نگاهی کوتاه به اولین ساخته نیما جاویدی که مورد توجه قرار گرفته است
سایه فرهادی بر فیلم ملبورن
هدی یوسفزاده ملبورن به کارگردانی و نویسندگی نیما جاویدی و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی در هفتههای اخیر در سینماهای کشور اکران شده است. نخستین ساخته این کارگردان جوان علاوه براینکه جوایز بسیاری بهعنوان بهترین فیلم، فیلمنامه، کارگردانی و فیلمبرداری از جشنوارههای خارجی مختلف کسب کرده، مراسم افتتاحیه آن نیز با استقبال و حضور تعداد بسیار زیادی از بازیگران سینما و چهرههای شناخته شده هنر هفتم روبهرو شد.
ملبورن درامی معمایی درباره زوجی جوان است که مثل بسیاری از جوانان تحصیلکرده اطرافمان، به منظور ادامه تحصیل قصد سفر به خارج از کشور را دارند.
ملبورن درامی معمایی درباره زوجی جوان است که مثل بسیاری از جوانان تحصیلکرده اطرافمان، به منظور ادامه تحصیل قصد سفر به خارج از کشور را دارند.
هدی یوسفزاده ملبورن به کارگردانی و نویسندگی نیما جاویدی و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی در هفتههای اخیر در سینماهای کشور اکران شده است. نخستین ساخته این کارگردان جوان علاوه براینکه جوایز بسیاری بهعنوان بهترین فیلم، فیلمنامه، کارگردانی و فیلمبرداری از جشنوارههای خارجی مختلف کسب کرده، مراسم افتتاحیه آن نیز با استقبال و حضور تعداد بسیار زیادی از بازیگران سینما و چهرههای شناخته شده هنر هفتم روبهرو شد.
ملبورن درامی معمایی درباره زوجی جوان است که مثل بسیاری از جوانان تحصیلکرده اطرافمان، به منظور ادامه تحصیل قصد سفر به خارج از کشور را دارند. آنها این توضیحات را در سکانسهای اولیه فیلم و در پاسخ به سوالات دختر جوانی که به منظور آمارگیری به خانه آنها مراجعه کرده، میدهند و به این ترتیب برای مخاطب روشن میشود که دلیل شتاب و تکاپوی امیر و سارا با بازی پیمان معادی و نگار جواهریان و چمدانهای پر از وسایل این زوج جوان برای این است که آنها تا ساعتی دیگر عازم ملبورن هستند.
فیلم بهطور کلی اثری کمهزینه است که همه صحنهها در یک آپارتمان فیلمبرداری شده است، آپارتمانی که به خاطر بستر قصه، کمترین چیدمان را دارد و تقریبا خالی از وسیله است. انتخاب این شیوه بیش از آنکه از فیلم و ضرورتهای آن برآمده باشد تمهیدی است برای سادهتر کردن کار و پرهیز از درگیر شدن با پروسه فیلمبرداری در فضاهای خارجی. نکتهای که کارگردان اثر هم به آن اشاره کرده و گفته به منظور صرفهجویی در زمان و هزینه، کلیه صحنهها در یک آپارتمان فیلمبرداری شده است.
در دقایق اولیه فیلم اینگونه به نظر میرسد که زوج جوان از این تغییر در زندگیشان خوشحال به نظر میرسند، گاهگاهی با دوربین دیجیتالشان در حال عکاسی از هم هستند، همه کارها براساس آنچه سارا زن جوان فیلم یادداشت کرده به خوبی پیش میرود و امیر همسر او هم مدام با دوست خود در استرالیا در حال هماهنگ کردن کارها است، همه چیز به نظردر حال خوب پیش رفتن است که به ناگاه حادثهای تراژیک (مرگ نوزاد همسایه) رخ میدهد و زوج جوان را وارد بحران میکند و این گره اصلی داستان است.
