گفتوگو با علیرضا خمسه ، تهمینه میلانی،علی انصاریان وآزاده نامداری درباره ناسزاگوییهای مجازی و پویش «رکیک نیستم»
دیگر امیدی نیست
درباره فحاشیهای متعدد در شبکههای اجتماعی از قبیل اینستاگرام، تلگرام و فیس بوک زیاده خوانده و شنیدهاید. بسیاری از صاحبنظران حوزههای اجتماعی تلاش کردهاند تا از نظرگاههای علمی به این موضوع نگاه کنند. ما در این بخش تلاش کرده ایم تا از چهرههای محبوب اجتماعی این پرسش را مطرح کنیم که از نظر آنان چگونه میتوان به موضوع نگاه کرد. در این پرونده بهصورتی غیرمستقیم تلاش کردهایم تا کاربران شبکههای اجتماعی را از یک سو و هنرمندان را از سوی دیگر پای گفتوگو بنشانیم. علیرضا خمسه و تهمینه میلانی بهعنوان دو هنرمند که دیدگاههای فکری و اجتماعی متفاوت از همی دارند، نکات قابلتوجهی را در پاسخهایشان لحاظ کردهاند.
درباره فحاشیهای متعدد در شبکههای اجتماعی از قبیل اینستاگرام، تلگرام و فیس بوک زیاده خوانده و شنیدهاید. بسیاری از صاحبنظران حوزههای اجتماعی تلاش کردهاند تا از نظرگاههای علمی به این موضوع نگاه کنند. ما در این بخش تلاش کرده ایم تا از چهرههای محبوب اجتماعی این پرسش را مطرح کنیم که از نظر آنان چگونه میتوان به موضوع نگاه کرد. در این پرونده بهصورتی غیرمستقیم تلاش کردهایم تا کاربران شبکههای اجتماعی را از یک سو و هنرمندان را از سوی دیگر پای گفتوگو بنشانیم. علیرضا خمسه و تهمینه میلانی بهعنوان دو هنرمند که دیدگاههای فکری و اجتماعی متفاوت از همی دارند، نکات قابلتوجهی را در پاسخهایشان لحاظ کردهاند. آنها خود مورد فحاشی کاربران شبکههای اجتماعی قرار نگرفتهاند و با نگاهی از بیرون ما را در فهم دقیق تر موضوع یاری میکنند، اما در ادامه نیز پاسخهای دو نفر دیگر از چهرههای مشهور را درباره این موضوع میخوانیم. علی انصاریان و آزاده نامداری. این دو چهره بر خلاف خمسه و میلانی خود نیز در معرض هجوم کاربران ناسزاگوی شبکههای اجتماعی بوده و مجبور شدهاند تا صفحات شخصی شان را در شبکههای اجتماعی مسدود کنند. نگاه این دو چهره نیز واقعیات تازهای از موضوع را برای ما روشن میکند. خواندن این گفتوگوها جدای از اینکه چهارگوشه مختلف موضوع را بر ما روشن میکند، یک نکته مهم نیز دربردارد. اینکه هیچ یک از این چهار چهره امیدی به اصلاح وضعیت موجود ندارند. به قول علی انصاریان: نه کاری از کمپین برمیآید نه کمپانی.
