعه و کشش به سمت فردیت را مشاهده کرد. میشود بی ثباتی اندیشه را در قهرمانهای داستانها دید و عدم قطعیت نسبت به همه چیز. خصیصهای که عموما قهرمان را یا در جایگاه ضد قهرمان قرار میدهد یا در بهترین حالت در وضعیت قهرمانی متزلزل. از جمله شاخصترین این متنها اصولا متونیهستند که نه به مسائل کلان و دغدغههای جهان شمول، بلکه به پیشپا افتادهترین مسائل زندگی روزمره پرداختهاند. برای نمونه میتوان در مجموعه داستانهای (زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود/ امیرحسین خورشیدفر)، (ها کردن/پیمان هوشمند زاده)، (آنجا که پنچرگیریها تمام میشود/ حامد حبیبی)، (برف و سمفونی ابری/ پیمان اسماعیلی) و رمانهای (آبیتر از گناه/ محمد حسینی)، (شب ممکن/ محمد حسن شهسواری) و... نمود بارزی از گفتمانهای مطرح شده را بررسی کرد. در این آثار میتوان آدمهای منزوی و سرخوردهای را دید که دچار فقدان ارتباط با دیگرانند، آدمهایی غرق در روزمرگی و تکرار، شخصیتهایی غریبه با همه چیز و همه کس، گاه حتی غریبه با خود. در همین حین و در سالهای پایانی دهه هفتاد و با شروع دهه هشتاد، دستهای از نویسندگان زن از گفتمانهای غالب فاصله میگیرند و تلاش میکنند با رجوع به زندگی زنان امروز وجه ناپیدا و نهادینه جامعه سنتی را به چالش بکشند. آثاری که بازکننده درهای بسته در تفکر اجتماعی نسبت به زنان است. این جنبش ادبی نه تنها با استقبال مخاطب عام مواجه میشود، بلکه در میان اهالی اندیشه و صاحبنظران، بنیان گفتوگوهای چالش خیزی میشود. از مهمترین این آثار میشود به رمان( چراغها را من خاموش میکنم/ زویا پیرزاد) و (چهل سالگی/ ناهید طباطبایی) و (رازی در کوچهها/ فریبا وفی)و... اشاره کرد. آثاری که دغدغه اصلی شان جایگاه زن امروز در جامعه سنتی یا در خوشبینانهترین حالت (شبه مدرن) است. در همین راستا است که حضور دسته دیگری از نویسندگان جوان و دنبالهرو همین تفکر پیدا میشود که نه تنها تکامل بیشتر به نگرش فمینیستی وطنی میبخشند، بلکه بدون خود سانسوری دست روی نقاط حساستر و لایههای پنهانتری از وضعیت زنان میگذارند، آثاری که از شاخصترین آنها میشود به مجموعه داستان(آمده بودی برای خداحافظی/ میترا صادقی) و رمان(نگران نباش/ مهسا محبعلی) اشاره کرد. در پایان میتوان گفت که نسل جدید و جوان ادبیات داستانی کمکم در حال فاصله گرفتن از غریزی نویسی و رو آوردن به نوشتارهایی با پیش زمینههای پژوهشی، جامعه شناختیاند. موضوعی که نویدبخش این مساله است که حاصل دهههای پیشرو، شبیه به دهههای گذشته تنها به چند نویسنده دارای اندیشه خلاصه نمیشود.
ارسال نظر