فوتبال برگشته است

سیامک رحمانی

«من عاشق تیمم بودم. به‌خاطر شادمانی از هر پیروزی که در پایان کار به شکل شگفت‌انگیزی بر خستگی غلبه می‌کند و همین‌طور به خاطر اندوه هر شکست. به خاطر میل مبهم گریستن در انتهای هر شکست.» (آلبر کامو: این یک اعتراف است). حالا پرسپولیسی‌ها می‌توانند بیش از همیشه به تیم خود ببالند. حتی بیش از یک قهرمانی که می‌توانست در پایان فصلی کم فراز و نشیب به دست بیاید. قهرمانی، حاصل اقتداری تمام عیار و رقابتی بدون چالش. اینکه هزاران طرفدار مغموم در پایان لیگ می‌ایستند و با چشمانی اشک بار برای بازیکنانی که قهرمانی را از کف داده‌اند کف می‌زنند، همان شور و عشق بنیادینی است که فوتبال ما می‌رفت از آن تهی شود.

 

شوری بیش از آنچه در جشن‌های خیابانی اهواز و سوسنگرد می‌توان یافت. بیش از آنچه حتی در فریادهای پیروزی پس از برد دربی می‌شد یافت. این شوری است که نه فقط از شادی برنده شدن که از روح مبارزه برآمده است. پرسپولیس یک فصل تمام جنگید تا دوباره به یاد بیاورد که نام بزرگش برای میلیون‌ها هوادار چه معنایی دارد. آنگونه که ادواردو گالئانو برای کامو نوشته است؛ «یاد گرفت بی‌آنکه احساس خدایی کند ببرد و بی‌آنکه احساس کند زباله است، ببازد.» برای آنکه از عده ای بازیکن یک تیم بسازد، فراتر از همه آن بازیکنان. انگار بی‌نیاز از همه آنها. برای اینکه همه یادشان بماند پرسپولیس بزرگ‌تر از بازیکن‌ها است که فوتبال فراتر از برد و باخت است. شاید عده‌ای هم باشند بگویند که این فصل، استقلال خوزستان هم به همین شکل قهرمان شده. بدون نام‌های بزرگ. با جنگی تا پای جان. بگویند فصل قبل هم سپاهان قهرمان شده و فصل قبل‌تر از آن هم فولاد جام را در آغوش کشیده است. اما نمی‌توانیم از یاد ببریم که هیچ‌کدام از اینها پرسپولیس نیستند. با تاریخی که پشت سر دارد و با هوادارانی در همه جای دنیا. متفاوت از تیم‌هایی که سابقه‌شان به یک نسل هم نمی‌رسد. با تیم‌هایی که هواداران‌شان یک استادیوم را هم نمی‌توانند پر کنند. برای همه اینها هم هست که به نظر می‌رسد، اتفاقی که با برانکو برای پرسپولیس افتاده زنده شدن کالبدی است که سال‌ها بود نشانی از خود نداشت. بازگشت امید به قلب میلیون‌ها هواداری که داشتند فراموش می‌کردند چرا عاشق شده‌اند. اما حالا پرسپولیس برگشته است. روح فوتبال برگشته است. و این بیشتر از حنجره‌های خسته‌ای که جمعه عصر دیگر نا نداشتند تا از تقدیر گلایه کنند، در گونه‌های خیس متجلی بود. آفتابی که داشت غروب می‌کرد و فوتبال که جوانه می‌زد.