محدودیتهای اجتماعی،عاملاصلی است
علیرضا خمسه/ بازیگر سینما و تلویزیون
این موضوع از نظر من ریشههای روحی و روانی دارد؛ بنابراین بهنظرم بهتر است برای بررسی این مساله از علم روانشناسی کمک بگیریم. در جامعهای مثل جامعه ما که اخلاق گراست و محدودیتهای مشخص اجتماعی دارد طبیعی است که امکان ظهور و بروز به برخی از رفتارها را نمیدهد. برهمین اساس کسانی که تمایلاتی غیر از تمایلات مجوزدار و البته محدود اجتماعی دارند، هم در خانواده و هم در جامعه سرکوب میشوند. اما کار تمام نمیشود. این اتفاق باعث میشود تا فرد سرکوب شده بگردد و روزنهای را برای رها کردن این حس سرکوب شدگی پیدا کند. استفاده از ادبیات رکیک در شبکههای اجتماعی یکی از همین راهها است که فرد سرکوب شده را از حس تحقیر و محدودیت رها میکند. فروید در این زمینه تحلیلهای عمیق و قابل توجهی دارد بهویژه درباره شوخیها و فحاشیهای جنسی. از این نظر باید ریشههای این مشکل را در دوران کودکی افراد جستوجو کرد. اصولا روانکاوها در این باره بهتر میتوانند حرف بزنند، اما به هر حال در جامعهای که آزادیهای اجتماعی محدودیت دارد، ممکن است این اتفاقها نیز بیشتر باشد. یعنی کسانی که رفتارها و تمایلاتشان در قالب آزادیهای مشروع اجتماعی نمیگنجد، ناخودآگاه اینگونه واکنش نشان میدهند. با این همه البته نباید نقش خانوادهها را هم نادیده گرفت.
پدری که جلوی چشم فرزندش با همکارش حرف میزند و او را با الفاظ نامناسب خطاب قرار میدهد یا مادری که جلوی چشم فرزندانش از همسرش با لحن نامناسب و بد یاد میکند و... نیز مقصر هستند. نسلی که آینده جامعه را میسازد در معرض تهدید جدی این رفتارها است و این میتواند شرایط آینده را بحرانیتر از الان کند. بهنظرم چاره کار هم در اصلاح رویه روابط خانوادهها باشد و کمپینها دردی را دوا نمیکنند، زودگذر هستند و چندان هم اثرگذار نیستند. خانواده باید درمان شود. وقتی بچهای در دوران تربیتش در خانواده رفتارهای درست و سالم را آموخته باشد در دوران نوجوانی و جوانی کمتر در معرض رفتارهای ناسالم است و طبیعتا احتمال کمتری دارد که آلوده به برخی ناهنجاریها از جمله ناسزاگویی و فحاشی شود. از نظر من پدرو مادرها بهتر از هر کمپینی میتوانند در این زمینه اثرگذار باشند. چه کمپین ملی باشد چه کمپین جهانی.
جامعه ما ضعف گفتوگو دارد
تهمینه میلانی/ کارگردان سینما
این موضوع را باید در مقیاسی کلی نگاه کرد. صفحات اجتماعی و شبکههای اجتماعی در واقع امکانی ایجاد کرده است که مردم با استفاده از آنها میتوانند حرف بزنند، گفتوگو کنند و نظرهایشان را با دیگران به اشتراک بگذارند. این در واقع کار اصلی شبکههای اجتماعی است. اما یک نکته این جا هست. اینکه ما یعنی جامعه ایرانی خیلی وقت است که حرف نزدهایم، گفتوگو نکردهایم. به تاریخمان نگاه کنید! جامعه ما هنوز نتوانسته به خوبی گفتوگو کردن را تجربه کند. برای همین است که وقتی ابزار و امکانی برای گفتوگو پیدا میشود، بسیاری از افراد بلد نیستند با آن گفتوگو کنند. مخصوصا به این دلیل که این امکان وجود دارد که هویت قلابی برای خودشان تعریف کنند. هنوز فرهنگ صحیح استفاده از شبکههای اجتماعی در کشور ما جا نیفتاده است. البته صفحه شخصی من در شبکههای اجتماعی با این معضل روبه رو نبوده است و بنابراین به شخصه نمیتوانم تحلیلی نزدیک و عینی از واقعیت ارائه کنم. با این حال بهنظر میرسد انسانهایی که قادر نیستند ارتباط سالم و مناسب برقرار کنند، تن به ناسزاگویی و فحاشی میدهند. آنها به این شکل خودشان را تخلیه روانی میکنند. عقده گشایی میکنند. اینها ریشه در فرهنگ زیست انسانها دارد. شما اگر به زندگی روزمره در سطح شهرها هم نگاه کنید میتوانید نشانههای مشهودی از این ناسزاگوییها را در سطوح مختلف ببینید. برخی از مردم حتی وقتی که میخواهند از چیزی یا کسی تعریف و تمجید کنند، با استفاده از کلمات نامناسبی این کار را میکنند.
