بمان و نیا
نیام یراقی niamyaraghi@gmail. com درباره نویسنده: نیام یراقی، دانشآموخته مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی اصفهان و مدیریت پروژه از دانشگاه KTH سوئد است. وی در حال حاضر دانشجوی سال سوم دکتری مدیریت در دانشگاه ایالتی نیویورک - بوفالو است و در رساله دکتری خود، بر موضوع گسترش و کاربری سیستمهای الکترونیک تبادل اطلاعات پزشکی تحقیق میکند. شایستهسالاری و اطمینان به اینکه دیر یا زود، تلاشهای شما در هر زمینهای که هستید، به بار خواهد نشست، مهمترین دلیلی بود که من به آمریکا آمدم. دلیلی که سوئد را برای ماندن انتخاب نکردم، همین عدم اطمینان از نتیجه دادن تلاشهایم بود.
نیام یراقی niamyaraghi@gmail.com درباره نویسنده: نیام یراقی، دانشآموخته مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی اصفهان و مدیریت پروژه از دانشگاه KTH سوئد است. وی در حال حاضر دانشجوی سال سوم دکتری مدیریت در دانشگاه ایالتی نیویورک - بوفالو است و در رساله دکتری خود، بر موضوع گسترش و کاربری سیستمهای الکترونیک تبادل اطلاعات پزشکی تحقیق میکند.
شایستهسالاری و اطمینان به اینکه دیر یا زود، تلاشهای شما در هر زمینهای که هستید، به بار خواهد نشست، مهمترین دلیلی بود که من به آمریکا آمدم.
دلیلی که سوئد را برای ماندن انتخاب نکردم، همین عدم اطمینان از نتیجه دادن تلاشهایم بود. اینجا نمیخواهم از خوبیهای آمریکا بگویم یا از کاستیهای ایران. اینجا میخواهم به همه دوستانی که در ایران دارم، توصیه کنم که در ایران بمانند. بهرغم تمام آن آوازی که از دور در مورد غرب به گوش میرسد، به تجربه شخصی میگویم که برای بسیاری، ایران بهترین جای رشد و زندگی برای خیلی از ماست. به عقیده من تنها دو دلیل موجه برای خروج از ایران وجود دارد: اول اینکه واقعا امکان زندگی در ایران نداشته باشید و دوم اینکه در ایران آنقدر خوب باشید که امکان پیشرفت بیشتر نداشته باشید که البته در این صورت به احتمال زیاد درهای خروج خود به خود برای شما باز میشوند و بدون آنکه چندان به خود زحمتی بدهید، به زودی جایی در اروپا یا آمریکا یا در حال تحصیل خواهید بود یا کار. کسانی که به هر یک از این دو دلیل از ایران خارج میشوند، هزینه بسیاری بالایی میپردازند که به نظر من در بسیاری از موارد حتی قابلسنجش نیز نیست، منتها چیزی که در قبال پرداخت این هزینه دریافت میکنند، شاید بتواند ارزش آن را داشته باشند. به قید «شاید» توجه کنید. اگر به غیراز این دو
دلیل از ایران خارج شدید، قید «شاید» تبدیل به «هرگز» میشود. آنچه شما در قبال زندگی در غرب میپردازید، در بسیاری از مواقع هرگز ارزش این تجربه را ندارد.
چند هفته پیش یکی از دوستان که در لاتاری گرین کارت برنده شده بود، با من تماس گرفت و دنبال توصیه و پیشنهاد بود برای جمع و جور کردن کارها در ایران و مهاجرت به آمریکا. از وضع زندگیاش که در ایران پرسیدم، گفت متاهل است و شاغل با درآمدی مناسب. چندین سال پیش از دانشگاه بیرون آمده بود و آمادگی ذهنی لازم را برای ادامه تحصیل نداشت، اما همچنان پافشاری میکرد که میخواهد فوق لیسانس بخواند در آمریکا و میپرسید از دانشگاهی که بتواند بدون تافل و جیآرای پذیرش بگیرد، چون تسلطی نیز بر زبان انگلیسی نداشت. همه این حرفها را که زد از وی پرسیدم برای چه میخواهی بیایی آمریکا؟ در جواب گفت میخواهم پیشرفت کنم. بیشتر از این نتوانستم جلوی خنده خودم را بگیرم و بهرغم اینکه میدانستم ناراحت میشود خیلی رک به وی گفتم آمریکا جایی گرم و نرمتر از ایران برای تو نیست. بمان و نیا.
میدانم میآید و پشیمان خواهد شد. مملکتی که نه زبانش را بلدی، نه فرهنگش را میدانی و نه چندان توانایی تحصیل و کار داری، تو را مجبور میکند به کار در مکدولاند راضی باشی. غرورت، اما مجبورت میکند به همه فامیل و دوستانت در ایران دروغ بگویی و از مزایایی در اینجا تعریف کنی که هرگز شرایط استفاده از آنها را نداری. این دروغ ناشی از غرور تو، همان دروغی است که دیگران به تو گفتند و باعث شد تو زندگی معمولی ایران را به سودای سراب رفاه در آمریکا بفروشی و بیایی.
زمانی که من از ایران آمدم، در سوئد تحصیل رایگان بود و با قیمت آن زمان کرون، یک حساب دودو تا چهار تا، ایجاب میکرد که در سوئد درس بخوانی، با اروپا آشنا بشوی و تجربه ایدهآلی کسب کنی از تحصیل در یک دانشگاه درجه یک اروپایی. پس از اتمام تحصیلات کارشناسی ارشد، حتی یک روز بیشتر از آنچه در ویزای دانشجوییام مقرر شده بود، در سوئد نماندم. هنوز وضعیتم برای کار دائم در سوئد مشخص نشده بود و جواب درخواستهای دکترای آمریکا هم نیامده بود. همه گفتند دیوانهام که دارم برمیگردم، ولی با خود فکر کردم، اگر خوب باشم، همه چیز درست میشود. به چیزی نباید بیدلیل چنگ زد. من برگشتم، در ۶ ماهی که در ایران بودم، به واسطه دوستانی که از قبل میشناختم بیدرنگ مشغول به کار شدم و لذت بردم. اگرچه درآمدم شاید چندان زیاد نبود، اما قابلقبول بود. تا اینکه آمدم آمریکا. اینجا نیز دغدغه کار نداشتم، با بورس دانشگاه زندگی میکنم و راضیام. اگر کار گرفتم، میمانم، وگرنه ایران همیشه گزینه اطمینان است. من برای زندگی در اینجا، به جز دوری از وطن، هزینه دیگری ندادم چون ارزشش را نداشت و نخواهم داد، چرا که هرگز راه ایران را برای خودم نبستم.
اینجا ماندن به امید و آرزو، حماقت است. اگر مطمئن نیستید، هرگز نیایید!
آخـر هفتـهها بـا «آخـر هفتـه دنیـای اقتصـاد»
شما میتوانید از طریق شماره تلفن 87762120 نظر خود را در مورد مطالب «آخر هفته» با ما در میان بگذارید.
شما میتوانید از طریق شماره تلفن 87762120 نظر خود را در مورد مطالب «آخر هفته» با ما در میان بگذارید.
ارسال نظر