گشتی در «سرپوشتنگه»
طبیعتگردی سنگین نرسیده به چالوس
نیوشا امینیان
راهنمای تور
برایتان از مقصدهایی که پر از آرامشاند زیاد گفتهام؛ اما اینبار با یک سفر پر از هیجان چگونهاید؟ سفری برای بالا رفتن از صخرههای صیقلخورده و دیدن آبشاری که در انتهای آن قرار دارد؛ جایی بکر که لابهلای درختان کهن پنهان شده است. طبیعتگردی این روزها به علاقهمندی افراد بسیاری تبدیل شده است. دست و پنجه نرم کردن با طبیعت، اقامت در آن و دانستن درباره جزئیاتش گاه بسیار شیرین میشود. در میان شلوغیهای شهر تصمیم گرفتم به همراه دو تورلیدر دیگر، گروهی را همراهی کنم که عازم مقصدی بهنام «سرپوش تنگه» بودند؛ جاذبه زیبایی که بسیار بکر و خاص است و برای رسیدن به آن باید خود و تواناییهایتان را به چالش بکشید.
نیوشا امینیان
راهنمای تور
برایتان از مقصدهایی که پر از آرامشاند زیاد گفتهام؛ اما اینبار با یک سفر پر از هیجان چگونهاید؟ سفری برای بالا رفتن از صخرههای صیقلخورده و دیدن آبشاری که در انتهای آن قرار دارد؛ جایی بکر که لابهلای درختان کهن پنهان شده است. طبیعتگردی این روزها به علاقهمندی افراد بسیاری تبدیل شده است. دست و پنجه نرم کردن با طبیعت، اقامت در آن و دانستن درباره جزئیاتش گاه بسیار شیرین میشود. در میان شلوغیهای شهر تصمیم گرفتم به همراه دو تورلیدر دیگر، گروهی را همراهی کنم که عازم مقصدی بهنام «سرپوش تنگه» بودند؛ جاذبه زیبایی که بسیار بکر و خاص است و برای رسیدن به آن باید خود و تواناییهایتان را به چالش بکشید.
چطور به آنجا برویم؟
بهرسم همیشگی سفرهای یکروزه، قبل از طلوع آفتاب دور هم جمع شدیم. کمی منتظر ماندیم تا بقیه همسفرانمان هم که از راههای دورتری باید میآمدند، برسند. حوالی ساعت پنج صبح یک روز تابستانی در مسیر جاده چالوس بهراه افتادیم. ما از تهران به سمت کرج رفتیم. حدود دو ساعت بعد در رستوران کوچک و با صفایی برای صبحانه توقف کردیم. همگی دور یک میز بزرگ نشستیم و قرار شد تا رسیدن صبحانههای رنگارنگی که سفارش داده بودیم بیشتر با هم آشنا شویم. معارفه همراهانم تا چای دوم صبحانه هم ادامه داشت و وقتی نوبت به من رسید ما دوباره به ماشین بازگشته بودیم.
حالا هوا کاملا روشن بود و جاده دوستداشتنی چالوس هم هوش از سر همه ما برده بود؛ جادهای که بهعنوان یکی از زیباترین جادههای جهان شناخته میشود و اگر اهل سفر باشید، میدانید که هرکدام از فرعیهایش خود مانند دریچهای رویایی به سرزمینی جدید است. مقصد ما کمی قبل از شهر چالوس قرار داشت و برای رسیدن به آن تقریبا چهار ساعت را باید در ماشین میگذراندیم. برای همین تصمیم گرفتیم تا مقصد با هم گفتوگو کنیم، چند بازی گروهی را تجربه کنیم و چند تن از مسافران هم داوطلب شدند که برایمان خاطراتی را از سفرهایشان تعریف کنند.
تقریبا نیم ساعت تا مقصد مانده بود که دوباره تریبون را خودم در دست گرفتم تا نکاتی را برای ادامه سفر به همسفرانم یادآوری کنم. برایشان گفتم که در ابتدای مسیر از یک روستا خواهیم گذشت. احترام به روستاییان و حفظ آرامش روستا از همه چیز مهمتر است. بعد از آن از مسیر گفتم؛ مسیر جنگلی که باید از آن عبور میکردیم و شیوهای که باید از صخرهها بالا میرفتیم تا سفرمان ایمن و بیخطر باقی بماند. پیچ و خم جاده چالوس بالاخره تمام شد و ما از ماشین پیاده شدیم. وسایل غیرضروری را در ماشین گذاشتیم و به سمت هیجان و آب بازی حرکت کردیم.
کفشتان را چک کردهاید؟
باید حدود یک ساعت تا رسیدن به تنگه، پیادهروی میکردیم. از طریق یک جاده پاکوب از کنار روستایی کوچک گذشتیم و به داخل جنگلی انبوه راه پیدا کردیم. درختان بیشمار در کنار زیبایی، ممکن است خطراتی را هم بهوجود بیاورند. برای همین ما سه راهنما گروه را بین خودمان تقسیم کردیم. یکی اول گروه، یکی در اواسط و من هم در آخر گروه، با مسافران پیش میرفتیم. تقریبا بیشتر راه را رفته بودیم که متوجه شدم یکی از همسفرانم از گروه خیلی عقب افتاده. پس سریع بازگشتم و متوجه شدم که مشکلی برای کفشش ایجاد شده. کفش در طبیعتگردی یکی از مهمترین ارکان است. حالا من بودم و جنگلی انبوه و کفشی که کفهاش تقریبا جدا شده بود. ناگهان یاد کیف کمکهای اولیهام افتادم. با چند چسب کفه کفش را ثابت کردیم و با یک باند زخم، آن را محکم به قسمت رویی بستیم. کفش جدید بعد از حدود 10 دقیقه آماده شد و توانستیم مسیر را ادامه بدهیم.