حتی وقتی سلام علیک و خوش و بش هم میکنند همینطور. با الفاظ ناشایست همدیگر را صدا میزنند. شوخیهای رکیک میکنند و ... به هر حال فرهنگ اجتماعی ما ضعف دارد. گمان نمیکنم با کمپین هم بشود کاری از پیش برد. بهنظرم فایده چندانی ندارد. از آنجا که مشکل کمرنگ شدن ادب اجتماعی یک مشکل جدی و ریشهای است باید برخورد با این مساله هم ریشهای و جدی باشد. البته من همانطور که گفتم برخورد نزدیکی با این موضوع نداشتهام. اما تصورم این است که هنرمندان باید بدانند شبکههای اجتماعی بهعنوان یک امکان رسانهای عمومی محل مناسبی برای به اشتراک گذاشتن عکسهای خانوادگی و ... نیست.
تا کی فحش؟ تا کجا؟
آزاده نامداری/ مجری صدا وسیما
جامعه ما به یک بیماری دچار شده است. درست مثل یک انسانی که مبتلا به سرماخوردگی یا ام.اس باشد. بیماری بخش قابل توجهی از افراد در جامعه ما مشخصا وقاحت است. ما به نقطهای رسیدهایم که از رفتار وقیحانه حتی شرم نمیکنیم. نه تنها شرم نمیکنیم که حتی انگار وقیح بودن در جامعه ما به یک ارزش تبدیل شده است.قبل ترها اگر بی ادبی وجود داشت، اگر آقایی با خانمش بد برخورد میکرد یا حرف میزد و... ارزش نبود. افرادی که مرتکب بی ادبی و وقاحت میشدند در پستوی خانهها مرتکب این کارها میشدند نه در ملا عام. حالا از مقابل مدرسه راهنمایی که عبور میکنید به صراحت کلمات و جملات رکیکی میشنوید که از دهان یک نوجوان سیزده، چهارده ساله بیرون میآید. این قضیه از نظر من دلایل مختلفی میتواند داشته باشد اما به رغم نظر خیلی از دوستان و همکارانم، معتقدم که خانواده مقصر اصلی این اتفاق نیست. خانواده نوجوانان امروز، پدر و مادرهایی هستند که متولد اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت هستند. این نسل، نسل مودب و رنجدیدهای است. این نسل نمیتواند بی ادب باشد. حیا و شرم داشت. اما نسلی که تازه دارد بزرگ میشود، از گروه همسالان و متاثر از رسانهها و... دارد مدام رفتارهای ناپسند یاد میگیرد. مثلا یک زمانی سریالی از تلویزیون پخش میشد که اصطلاح «خالی بندی» را جا انداخت.
به کسی که دروغ میگفت یا شوخی میکرد، میگفتند خالی بند. یعنی معنای کلمه اش را گسترش دادند. این کلمه جا افتاد و بعدترها جایش را داد به اصطلاح دیگری به اسم «بپیچ». بپیچ یعنی کسی که مقید به عهد و قولش نیست. متعهد نیست و... نگاه کنید که چگونه یک اصطلاح ساده به اصطلاحی بزرگ و کلی تبدیل میشود. من معتقدم که این اتفاق عمدتا به بیرون از خانه مربوط است. شاید ۱۰ درصد یا کمتر از آن به تربیت خانوادگی ارتباط داشته باشد. راه افتادن کمپینها هم به نظرم دردی را دوا نمیکند. من نا امیدم از درست شدن این فضا. یک کمپین مگر چقدر عضو دارد؟ چقدر تاثیر دارد؟ من درباره چند هزار نفر آدم که حرف نمیزنم. درباره یک کشور حرف میزنم. گاهی حتی خود آدمهای مشهور و سلبریتی هم در بی ادبی و وقاحت از برخی کاربران شبکههای اجتماعی جلو میزنند. این روند هی دارد تکرار میشود و معلوم نیست کجا قرار است دیگر تمام شود. دیگر همه خسته شدهاند. تا کی فحش؟ تا کجا؟ یک جایی دیگر باید خسته شویم و این داستان تمام شود.
