تن های تنها
مجتبی سرانجام پور تهران شهر شلوغی است با ساختمانهای قدیمی و جدید با آدمهای جوان و سالخورده با مردم هم زبان و بی زبان با ساعات مملو از ترافیک و دقایق کوتاه بی صدایی. هر قدر از مرکز شهر به سمت بازار تهران که می روید ساختمانهای جا مانده و سالخورده بیشتری را می بینیم که بعضی ها با خوش شانسی موزه شده اند و بعضی گذر زمان رخت خاکستری بر تنشان کرده است و طاقشان را باران ریخته است ، کوچه هایی را می بینیم که به اندازه یک آشتی کنان است و گذرهایی که کورسوی نوری در آنها دیده می شود ولی دل گذرندگانش را روشن می کند.از همه اینها بگذریم به آدمهایی بر می خوریم که در این محدوده مکانی عمر می گذرانند که انگار هستند و نیستند آدمهایی که نشسته راه می روند آدمهایی که چشمانشان باز است ولی نمی بینند آدمهایی که غم دارند و حرفهایشان را در دلشان نگه می دارند و حضورشان عین بی حضوری است ، در دنیای خود سیر می کنند و شهر برایشان چیز دیگری است.کسی چه می داند شاید غم دوری کلافه شان کرده است شایدهم غم پیری.
راوی این تصاویرمحمد امیر صفری عکاس ۲۹ساله ای است که این مجموعه را با دوربین موبایلش ثبت کرده است.