از اینجا به بعد است که فیلم چگونگی رفتار این زوج جوان در مواجهه با این موقعیت ناخواسته، آن هم درست در ساعاتی پیش از سفرشان را روایت میکند و ریتم فیلم هم از همین جا به بعد در بخشهایی تاحدی کشدار و کند میشود.
علاوه بر این صدای مکرر زنگ تلفن خانه، آیفون منزل، موبایل امیر و دزدگیر ماشین از ابتدا تا انتهای فیلم پسزمینه اثر است، اگرچه قرار است فضای اضطراب و استرس را به مخاطب منتقل کند اما زیادهروی در این کار در برخی صحنهها برای بیینده بیش از حد آزاردهنده میشود.
قرارگرفتن آدمها در شرایط بحرانی، واکنشهای غیرمنطقی آنها به واقعه، عدم تمرکز برای یافتن راهحل صحیح، توسل به دروغ و پنهانکاری و در عین حال مصلحتاندیشی و نگاه به منافع شخصی همه و همه از جمله ویژگیهای آدمهای ملبورن است که البته مابهازای بیرونی دارد اما به سرعت برای مخاطب آشنا با سینما، سبک کارهای فرهادی را تداعی میکند.
به نظر میرسد اگر بازیگر فیلم فرد دیگری به غیر از پیمان معادی بود که در هر دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» و «درباره الی» ایفای نقش کرده بود، شاید کمتر این تداعی به ذهن مخاطب میرسید. ضمن اینکه معادی همان بازی را به هنگام مواجهه با بحران و حتی همان حس و حال را به هنگام دروغ گفتن داشت که در دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» و « درباره الی»از او دیده بودیم. درست مشابه صحنههایی که در مواجهه با مرگ جنین کارگر خانهشان در جدایی نادر از سیمین به پنهانکاری و دروغ متوسل میشود. علاوه بر وجه تشابه فیلم با این دو اثر فرهادی، حتی بخشهایی از این فیلم صحنههایی از «چهارشنبه سوری» فرهادی - مثل بههمریختگی آپارتمان به خاطر خانهتکانی، بگو مگوها و درگیریهای زوجی که در آستانه سفر هستند- را به ذهن تداعی میکرد.
اگرچه کارگردان فیلم همزمان با نمایش ملبورن درجشنواره در برنامه هفت گفته بود که تحت تاثیر فرهادی فیلم نساخته و این فیلم شبیه فیلم جدایی نادر از سیمین نیست اما به نظر میرسد سبک و نگاهی که فرهادی وارد سینمای ایران کرده و علاوه بر آن اقبالی که آثارش در عرصه داخلی و خارجی یا آن مواجه شده است خواسته با ناخواسته بر نگاه و کار کارگردانان دیگر به ویژه جوانترها اثر گذاشته است.
اگر از همه این ویژگیها بگذریم، مهمترین نکته ملبورن پایانبندی فیلم است. از اواسط فیلم مخاطب با خود مدام فکر میکند که این گره داستان چگونه باز میشود یا زوج جوان چگونه این بحران را پشت سرخواهند گذاشت. از آنجا که شباهت سبک کارهای فرهادی در این فیلم بسیار دیده میشد، انتظار میرفت که پایانی باز مشابه آنچه در «جدایی نادر از سیمین» و حتی «گذشته» دیدیم، در این اثر هم شاهد باشیم. اما فیلم در چند دقیقه پایانی به یکباره با نشان دادن زن سالخورده همسایه و بعد حرکت پرشتاب سارا و امیر برای جمع کردن چمدانهایشان، تصمیم این زوج را به نمایش میگذارد.
آنها بدون اینکه مسوولیت اتفاق پیشآمده (مرگ نوزاد همسایه) را بپذیرند و خود را درگیر ماجرا کنند، بعد از دروغهای پیاپی و با این توجیه که هیچ تقصیری در این موضوع ندارند، کودک را به پیرزن همسایه میسپارند و راهی سفر میشوند، البته اشکهای امیر نشان از عذاب وجدان او دارد. پایانی که نشاندهنده انتخاب «مصلحت» بر «حقیقت» از سوی آدمها است.
