راز‌خلاصی تعطیلات فرسایشی

حسین ایمانی جاجرمی

رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات

اجتماعی دانشگاه تهران

در ایران هر چیزی که از نشانه‌های توسعه‌یافتگی است مانند تعطیلات آخر هفته، به جای آنکه سبب آرامش و فراغت افراد شود تبدیل به عاملی برای تشدید مشکلات و فرسایش سرمایه‌های فردی و اجتماعی می‌شود. شاید اشکال موضوع در توسعه‌یافتگی بی قواره یا «توسعه توسعه‌نیافتگی »باشد که نیازهای جدیدی مانند فراغت به سبب تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی پدید می‌آید اما سازوکارهای ارائه آن یا وجود نداشته، یا ناقص بوده و یا دچار سوءکارکرد هستند. در نتیجه چنین اوضاعی تعطیلات به جای آنکه چرخ‌های جسم‌ها و ذهن‌های فرسوده را روغن کاری کرده و برای هفته کاری بعدی آماده کند، بیشتر بر فرسودگی و تخریب آنها می‌افزاید. یک مثال بارز آن ترافیک‌های چند ساعته در مسیر شمال یا بازگشت به تهران یا هجوم جمعیت به چند نقطه خاص در تهران است که به جای آرامش و تمدد اعصاب، تنش و تخریب اعصاب را نصیب مردم می‌کند. شاید راز خانه ماندن و پناه بردن به تلویزیون و فضای مجازی در همین نبود فضاهای فراغتی و گردشگری در شهر و اطراف آن باشد که ایرانی‌ها و به‌ویژه تهرانی‌ها را چنین گرفتار کرده است.

در کشورهای توسعه یافته گردشگری صنعت پیشرفته و کارآمدی است که به‌عنوان موتور توسعه بخش خدمات عمل می‌کند و با انواع مکان ها، امکانات و ابزارها ضمن ارائه خدمات به مردم، چرخ‌های اقتصاد کشور، منطقه، شهر و حتی روستا را می‌چرخاند. در این یادداشت کوتاه چند مساله از میان انبوه مسائل را برای روشن شدن معضل گردشگری بررسی می‌کنیم:

مساله اول نظم زمانی تقویم تعطیلات کشورهاست. برخلاف کشور ما که تعطیلات مناسبتی به سبب اتکا به ماه‌های قمری چرخش دارند و عملا قابل برنامه‌ریزی نیستند، تقویم تعطیلات کشورهای توسعه یافته منظم است و روزهای کاری و تعطیل از پیش حتی برای ده‌ها سال آینده مشخص هستند.

از همین رو است که در موارد زیادی تعطیلات مناسبتی نظم امور را برهم زده و برای مثال پس از پنج‌شنبه و جمعه تعطیل، دو روز تعطیلی در دوشنبه و سه شنبه ظاهر می‌شود. نتیجه چنین وضعی از دست رفتن کل هفته است. طرفداران وضع موجود تعطیلات باید پاسخگوی هزینه‌ها و زحمات مردم به سبب فقدان نظم و بی‌برنامگی ناشی از بی‌نظمی زمانی، باشند. در کشور ژاپن که همچون ایران سنت‌ها قوی و روزهای مناسبتی و همراه با مراسم و تعطیلات بودند در دوران میجی که عهد اصلاحات در این کشور است، تصمیمی اساسی گرفتند و از مناسبت‌ها کاسته و تعداد موجود را هم به آخر هفته‌ها منتقل کردند تا یک تقویم کاری منظم و قابل برنامه‌ریزی داشته باشند. گرفتن چنین تصمیمی در ایران کار ساده‌ای نیست و نیازمند اراده قوی سیاسی است بنابراین به نظر می رسد بی نظمی‌های زمانی همچنان دامنگیر کشور خواهد بود.

مساله دوم وجود نهاد فراغت و تعطیلات در کشورهای توسعه یافته و نبود یا ضعف آن در ایران است. در کشورهای توسعه یافته صدها آژانس، سازمان و موسسه پدید آمده که به کار خدمات‌رسانی به گردشگران و ایجاد شغل و کسب درآمد مشغولند. ده‌ها ابزار موبایلی برای تنظیم برنامه گردشگری وجود دارد و انواع ابزارهای کاغذی در قالب بروشورها و نقشه‌ها به مردم اطلاعات و آگاهی‌های گردشگری و مسافرتی را می‌دهد. در کشورهای توسعه یافته شهرداری‌ها البته با اتکا به اختیارات گسترده، حامی این صنعت پرسود هستند و از هر فرصتی برای تبدیل فضاهای شهری به فضاهای گردشگری و پیاده روی استفاده می‌کنند. عوارض منصفانه‌ای که از فعالان صنعت گردشگری گرفته می‌شود ضمن تامین منابع مالی لازم برای شهرداری ها، امکان تداوم فعالیت برای فعالان و حفظ نرخ‌های خدمات منصفانه را فراهم می‌کند. چنین سیاستی امکان نظارت بر کیفیت خدمات را نیز ایجاد می‌کند و جلوی سوء استفاده‌های احتمالی فرصت طلبان از گردشگران را می‌گیرد. مردم ایران به شمال می‌روند اما کنار خیابان خوابیدن، جنس گران خریدن، ماندن در ترافیک و شلوغی، پرخاشگری و ستیزه کردن با یکدیگر در هیچ جای دنیا نامش تعطیلات و فراغت نیست، همچنین امکان انتخاب میان خودروی شخصی، قطار، هواپیما و اتوبوس. نهاد گردشگری باید متناسب با گروه‌های اجتماعی، امکانات و انتخاب‌های لازم را داشته باشد. هجوم خودروهای شخصی به جاده‌های کوهستانی کهنه که تعریض آنها معادل با تخریب طبیعت است، یک مساله است که با سیاستگذاری‌های عاقلانه و متناسب با شرایط قابل حل است. برای مثال گردشگری می‌تواند بر مبنای قطار باشد.

