«مرکانتیلیسم»،یادگار دوران امپراتوری
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاهتهران
گفتهاند که دولتهای ملی به شکل کنونی پدیدهای جدید و مدرن به شمار میآیند و تنها در دو، سه قرن اخیر است که دولت-ملتها بهعنوان یک ساختار سیاسی به رسمیت شناخته شده و پذیرفته شدهاند. تا پیش از این، کم وبیش در همه جای جهان، شکل حکومت و نوع رابطه انسانها و حکمرانان بسیار متفاوت از امروز بود. به بیان دیگر؛ «کشور» بهعنوان قلمروی جغرافیایی با «مرز» مشخص که نهادی به نام «دولت» در آن حق حاکمیت مستقل دارد و مردم آن «کشور» بیش از نژاد و تبار و قبیله با «ملیت» خود شناخته میشوند، عمر زیادی ندارد.
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاهتهران
گفتهاند که دولتهای ملی به شکل کنونی پدیدهای جدید و مدرن به شمار میآیند و تنها در دو، سه قرن اخیر است که دولت-ملتها بهعنوان یک ساختار سیاسی به رسمیت شناخته شده و پذیرفته شدهاند. تا پیش از این، کم وبیش در همه جای جهان، شکل حکومت و نوع رابطه انسانها و حکمرانان بسیار متفاوت از امروز بود. به بیان دیگر؛ «کشور» بهعنوان قلمروی جغرافیایی با «مرز» مشخص که نهادی به نام «دولت» در آن حق حاکمیت مستقل دارد و مردم آن «کشور» بیش از نژاد و تبار و قبیله با «ملیت» خود شناخته میشوند، عمر زیادی ندارد. از دوره دویست، سیصد سال اخیر که بگذریم، در تاریخ بلند حکومتها دو ساختار سیاسی اقبال بیشتری داشتهاند. امپراتوریها و دولت-شهرها. میتوان حدس زد که تدبیر معیشت انسانها در آن ساختارهای کهن با اقتصاد امروزی تفاوت بسیاری داشته است و البته در این نوشته با دولت-شهرها کاری نداریم و به اقتصاد امپراتوریها میپردازیم. مرکانتیلیسم در واقع یکی از آخرین نظامهای اقتصادی امپراتوریها و دوران استعمار بود که بهویژه از قرن 16 تا 18 میلادی در اروپا رواج داشت. این همان دورهگذاری است که اروپا دوره فئودالی را پشت سر میگذاشت (به دوره فئودالی، ارباب-رعیتی هم گفتهاند، ولی نباید آن را با تجربه ارباب-رعیتی در ایران یکی گرفت و این دو بسیار متفاوتند). امروزه دوران امپراتوری سپری شده است، ولی مرکانتیلیسم همچنان زنده است و میان اهالی سیاست و رهبران کشورها خواهان کم ندارد.
اما مرکانتیلیسم چیست؟ مرکانتیلیسم مجموعه آموزههای اقتصادی است که تقویت هر چه بیشتر قدرت امپراتوری یا دولت را دنبال میکند. در گذشته این دیدگاه در پی این بود که ثروت لازم را برای تامین هزینههای نظامی و حفظ قلمرو وسیع «امپراتوری» فراهم آورد و امروزه هم هدف آن بهبود اقتصاد ملی و افزایش قدرت «کشور» اعلام میشود. در مرکانتیلیسم کهن فرض این بود که معیار ثروت امپراتوری مقدار طلایی است که در اختیار دارد و از آنجا که میزان کل ثروت جهان ثابت است، باید سهم بیشتری از آن را متعلق به خود کرد. از این رو تلاش میشد صادرات کالا از قلمرو اصلی امپراتوری بیشتر و بیشتر شود و از آن سو واردات به پایینترین اندازه کاهش یابد تا با این «تراز تجاری مثبت» ثروت امپراتوری (ذخیره طلای آن) افزایش یابد. در آن دوران کشتیرانی به دلیل کاربردهای تجاری و نظامی اهمیتی فراوان داشت و در یک نمونه جالب در بریتانیا قانونی وضع شده بود که استفاده از کشتیهای بیگانه در تجارت میان انگلستان و مستعمرات آن را ممنوع میکرد. کار به جایی رسید که اگر بنا بود از مستعمرات، صادراتی به اروپا صورت گیرد، کشتی باید نخست در یکی از بندرهای بریتانیا پهلو میگرفت و بار را تخلیه میکرد و سپس دوباره به سوی مقصد اصلی حرکت میکرد.
