بازخوانی مجموعه شعر«اقیانوس آرام» سروده علیرضا بهرامی
شعرهای صمیمی از شاعری ناآرام
آلبرت کوچویی
در طرحی وهمانگیز، موجهای آبی سربرآورد تا به ابرهای آسمان، تا پشت جلد کتاب شتافتهاند؛ با تهرنگهای آبرنگگون خروشان سربرآوردهاند. آن پایین، ماهیهای کوچک، به نظم درآمده و دسته دسته در حرکتاند؛ آن دورها. . . شعرها هم چنیناند. مجموعه شعر علیرضا بهرامی مگر میتواند آرام باشد؟ حتی اگر نامش «اقیانوس آرام» باشد!
اقیانوس / مگر میتواند آرام باشد؟! / کویر / مگر میشود لوت و عریان نباشد؟! / عشق / مگر ممکن است جایی را آباد کند / که حالا بشود / پایتخت یک مملکت؟!.
آلبرت کوچویی
در طرحی وهمانگیز، موجهای آبی سربرآورد تا به ابرهای آسمان، تا پشت جلد کتاب شتافتهاند؛ با تهرنگهای آبرنگگون خروشان سربرآوردهاند. آن پایین، ماهیهای کوچک، به نظم درآمده و دسته دسته در حرکتاند؛ آن دورها... شعرها هم چنیناند. مجموعه شعر علیرضا بهرامی مگر میتواند آرام باشد؟ حتی اگر نامش «اقیانوس آرام» باشد!
اقیانوس / مگر میتواند آرام باشد؟! / کویر / مگر میشود لوت و عریان نباشد؟! / عشق / مگر ممکن است جایی را آباد کند / که حالا بشود / پایتخت یک مملکت؟!...
مجموعه شعر «اقیانوس آرام» علیرضا بهرامی که اخیرا توسط انتشارات مروارید منتشر شده است همان زبان ساده و صمیمانه را دارد؛ زبان خودش، زبان هرروزه آدمها؛ و البته فاخر، با رنگ و بوی شعر. با همان زبان صمیمانه، گریزی میزند به ممکنها و ناممکنها، که همین، نگاه او را خاص میکند؛ که از جزایر سلیمان بگوید، چشمههای آب گرم در ایسلند و همان کویر لوت و اقیانوس آرام که شاید حادثهها، بکشاندش به شانه به شانه «او» قرار گرفتن در این گشتن دنیا. تصویرهایی هم که نقش میزند، به همین سادگیاند و البته با مفاهیمی که در پی آنهاست؛ موجهایی که از این سو به آن سو در سینهاش میاندازند، دلشورهای که از شانههایش سربرمیآورند... علیرضا بهرامی در مجموعه تازهاش «اقیانوس آرام» میتواند آرام باشد، میتواند آرام نباشد، دلتنگیهایش را جستوجو کند، جستوجوهایی تا خواب و تاختن تا کرانههای دور: دوست دارم بخوابم / شاید در خواب / تو را ببینم / با هم بدویم / سمت پشت بام / چادر بزنیم... / سر یک شیب تند / دستت را بگیرم...
دلشورهها و دلواپسیهای خودش را دارد علیرضا بهرامی در مجموعه «اقیانوس آرام» مثل همان موجهای اقیانوس، مثل تلوتلو خوردن در دلش تا به گشتن در یافتن ردی از «او»، با غرور کشتیهایی که میروند و میآیند، با ملوانهای یکچشم با پای چوبی که لنگ میزنند. همچنین اوهام سیاهی از جنگ، از شلیک، از ویرانی و صداقت کودکانهای که از پنجره رو به باغچه میچرخد به سمت کودکی.
... دوست داشتن تو / ورق زدن ناگهانیِ / آلبوم رنگ و رو رفته است / که آهنگهای قدیمی را / زمزمه میکند...
علیرضا بهرامی را البته با سرایش غزلها بیشتر میشناختیم؛ او در غزلهایش هم نوآور است. حالا در شعرهای قالب آزاد هم با زبان تغزلی صحبت میکند که قطعا وام گرفته و برآمده از همان تجربههاست. شعرهای او بهویژه در مجموعه «اقیانوس آرام» تصویرسازیهای غریبی هم دارند که به زندگی واقعی و واقعیتهای زندگی بسیار نزدیکاند. دلیل این ویژگی هم این است که شعرهای او به زیست شخصی و سفرهای شاعر وابستهاند. البته اشارههای او به نامهای مکانهای خاص در نقاط مختلف جهان، برخلاف بسیاری از روایتهایی که دیدهایم، غلوشده و اغراقآمیز نیست. انگار یک واژه معمولاند که در میانه شعرهای علیرضا بهرامی جاریاند و احساس بیگانگی ایجاد نمیکنند. اینها یعنی یک امضای شخصی در شعر برای شاعر.
ارسال نظر