انجمن زنان اکونآباد
پوریا عالمی به اینجا رسیدیم که زن گیلاسمحور زنهای اکونآباد را متحد کرده بود و قصد داشت زمام امور اکونآباد و به تبع آن زمام امور اقتصادی و گیلاسی را بهعهده بگیرد و گیلاسمحور که متوجه شد جریان چیست دوان دوان رفت به مردان اکونآباد هشدار بدهد. . . و حالا ادامه ماجرا؛ زن گیلاسمحور نشسته بود وسط مجلس و زنان دیگر دورتادورش نشسته بودند و سبزی پاک میکردند. زن گیلاسمحور چشمها را بست و حس گرفت و نطقش را شروع کرد و گفت: «ما باید از این کارها دست برداریم. » زنها دست از سبزی پاک کردن برداشتند و دستشان را گذاشتند روی دستشان.
پوریا عالمی به اینجا رسیدیم که زن گیلاسمحور زنهای اکونآباد را متحد کرده بود و قصد داشت زمام امور اکونآباد و به تبع آن زمام امور اقتصادی و گیلاسی را بهعهده بگیرد و گیلاسمحور که متوجه شد جریان چیست دوان دوان رفت به مردان اکونآباد هشدار بدهد... و حالا ادامه ماجرا؛
زن گیلاسمحور نشسته بود وسط مجلس و زنان دیگر دورتادورش نشسته بودند و سبزی پاک میکردند.
زن گیلاسمحور چشمها را بست و حس گرفت و نطقش را شروع کرد و گفت: «ما باید از این کارها دست برداریم.»
زنها دست از سبزی پاک کردن برداشتند و دستشان را گذاشتند روی دستشان.
زن گیلاسمحور گفت: «ما نباید دست روی دست بگذاریم.»
زنها دستشان را از روی دستشان برداشتند و گذاشتند روی سرشان.»
زن گیلاسمحور گفت: «ما نباید بگذاریم دست به سرمان کنند.»
زنها دستشان را از روی سرشان برداشتند و گذاشتند روی زانوی نفر بغلدستیشان.
زن گیلاسمحور گفت: «ما باید مستقل شویم و دست روی زانوی خودمان بگذاریم.»
زنها دستشان را از روی زانوی بغلی برداشتند و گذاشتند روی زانوی خودشان.
زن گیلاسمحور گفت: «وقتش است. دیگر باید دست بجنبانیم.»
زنها دستشان را شروع کردند به جنباندن. زن پرتقالمحور یکمرتبه زد زیر خنده. غش غش خندید.
زن گیلاسمحور چشمهایش را باز کرد و گفت: «چی شده؟ من حرف خندهداری زدم؟ من دارم برای استقلال زنان تلاش میکنم. باید بهم بخندید؟»
زن پرتقالمحور گفت: «نه به جان خودم. من قلقلکی هستم و سر زانوم قلقلک آمد و خندیدم.»
زن گیلاسمحور گفت: «خب چرا سر زانوت را قلقلک میدهی؟»
زن پرتقالمحور گفت: «خودت گفتی. نگفت؟» از زنهای دیگر پرسید.
زنها گفتند: «چرا. خودش گفت.»
زن گیلاسمحور گفت: «من چی گفتم؟»
زن پرتقالمحور گفت: «گفتی خودمان را قلقلک بدهیم. نگفت؟» از زنهای دیگر پرسید.
زنها گفتند: «چرا. خودش گفت.»
زن گیلاسمحور دوباره چشمها را بست و نطقش را پی گرفت و گفت: «دست از این کارها بردارید.»
زنها گفتند: «ما که کاری نمیکنیم؛ ولی چون شما میگویی، چشم.» و دستشان را از روی زانوهاشان برداشتند و گرفتند هوا.
زن گیلاسمحور گفت: «نباید دستمان خالی باشد. باید دست پر شروع کنیم.»
زنها دستشان را هی باز و بسته کردند و هوا را مشت زدند.
زن گیلاسمحور گفت: «باید به کم راضی نباشیم. باید دست بالا بگیریم.»
زنها دستشان را همانطور که هوا را مشت میزدند، بردند بالاتر.
زن گیلاسمحور گفت: «ما همیشه دست دست میکنیم...»
زنها شروع کردند دست دست کردن و این دستشان را به آن یکی دستشان میزدند.
زن گیلاسمحور گفت: «ولی این کار درستی نیست. نباید دست دست کنیم.»
زنها دیگر دست دست نکردند و باز هوا را مشت زدند.
زن گیلاسمحور گفت: «همیشه دست بالای دست بسیار است.»
زنها دستشان را بردند بالای دست آن یکی. هر کسی سعی کرد دستش بالاتر از دست دیگران باشد.
زن گیلاسمحور گفت: «ما یک عمر بله قربان گفتیم و دست به سینه نشستیم...»
زنها دست به سینه نشستند.
زن گیلاسمحور گفت: «اما این درست نیست. ما باید دستمان را یکجایی بند کنیم.»
زنها دستشان را باز کردند و نمیدانستند چه کار کنند، منتظر بودند ببینند زن گیلاسمحور چه میگوید.
زن گیلاسمحور گفت: «ما باید دست اتحاد به هم بدهیم. ما باید دست هم را بگیریم...»
همه دست همدیگر را گرفتند.
زن گیلاسمحور گفت: «ما باید انجمن شویم. باید متحد شویم. ما باید دست به دست هم بدهیم.»
زنها دست همدیگر را گرفته بودند، و دست به دست هم بودند.
زن پرتقالمحور گفت: «ما ولی الانش هم دست به دست هم هستیم ها.»
زن گیلاسمحور چشمهاش را باز کرد و دید همه زنها دست به دست هم دادند و متحد شدند. اشک شوق در چشممش حلقه زد. گفت: «ممنونم... ممنونم...»
زنها گفتند: «برای چی؟»
زن گیلاسمحور گفت: «به افتخار اتحادمان دست بزنید.»
زن پرتقالمحور گفت: «به چی؟»
زن گیلاسمحور گفت: «از دست شما... چقدر شما آخر بامزهای. وسط جلسه به این مهمی هم شوخی میکنی.»
زن پرتقالمحور گفتند: «من را دست میاندازی؟»
زن گیلاسمحور گفت: «نه بابا. من موافق محدود کردن زنان نیستم. همه باید بخندیم. خنده باید برای همه آزاد باشد.»
و خندید و شروع به دست زدن و تشویق کردن زنان دیگر کرد. زنان دیگر هم شروع به دست زدن و تشویق کردن
او کردند.
این قسمت پنجاه و سوم بود. قسمت بعد را اگر از گرسنگی نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
ارسال نظر