وضعیت نگران‌کننده ادبیات معاصر ایران
دنیای اقتصاد- جواد اسحاقیان با ابراز نگرانی درباره وضعیت ادبیات معاصر می‌گوید: ادبیات معاصر در دانشگاه‌ بعد از این نه تنها چشم‌انداز مناسب و امیدبخشی نخواهد داشت، بلکه وضعیت تراژیک هم خواهد شد.این استاد پیشین ادبیات فارسی دانشگاه‌های فردوسی، پیام نور و آزاد مشهد در گفت‌وگو با ایسنا، درباره پرداختن دانشکده‌های ادبیات به ادبیات معاصر گفت: اصولی که شورای عالی انقلاب فرهنگی برای ادبیات تدوین کرده‌ بود به شدت کم‌رنگ شده است. درواقع پرداختن به ادبیات معاصر در حد اشاره‌ای گذراست، نه تحلیل. متأسفانه اصولا آن تلقی‌ که در دانشگاه‌های ما وجود دارد پرداختن به جزئیات امر و روح مدرنیته و مدرنیسم نیست.
این منتقد ادبی در توضیح مدرنیته و مدرنیسم اظهار کرد: مقصود از مدرنیته جریان فکری است که از قرن ۱۸ به بعد در عصر روشنگری به وجود آمده و اصالت فرد و دموکراسی هسته اصلی آن بوده؛ منظور از مدرنیسم نیز صورت‌ها و شگردهای ادبیات داستانی و شعر - عمدتا تکنیک‌ها - است. به طور کل این دو جریان در نقطه مقابل جریان فکری که امروزه در دانشگاه‌ها به آن می‌پردازند، قرار دارد. او درباره وضع آینده ادبیات نیز بیان کرد: قرار است از سال آینده تجدید نظر کلی درباره رشته ادبیات فارسی در سطح کشور انجام شود که به نظر با این کار شمار دانش‌آموزان و بعدا در مقاطع بالاتر در دانشگاه‌ها، شمار دانشجویانی که در ادبیات تحصیل ‌کنند به شدت کم خواهد شد.اسحاقیان با بیان این‌که «آینده ادبیات معاصر در بیرون از دانشگاه‌ها شکل می‌گیرد»، اظهار کرد: تصور می‌کنم ادبیات معاصر اعم از شعر، داستان، نمایشنامه و ... در دانشگاه بعد از این نه تنها چشم‌انداز مناسب و امیدبخشی نخواهد داشت، بلکه وضعیت تراژیک هم خواهد شد. من به این نکته تأکید دارم که ادبیات معاصر ما در حوزه‌های بیرون دانشگاه به وسیله کارشناسان، منتقدان ادبی، صاحب‌نظران و هنرمندان مطرح خواهد شد، نه آن‌چه در دانشکده‌هاست.او نقد ادبی را بخش مهمی از ادبیات معاصر دانست و متذکر شد: زمانی که خودم به عنوان منتقد ادبی، نوشته‌هایم درباره ادبیات ایران، آمریکا، اروپا، آمریکای لاتین و... را که در حد ۲۷ جلد کتاب است با سرفصل‌ها مقایسه می‌کنم متوجه می‌شوم که در ایران چیزی به نام نقد ادبی و ادبیات داستانی نداریم. نقد ادبی در دانشکده‌ها براساس نظریه‌های ادبی که از دهه ۳۰ به بعد در آمریکا، انگلیس و ... به وجود آمده تدریس نمی‌شود که این ضربه بزرگی به ادبیات ما می‌زند.این استاد ادبیات همچنین افزود: ادبیات کشورهایی مانند ما که کم رشد کرده از نظر دید انتقادی به شدت ضعیف است. یعنی در واقع ما نه تنها هنوز این نظریه‌های ادبی را به طور کامل درک نکرده‌ایم، بلکه مورد تأییدمان هم نیست. وقتی نظریه‌ها مورد تأیید استادان نباشد، دانشجویان فارغ‌التحصیل کارشناسی، کارشناسی ارشد و حتی دکتری ادبیات هم آن را نمی‌فهمند. او نقص تدریس ادبیات را در ندانستن علوم مرتبط دانست و گفت: با دانشجویان ادبیات در بنیاد فردوسی مشهد در ارتباطم. در این ارتباط‌ها متوجه شدم که معنی حرفم را متوجه نمی‌شوند. باید در نظر داشت نظریه‌های ادبی به خاطر انتقادی بودن و آغشته بودن به فلسفه و علومی مانند جامعه‌شناسی،‌ تاریخ، سیاست و ... فاصله خیلی زیادی با آن‌چه ما تدریس می‌کنیم، دارد. بر اساس تجربه‌ام می‌توانم بگویم اگر وضع فرهنگی و سیاست فرهنگ بر همین پاشنه بچرخد، نتیجه‌اش مبهم خواهد بود.