مرکانتیلیسم در عرصه داخلی هم پیامدهایی داشت و سیاستهای حمایت از تولید داخل، وضع تعرفه روی واردات، ایجاد بازار انحصاری برای تولیدکنندگان داخلی و ارائه مشوقهای صادراتی با شدت و قوت تمام دنبال میشد. همچنین تاکید فراوانی روی بالا بردن اشتغال میشد و هدف این بود که با سرمایهگذاری ثروت در داخل و خودکفا کردن اقتصاد، جمعیت بیشتری مشغول بهکار باشند. این استدلالها هنوز هم شنیده میشوند و بسیاری از این سیاستها علی رغم افول امپراتوریها امروزه هم هواداران فراوانی دارند، همان استدلالهای کهن به جای امپراتوری برای کشورها و دولتهای ملی طرح میشوند و حتی کسانی با شعار وطن پرستی و تقویت اقتصاد ملی آنها را ضروری میدانند. به این دیدگاه اخیر حمایت گرایی (protectionism) هم گفته میشود.
چندان دشوار نیست که دریابیم مرکانتیلیسم تنش میان کشورها را افزایش میدهد. وقتی سود یک کشور به معنای زیان دیگری است میتوان انتظار داشت که احتمال دشمنی و جنگ میان آنها هم بالاتر رود، شواهد تاریخی هم این را تایید میکند و در آن برخورد میان قدرتهایی نظیر فرانسه، بریتانیا، اسپانیا و هلند فراوان بود، کسانی گفتهاند در جنگهای آن دوران حکومتها به جای آنکه تلاش کنند جلوی واردات دشمنان خود را بگیرند، در پی این بودند که مسیر صادرات آنها را سد کنند. اما آدام اسمیت در کتاب ماندگار خود «ثروت ملل» با دفاع از بازار آزاد نشان داد که برخلاف دیدگاه مرکانتیلیستها رابطه تجاری میان کشورها میتواند به سود هر دو طرف باشد و کشورها با فاصله گرفتن از اقتصاد مستقل و رفتن به سوی همکاری با یکدیگر و تمرکز بر مزیت رقابتی خود میتوانند کارآیی اقتصاد را بالا ببرند و دخالت گسترده سیاستمداران در اقتصاد و مختل کردن سازوکار بازار میزان خلق ثروت را کاهش میدهد. گفته میشود با گسترش اندیشه بازار آزاد و ترویج تجارت بود که امپریالیسم و استعمارگری به تدریج هوادارانشان را از دست دادند.
اما اجازه دهید از زاویه دیگر هم به موضوع نگاه کنیم؛ مرکانتیلیسم در واقع توافقی میان اهالی سیاست و طبقه بازرگانان و صنعتگران داخلی هم هست؛ توافقی که پیامدی جز فساد ندارد. حکومتها به بهانه منافع جمعی با حمایتهای سیاسی خود هوای سوداگران و نورچشمیهای اقتصادی داخلی را دارند و آنها هم در عوض هزینههای مملکت داری را به آنها پرداخت میکنند. ادعای حکومتها این است که منافع ملی ایجاب میکند با حمایتهای دولت (تعرفهها، ممنوعیت واردات و ...) فشار رقابت و بازار از روی تولیدکنندگان داخلی برداشته میشود تا «اقتصاد ملی» تقویت شود. اما چنین مداخله های دولتی، رابطهای فساد آور میان دولتها و جامعه اقتصادی پدید میآورد، فعالان اقتصادی به زودی در مییابند که به جای افزایش کیفیت و کارآیی خود به دنبال رایزنی با اهل قدرت و سیاست بروند تا این امتیازهای ویژه را بیشتر و بیشتر حفظ کنند. در چنین فضایی در کنار کار اقتصادی باید سیاست ورزی هم کرد.
عجیب نیست که در اجرای سیاستهای مرکانتیلیستی به بهانه حمایت از اقتصاد ملی، برخی از موارد کم اهمیت! مانند رشد و پیشرفت اقتصادی و حقوق مصرف کننده قربانی شود. استدلال میشود که وقتی پای منافع ملی در میان است و جنگ پنهان میان کشور و اجانب جریان دارد، باید هوای «میهن» و «هممیهنان» را داشت و از برخی چیزها چشم پوشید. از این رو مرکانتیلیسم با نوعی حس وطن دوستی و دشمن تراشی نیز همراه میشود و همین پذیرش آن را میان مردم بالا میبرد و کار را دشوار میکند. مرکانتیلیسم یادگار دوران امپراتوری و استعمارگری است و با نظم سیاسی لیبرال امروز جهان چندان تناسبی ندارد، بسیاری این را پذیرفتهاند که برای رشد اقتصادی چارهای جز باز بودن درها به روی دنیا و تعامل برد-برد با دیگر کشورها نیست. اما جذابیتهای ناسیونالیستی مرکانتیلیسم همچنان آن را زنده نگه داشته است.
ارسال نظر