فیلم با صحنه حرکت تاکسی به سمت فرودگاه و تصویر سارا و امیر تمام میشود که مرد قصه از شدت ناراحتی میگرید، اما یک سوال در ذهن مخاطب باقی میماند که چه تعداد از آدمها در شرایط مشابه چنین تصمیمی میگیرند؟
در مجموع از دیدگاه نگارنده، فیلم ملبورن حتی اگر با تقلید از سبک و نگاه فرهادی ساخته شده باشد، فیلم بدی نیست و به نظر میرسد اگر کارگردان آن سبک و روش خود را پیدا کند و کاستیهای این کار را برطرف کند، میتوانیم شاهد آثار خوبی از این کارگردان جوان باشیم.
ملبورن درامی معمایی درباره زوجی جوان است که مثل بسیاری از جوانان تحصیلکرده اطرافمان، به منظور ادامه تحصیل قصد سفر به خارج از کشور را دارند. آنها این توضیحات را در سکانسهای اولیه فیلم و در پاسخ به سوالات دختر جوانی که به منظور آمارگیری به خانه آنها مراجعه کرده، میدهند و به این ترتیب برای مخاطب روشن میشود که دلیل شتاب و تکاپوی امیر و سارا با بازی پیمان معادی و نگار جواهریان و چمدانهای پر از وسایل این زوج جوان برای این است که آنها تا ساعتی دیگر عازم ملبورن هستند.
فیلم بهطور کلی اثری کمهزینه است که همه صحنهها در یک آپارتمان فیلمبرداری شده است، آپارتمانی که به خاطر بستر قصه، کمترین چیدمان را دارد و تقریبا خالی از وسیله است. انتخاب این شیوه بیش از آنکه از فیلم و ضرورتهای آن برآمده باشد تمهیدی است برای سادهتر کردن کار و پرهیز از درگیر شدن با پروسه فیلمبرداری در فضاهای خارجی. نکتهای که کارگردان اثر هم به آن اشاره کرده و گفته به منظور صرفهجویی در زمان و هزینه، کلیه صحنهها در یک آپارتمان فیلمبرداری شده است.
در دقایق اولیه فیلم اینگونه به نظر میرسد که زوج جوان از این تغییر در زندگیشان خوشحال به نظر میرسند، گاهگاهی با دوربین دیجیتالشان در حال عکاسی از هم هستند، همه کارها براساس آنچه سارا زن جوان فیلم یادداشت کرده به خوبی پیش میرود و امیر همسر او هم مدام با دوست خود در استرالیا در حال هماهنگ کردن کارها است، همه چیز به نظردر حال خوب پیش رفتن است که به ناگاه حادثهای تراژیک (مرگ نوزاد همسایه) رخ میدهد و زوج جوان را وارد بحران میکند و این گره اصلی داستان است.
از اینجا به بعد است که فیلم چگونگی رفتار این زوج جوان در مواجهه با این موقعیت ناخواسته، آن هم درست در ساعاتی پیش از سفرشان را روایت میکند و ریتم فیلم هم از همین جا به بعد در بخشهایی تاحدی کشدار و کند میشود.
علاوه بر این صدای مکرر زنگ تلفن خانه، آیفون منزل، موبایل امیر و دزدگیر ماشین از ابتدا تا انتهای فیلم پسزمینه اثر است، اگرچه قرار است فضای اضطراب و استرس را به مخاطب منتقل کند اما زیادهروی در این کار در برخی صحنهها برای بیینده بیش از حد آزاردهنده میشود.