این مدرس بنیاد فردوسی درباره اشراف استادان دانشکده‌های ادبیات به نظریه‌های ادبی بیان کرد: تعدادی از استادان حق ندارند نظریه‌های ادبی معاصر را تدریس کنند و اگر تدریس می‌کنند به معنی دقیق کلمه می‌توان گفت آن نظریه نیست بلکه برداشت خودشان از آن نظریه‌ها را به گونه‌ای مطرح می‌کنند که از روح نظریه انتقادی ادبیات معاصر فاصله گرفته است.اسحاقیان با بیان این‌که نسبت به این اوضاع ادبیات معاصر احساس نگرانی می‌کنم، اظهار کرد: اصولاً نقد ادبی خیلی حساس و آسیب‌پذیر است. من با دانشجویان به علت پایان‌نامه‌های‌شان در ارتباطم. دانشجویانی که واحد نقد ادبی را برمی‌دارند می‌بینم. در سطح دانشگاه فردوسی حتی یک نفر هم وجود ندارد که واقعا به درستی به نقد علمی پرداخته، آن را درک کرده، جزو ذهنیتش شده و از منابع انگلیسی و اصلی استفاده کرده باشد.این منتقد ادبی درباره اهمیت اشراف استادان ادبیات بر نظریه‌های معاصر گفت: خوانشگر و منتقد ادبی است که براساس ذهنیت خودش آثار را بررسی می‌کند و چون این ذهنیت‌ها متعدد، متکثر و متنوع است طبعا برداشت‌های مختلفی به وجود می‌آید اما برای این‌که این برداشت‌ها دارای اعتبار نسبی باشند ضرورتا باید بوطیقای نو را به عنوان تنها معیار شناخت و ارزش‌گذاری هنر و به ویژه ادبیات شناخت اما متأسفانه خود «شناخت» وجود ندارد.او با بیان این‌که «نقد ادبی بدون شناخت نظریه ادبی امکان‌پذیر نیست»، بر بی‌اطلاعی استادان ادبیات از نظریه‌های معاصر ادبیات تأکید کرد و متذکر شد: آن‌چه اهمیت دارد این است که منتقدان و کارشناسان ادبیات و کسانی که با نظریه‌های ادبی نو یا بوطیقای نو آشنایی دارند، باید راجع به این آثار نظر بدهند. در یک جلسه که به خواست دانشگاه فردوسی تشکیل شده بود وقتی راجع به رولان بارت از استاد نقد ادبی سؤال کردم اصلا شخصیتی به نام بارت را نمی‌شناخت! بارت یک نشانه‌شناس ساختارگراست که تحول عظیمی ایجاد کرده است.اسحاقیان ادامه داد: نگاه به نظریه‌ها از طریق ترجمه گسترش پیدا کرده اما وارد دانشگاه نشده‌ است و از دیگر سو هنوز نویسندگان ما با شک به نظریات نگاه می‌کنند. حتی نویسندگانی مانند آقای دولت‌آبادی مصداق «آن‌چه دلم گفت بگو گفته‌ام» هستند، و در واقع شهودی و براساس درونیات خود می‌نویسند.