اجرای «بی مرز»
تاریکی اغلب آدم را دو به شک میکند. از دور که به سمت کافه مارکوف نزدیک میشدم، تاریک بود؛ یعنی تعطیل است؟ به ساعت نگاه میکنم. هشت و چهل دقیقه، آفتاب غروب کرده و همه جا تاریک است. اما اگر قرار باشد اجرا ساعت نه شروع شود؛ کافه نباید تاریک باشد. از آنجایی که پیشفرضهای ما همیشه با واقعیت تطابق ندارند، اجرا راس نه در همان تاریکی شروع شد. « پارناب موخرجی» هنرمند هندی طراح و بازیگر این اجرا بود. اجراهایش از آنهایی بود که همه جوره پای مخاطب را وسط میکشید یا بهتر بگویم کفش پای مخاطب را. در بخشی از اجرا کفش تعدادی از مخاطبان را در آورد و آنها را کنار هم قرار داد و طی اجرا از آنها استفاده نمادین کرد.
تاریکی اغلب آدم را دو به شک میکند. از دور که به سمت کافه مارکوف نزدیک میشدم، تاریک بود؛ یعنی تعطیل است؟ به ساعت نگاه میکنم. هشت و چهل دقیقه، آفتاب غروب کرده و همه جا تاریک است. اما اگر قرار باشد اجرا ساعت نه شروع شود؛ کافه نباید تاریک باشد. از آنجایی که پیشفرضهای ما همیشه با واقعیت تطابق ندارند، اجرا راس نه در همان تاریکی شروع شد. « پارناب موخرجی» هنرمند هندی طراح و بازیگر این اجرا بود. اجراهایش از آنهایی بود که همه جوره پای مخاطب را وسط میکشید یا بهتر بگویم کفش پای مخاطب را. در بخشی از اجرا کفش تعدادی از مخاطبان را در آورد و آنها را کنار هم قرار داد و طی اجرا از آنها استفاده نمادین کرد. او در این اجرا تاثیر رسانه و تصویر را در معمول ساختنِ خشونت و جنایت مورد انتقاد قرار داد و به نوعی به بازنمایی تاثیرات روانی نتایج این فرآیند رسانهای پرداخت، البته او برای بازنمایی این وضعیت در کارش از مسائل و مشکلات کشورش استفاده کرد، اما آنچه کار را برای مخاطب ایرانی با اهمیت میکرد روش او در نقد خشونت بود.
ارسال نظر