قرارگرفتن آدمها در شرایط بحرانی، واکنشهای غیرمنطقی آنها به واقعه، عدم تمرکز برای یافتن راهحل صحیح، توسل به دروغ و پنهانکاری و در عین حال مصلحتاندیشی و نگاه به منافع شخصی همه و همه از جمله ویژگیهای آدمهای ملبورن است که البته مابهازای بیرونی دارد اما به سرعت برای مخاطب آشنا با سینما، سبک کارهای فرهادی را تداعی میکند.
به نظر میرسد اگر بازیگر فیلم فرد دیگری به غیر از پیمان معادی بود که در هر دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» و «درباره الی» ایفای نقش کرده بود، شاید کمتر این تداعی به ذهن مخاطب میرسید. ضمن اینکه معادی همان بازی را به هنگام مواجهه با بحران و حتی همان حس و حال را به هنگام دروغ گفتن داشت که در دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» و « درباره الی»از او دیده بودیم. درست مشابه صحنههایی که در مواجهه با مرگ جنین کارگر خانهشان در جدایی نادر از سیمین به پنهانکاری و دروغ متوسل میشود. علاوه بر وجه تشابه فیلم با این دو اثر فرهادی، حتی بخشهایی از این فیلم صحنههایی از «چهارشنبه سوری» فرهادی - مثل بههمریختگی آپارتمان به خاطر خانهتکانی، بگو مگوها و درگیریهای زوجی که در آستانه سفر هستند- را به ذهن تداعی میکرد.
اگرچه کارگردان فیلم همزمان با نمایش ملبورن درجشنواره در برنامه هفت گفته بود که تحت تاثیر فرهادی فیلم نساخته و این فیلم شبیه فیلم جدایی نادر از سیمین نیست اما به نظر میرسد سبک و نگاهی که فرهادی وارد سینمای ایران کرده و علاوه بر آن اقبالی که آثارش در عرصه داخلی و خارجی یا آن مواجه شده است خواسته با ناخواسته بر نگاه و کار کارگردانان دیگر به ویژه جوانترها اثر گذاشته است.
اگر از همه این ویژگیها بگذریم، مهمترین نکته ملبورن پایانبندی فیلم است. از اواسط فیلم مخاطب با خود مدام فکر میکند که این گره داستان چگونه باز میشود یا زوج جوان چگونه این بحران را پشت سرخواهند گذاشت. از آنجا که شباهت سبک کارهای فرهادی در این فیلم بسیار دیده میشد، انتظار میرفت که پایانی باز مشابه آنچه در «جدایی نادر از سیمین» و حتی «گذشته» دیدیم، در این اثر هم شاهد باشیم. اما فیلم در چند دقیقه پایانی به یکباره با نشان دادن زن سالخورده همسایه و بعد حرکت پرشتاب سارا و امیر برای جمع کردن چمدانهایشان، تصمیم این زوج را به نمایش میگذارد.
آنها بدون اینکه مسوولیت اتفاق پیشآمده (مرگ نوزاد همسایه) را بپذیرند و خود را درگیر ماجرا کنند، بعد از دروغهای پیاپی و با این توجیه که هیچ تقصیری در این موضوع ندارند، کودک را به پیرزن همسایه میسپارند و راهی سفر میشوند، البته اشکهای امیر نشان از عذاب وجدان او دارد. پایانی که نشاندهنده انتخاب «مصلحت» بر «حقیقت» از سوی آدمها است.
فیلم با صحنه حرکت تاکسی به سمت فرودگاه و تصویر سارا و امیر تمام میشود که مرد قصه از شدت ناراحتی میگرید، اما یک سوال در ذهن مخاطب باقی میماند که چه تعداد از آدمها در شرایط مشابه چنین تصمیمی میگیرند؟
در مجموع از دیدگاه نگارنده، فیلم ملبورن حتی اگر با تقلید از سبک و نگاه فرهادی ساخته شده باشد، فیلم بدی نیست و به نظر میرسد اگر کارگردان آن سبک و روش خود را پیدا کند و کاستیهای این کار را برطرف کند، میتوانیم شاهد آثار خوبی از این کارگردان جوان باشیم.
ارسال نظر