عبور از تنگه
بالاخره به تنگه رسیدیم. تنگهها در واقع درههایی ژرف هستند؛ مسیری که میلیونها سال در اثر عبور آب دچار فرسایش شده. این جاذبهها علاوه بر زیبایی و وسوسه گشت و گذار در کنارشان از نظر زمینشناسی هم ویژگیهای متعددی برای مطالعه دارند. با اینکه مسافرانم از دیدن سرپوش تنگه حسابی سر ذوق آمده بودند، اما گفتن این نکات هم به نظرم ضروری آمد. دیگر وقت بالا رفتن رسیده بود. سرپوش تنگه در واقع دو تنگه بود و در بالای آن هم آبشار و حوضچه کوچکی قرار داشت. برای بالا رفتن تمام وسایل را پایین تنگه روی علفها گذاشتیم. اما بالا رفتن از تنگه خودش داستانی جدا داشت.
همانطور که گفتم ما سه راهنما بودیم. راهنمای اول پیش از همه از صخره بالا رفت. وقتی به بالا رسید طنابی را محکم دور کمر خودش بست. راهنمای دوم از پایین تنگه طناب را گرفت و آن را محکم نگه داشت. من هم از داخل آبی که از میان تنگه رد میشد بالا رفتم و در اواسط مسیر ایستادم. حالا نوبت مسافران بود. آنها باید یکی، یکی طناب را میگرفتند و از آن بالا میرفتند تا از قسمت اول تنگه عبور کنند. اگر فکر میکنید این شکل از بالا رفتن حتما بسیار هیجانانگیز بوده، باید جریان تند آب و سنگهای صیقل خورده، کاملا جلبک گرفته و بسیار لیز را هم اضافه کنم. با تمام اینها گذر از تنگه اول به سلامت گذشت و ما برای مرحله دوم آماده شدیم. جاهایمان را در گرفتن طناب عوض کردیم و مسافران را به بالای تنگ دوم هدایت کردیم. هیجان، زیبایی مسیر و شیوهای که ما برای صعود پیش گرفته بودیم، همگی اوقات خوبی را ساخته بودند.
بالاخره تمام تیم به بالای صخرهها رسید و ما به سمت آبشار حرکت کردیم؛ آبشار کوچکی که آب زلالش در حوضچهای میریخت. ما هرچه سعی کردیم نتوانستیم از وسوسه آب بازی و مسابقه استقامت در زیر آب آبشار دست بکشیم؛ بازیای که خستگی راه و بالا آمدن از صخرهها را یکجا از تنمان برد. حدود نیم ساعت بعد وقت پایین رفتن از صخرهها بود. اگرچه پایین رفتن از صخرهها هم خطرناک بود، اما چون یکبار از آن بالا آمده بودیم با دید بهتری میتوانستیم از مسیر عبور کنیم. دوباره طنابها را آماده کردیم و مسیر صخره را به سمت پایین ادامه دادیم.
ناهار روی فرش جنگل
کمی بعد همه روی چمنهای جنگل فرشی انداخته بودند و در هوای مطبوع ناهار میخوردند. بعد از ناهار کمی استراحت کردیم و به صدای پرندگان گوش دادیم تا وقت بازگشت رسید. تقریبا نیمی از مسیر را رفته بودیم که همه گروه را در جایی جمع کردم. از ابتدای مسیر به دلیل انبوهی درختان و شباهت تمام مسیرهای جنگل به همسفرانم چند باری گوشزد کرده بودم که نباید گروه را ترک کنند و از خطر گم شدن غافل نشوند. برای آنکه هم استراحتی کنیم و هم مسیر یکنواخت نباشد، تصمیم گرفتم برایشان بگویم که اگر گم شدند، باید چه کار کنند. اول از همه برایشان گفتم که نباید بترسند و باید سعی کنند با تمرکز به مسیری که رفتهاند فکر کنند. بعد از آن هم کمی از روشهای جهتیابی در جنگل برایشان گفتم؛ روشهایی مثل بررسی خزه روی تنه درختان و سایه آفتاب یا ماه. بعد از این کلاس آموزشی که بیشترش به خنده گذشته بود، چند عکس یادگاری گرفتیم و مسیرمان را ادامه دادیم.
بازگشت به طعم دمنوش و آش
بالاخره به ماشین رسیدیم. چای با طعم دارچین و دمنوش گرمی که از سیبهای خشک شده درست شده بود را برای همسفرانمان آماده کردیم تا با کلوچههای سنتی شمال نوش جان کنند. کمی به غروب آفتاب مانده بود که برای بازگشت به خانه سوار ماشین شدیم. حدود دو ساعت بعد در هوای خنک کوهستان در حوالی تونل کندوان برای صرف آش رشته ایستادیم. سفری دیگر با تمام خاطرات و سختیهایش به پایان رسید و برای ما از خودش درسهایی بهجا گذاشت که تنها با گذر از تنگهها و درههای عمیق میتوان آموخت.
ارسال نظر