راه‌آهن امکانات زیادی برای فراهم کردن یک برنامه گردشگری دلپذیر برای خانواده‌ها یا افراد جوان با بودجه متوسط دارد اما متاسفانه چنین نگاهی به آن وجود ندارد. این در حالی است که قطار شاید تنها گزینه مناسب برای مناطقی باشد که ورود خودرو به تعداد زیاد تعادل اجتماعی و محیط زیستی آنها را بر هم خواهد زد. با انتخاب وسایل حمل و نقل عمومی امکان برنامه‌ریزی بهتر هم فراهم می‌شود. از سوی دیگر باید متوجه بود که شمال ایران یا هر منطقه خوش آب و هوای دیگر این سرزمین امکان دادن ویلا یا آپارتمان به هر خانوار تهرانی و ایرانی را ندارد و تداوم ویلاسازی‌ها یا آپارتمان‌سازی بی‌کیفیت و غیر اصولی کنونی تنها نابودی این موهبت بی‌نظیر طبیعی را در پی خواهد داشت. نگاهی به شهر یک زمان زیبای بابلسر که بدل به یکی از مناطق بی‌کیفیت مشابه تهران با انبوه آپارتمان‌ها شده وضعیت ناگوار نبود سیاست و برنامه گردشگری پایدار و مبتنی بر حفاظت از محیط زیست را نشان می‌دهد. گرچه شهرداری‌ها از برکت دادن مجوز تراکم جیب‌های خود را چند سالی است در شهرهای شمال کشور پر پول کرده‌اند اما باید بدانند که آینده شهر خود را به ثمن بخس فروخته‌اند. طبیعتی که به زیر ساخت و ساز رفت باید آن را از دست رفته حساب کرد. کشورهای با مساحت اندک مانند اتریش و سوئیس توانسته‌اند با تدارک هتل‌ها و اقامتگاه‌های عمومی ضمن حفظ طبیعت ممتاز و یگانه خود امکان اقامت و گذراندن اوقات فراغت را به متقاضیان بدهند. اما در ایران، با شخصی شدن فراغت، طبیعت زیبا و تکرارنشدنی به زیر ساخت و سازهای گسترده ویلاهاو آپارتمان‌های زشت و بی کیفیت رفته است یا سازمان‌های دولتی و حکومتی با اشغال بهترین موضع‌ها، انحصار استفاده از طبیعت را برای کارکنان و مدیران خود فراهم آورده‌اند، مساله‌ای که با عدالت اجتماعی سازگار نیست.

مساله سوم، بی توجهی به امکانات موجود است. در حال حاضر انتخاب‌های بالقوه زیادی برای مردم تهران برای گردشگری و فراغت در همین اطراف تهران وجود دارد که آنها را بی نیاز از شمال رفتن پر مساله می‌کند. برای مثال مناطق حفاظت شده طبیعی زیادی هستند که به خاطر وجود یک نگاه سنتی و کهنه همواره درهای خود را به روی مردم بسته و تنها خواص یا قانون شکنان هر از گاهی از مواهب آنها بهره مند می‌شوند. این مناطق باید برای مردم قابل دسترسی باشد و با برنامه‌ریزی مناسب می‌توان از نگرانی تخریب آنها نیز کاست. کشور نیوزلند در این زمینه دارای تجربه‌های زیادی است که می‌تواند مورد استفاده مقامات محیط زیستی ما برای طراحی و پیاده کردن برنامه‌های گردشگری طبیعی و تدارک امکانات لازم قرار گیرد. برای نمونه می‌توان دسترسی به این مناطق را تنها با وسایل نقلیه گروهی ویژه و با رعایت مقررات امکان‌پذیر کرد، می‌توان محدودیت زمانی گذاشت و ده‌ها تمهید و برنامه دیگر که قابل عملیاتی شدن هستند. حتی این پتانسیل می‌تواند برای جذب گردشگر خارجی و ورود منابع مالی بین‌المللی به کار رود. در هر حال باید به این باور رسید که حفاظت گاه‌ها و گردشگاه‌ها متعلق به مردم هستند و زمانی مردم به شعور نگاهداری و پاسداری از آنها خواهند رسید که در مدیریت و بهره‌برداری پایدار از آنها شریک باشند. در غیر این صورت تداوم نگرش کنونی به این حفاظتگاه‌ها که منابع با ارزش گردشگری هستند امکان انتفاع از آنها را محدود به قانون شکنان و خواص می‌کند.