مگر خدا به دادمان برسد
علی انصاریان / بازیکن سابق فوتبال
همه ما ناراحت میشویم اگر فحش و توهین بشنویم. کسی هست ناراحت نشود؟ اما با این حال در فضای مجازی همه جا پر شده از توهین و فحاشی. اپیدمی شده است. درست کردن این مشکل سخت است. فرهنگسازی در این مورد واقعا کار دشواری است. کاری هم نمیشود کرد. متاسفانه آدمهای کوچکی در فضاهای مجازی هستند که باعث شدهاند محیط ناامنی در شبکههای مجازی ایجاد شود. خب اگر از فلان کس خوشت نمیآید نرو توی پیجش. فحش هم نده. طوری شده است که دیگر خانم و آقا هم ندارد. اینها به نظرم درست شدنی نیست. حسادت همیشه هست و علت اصلی این فحشها حسادت است. خیلی راحت توهین میکنند و خوشحال هم هستند. اگر کسی در زندگی شخصی اش مشکلی دارد و به زندگی دیگری حسادت میکند، چرا باید به او فحش بدهد. مگر او مقصر زندگی اش است؟ نه به کسی توهین کرده ای، نه باعث و بانی بدبختیاش هستی و نه حتی میشناسیاش اما میآید زیر پست تو بدترین فحشها را میدهد، آخر چرا؟ به چه دلیل؟ اصلا برایشان هم مهم نیست که طرف مقابل خانم است یا آقا. هرچه از دهانشان درآید مینویسند. واقعا زشت است و شرمندگی دارد. آدم عرق شرم میریزد. مگر چند نفر را میشود بلاک کرد؟ مگر چقدر باید وقت صرف این داستانها کرد؟ ما متاسفانه از فرهنگ درست زندگی دوریم. تا جریمه نشدیم کمربند ایمنی نبستیم. معمولا تا مجبورمان نکنند، کار غلطی را درست نمیکنیم.
سام درخشانی درباره بازی استقلال و پرسپولیس یک حرف زد فقط. بالای بیست هزار فحش رکیک خورد. بالای بیست هزار نفر پا شدند آمدند توی صفحه این آدم وقت گذاشتند و فحش نوشتند. این واقعا مهم است که چرا اینطور شده است؟ آنهایی هم که فحش مینویسند نه عکس واقعی دارند نه اسم واقعی. معلوم نیست از جان مردم چه میخواهند. حتی آنهایی هم که میروند ورزشگاه ۳۰ هزار نفر فحش میدهند اما ۷۰ هزار نفر نمیدهند. به خدا فحشهای توی ورزشگاه هم به اندازه بعضی فحشهایی که زیر پست بعضی از خانمها هم مینویسند، زشت و شرمآور نیستند. به نظرم با این اوضاعی که وجود دارد نه کمپین که کمپانی هم نمیتواند از پس این بحران بربیاید. نمیدانم چه کار باید کرد. فرهنگسازی هم جواب نمیدهد انگار. خدا گواه است که هیچ کس از این اوضاع راضی نیست. هیچ انسان سالمی از این وضعیت راضی نیست. امیدوارم خود خدا به داد این وضعیت بغرنج برسد. دیگر تحمل این اوضاع سخت است. شدنی نیست.
ارسال نظر