فرزند خوب، فرزند بد

فرزند خوب و فرزند بد بحث داغی است که سال هاست که در تربیت فرزند وجود داشته است. تربیت ما عمدتا بر این اساس بوده است که باید دختر یا پسر خوبی باشیم. حال اینکه دختر یا پسر خوب و بد چه کسانی هستند به تعریف وقت جامعه و والدین بستگی داشته است. در اغلب مواقع دیده می‌شود که پدر‌ها و مادر‌ها در تلاش برای تربیت یک فرزند خوب هستند، اما به‌راستی فرزند خوب چه فرزندی است؟ فرزندی مطیع؟ عاقل؟ بالغ؟ فهمیده؟ دانشمند؟ مودب؟ کسی که نظری از خود ندارد؟ کسی که نه نمی‌گوید؟ کسی که با شما مخالفت نمی‌کند؟ کسی که آن‌گونه که شما می‌خواهید رفتار می‌کند؟ کسی که به‌طور مادرزاد و از ابتدا قادر به تشخیص درست و غلط است؟ فرزندی که درس می‌خواند و همیشه نمره بیست می‌گیرد؟ کسی که مایه افتخار و مباهات شماست؟ کسی که بهتر از بچه‌های مردم است؟ کسی که بازی و شیطنت نمی‌کند و مثل یک خانم یا آقا ساکت سر جایش می‌نشیند؟

اگر تعریف شما از فرزند خوب ویژگی‌های بالا و دیگر مثال‌هایی شبیه آنها است، بهتر است بگوییم که شما دنبال فرزند خوب نیستید، شما به دنبال یک برده و انسان ناقص هستید. شما تعبیر اشتباهی از فرزند دارید. طرز فکر خود را تغییر دهید. فرزند شما باید بازی و شیطنت کند. او باید کنجکاوی کند، باید اشتباه کند، باید گاهی مخالف شما حرف بزند، باید درخواست استقلال کند، نباید از کودکی فقط درس بخواند و برای شما افتخار جمع کند. شما اگر به دنبال افتخارات هستید لطف کنید و خودتان افتخارات را کسب کنید. فرزندان خود را مجبور به کاری که خودتان دوست دارید نکنید و اجازه دهید که به‌طور طبیعی رشد کنند و یک انسان طبیعی باشند. وقتی که باید و نباید‌های ناسالم برای فرزند خود تعریف کرده و او را مجبور به تظاهر و خود سانسوری می‌کنید توقع نداشته باشید که فرزند سالم و خوبی داشته باشید. شما در جهت بیمار کردن فرزند خود قدم برمی‌دارید.

فرزند خود را با دیگران مقایسه نکنید و به جای آن سعی کنید که خود او را بیشتر بشناسید و درک کنید. اگر حوصله و اعصاب ندارید، پس اصلا بچه‌ای به دنیا نیاورید یا اینکه برای تقویت اعصاب و اصلاح روان خود اقدام کنید. فرزندان سالم آنهایی هستند که با خود در صلح هستند. در ابتدا فرزند خوب یا بد وجود ندارد، این شما هستید که با تربیت صحیح یا غلط به زندگی فرزند خود جهت می‌دهید؛ زیرا فرزندان شما زمانی که به دنیا می‌آیند شناختی از این دنیا ندارند و اولین کسانی که او را به شناخت مسائل دنیا می‌رسانند شما هستید. جبران خلیل جبران می‌گوید: «فرزندان شما از آن شما نیستند، آنها دختران و پسران زندگی‌اند. آنها از طریق شما به دنیا گام نهاده‌اند، نه از شما و هر چند با شما هستند، به شما تعلق ندارند. شما شاید بتوانید عشقتان را به آنها بدهید، ولی فکرتان را نمی‌توانید؛ زیرا آنها افکار خودشان را دارند.

شما شاید بتوانید برای جسم‌های آنها مسکن فراهم آورید، ولی نه برای روح آنها؛ زیرا روح آنها در خانه فردا مسکن دارد، فردایی که شما قادر نیستید آن را ببینید حتی در رویاهایتان. شاید شما تلاش کنید که مثل آنها شوید؛ ولی از آنها نخواهید که مثل شما شوند؛ زیرا زندگی به عقب بازنمی‌گردد و با دیروز سروکار ندارد. شما کمان هستید و فرزندانتان تیرهای زندگی‌اند که از این کمان پرتاب می‌شوند. آنکه کمان را آفریده است مسیر را به نیکی می‌شناسد و با مشیت خود شما را تا آنجا خم می‌کند که تیرها در کمال آرامش، اما تا حد نهایت خود بپرند. بگذارید سازنده کمان شما را در مسیر شادی و شادمانی خم کند. بگذارید تیرها رو به جانبی که او می‌پسندد پرواز کنند و بدانید که او کمان را نیز استوار و محکم می‌پسندد. »