آشنایی با چارلیِ «گردن کلفت»
ترجمه حسین موسوی هنوز مدت زمانی از شکار بنلادن توسط تیم تفنگداران نیروی دریایی نگذشته بود که مارک اوون، یکی از تفنگداران نیروی دریایی که در این عملیات حضور داشت دست به انتشار خاطرات خود از این شکار زد. هلاکت بنلادن، رهبر القاعده اما با حرف و حدیثهایی همراه بود که حکایت از روایتی متفاوت از آنچه پنتاگون تعریف میکرد، داشت. رازهایی همچون به دریا انداختن جسد او به این بهانه که مبادا خاکسپاری او با جار و جنجال همراه باشد و اینکه برخی روایتها حکایت از این داشت که او پیش از دستگیری توسط تیم تفنگداران نیروی دریایی ایالات متحده، اقدام به خودزنی کرده بود تنها گوشهای از پیچیدگی موضوع است.
ترجمه حسین موسوی هنوز مدت زمانی از شکار بنلادن توسط تیم تفنگداران نیروی دریایی نگذشته بود که مارک اوون، یکی از تفنگداران نیروی دریایی که در این عملیات حضور داشت دست به انتشار خاطرات خود از این شکار زد.
هلاکت بنلادن، رهبر القاعده اما با حرف و حدیثهایی همراه بود که حکایت از روایتی متفاوت از آنچه پنتاگون تعریف میکرد، داشت. رازهایی همچون به دریا انداختن جسد او به این بهانه که مبادا خاکسپاری او با جار و جنجال همراه باشد و اینکه برخی روایتها حکایت از این داشت که او پیش از دستگیری توسط تیم تفنگداران نیروی دریایی ایالات متحده، اقدام به خودزنی کرده بود تنها گوشهای از پیچیدگی موضوع است. این کتاب سعی دارد به موضوع شکار بن لادن از زاویه دیگری بپردازد. هر چند که پنتاگون به انتشار این کتاب واکنش نشان داد و دولت ایالات متحده از افشای برخی اطلاعات این کتاب گلهمند بود.
«عرشه دوم» جایی بود که همه اسکادران های مهاجم کار میکردند و دستور بازگشت به ساحل ویرجینیا گرفته بودند. در نخستین روزهای آغاز فعالیتمان در «تیم سبز» به ما گفته شده بود که حق رفتن به طبقه دوم را نداریم. در واقع، تا زمانی که دوره به پایان رسانده شود، آن طبقه برای ما «ممنوعه» به حساب میآمد.
در حقیقت ،رسیدن به طبقه دوم هدف اصلی بود.
به ما گفته شده بود که حضور در طبقه دوم جایزه شما به حساب میآید.
آن شب مقداری الکل برداشتم و تمامی وسایل نظامیام را به روی میز پهن و تمیز کردم. زمان زیادی طول کشید تا توانستم جان سالم به در ببرم. درواقع تنها یک گام دیگر مانده بود که خودم را در طبقه دوم ببینم.
در بلوکی که تمرین «مبارزه از فاصله نزدیک» را انجام میدادیم، دو خانه بزرگ وجود داشت که نزدیک محل تمرین تیراندازی بود. ما در این دو خانه بزرگ زندگی میکردیم. در حقیقت، این دو خانه بیشتر شبیه به دو سربازخانه بزرگ بود که صدها نیروی ویژه دریایی ایالاتمتحده در آن ساکن شده بودند. در این خانهها تختهای تاشوی بیشماری وجود داشت که برای استراحت شبانگاهی بچهها تعبیه شده بود، اما بیشتر بچهها در طبقات پایینی این خانهها به سر میبردند که شبیه سرسرای بزرگی بود. در این طبقه یک میز بیلیارد و تلویزیونی با صفحه بزرگ وجود داشت که به جرات میتوانم بگویم ساخت دهه ۸۰ بود، البته برنامههایی که بیشتر بچهها میتوانستند ببینند برنامههای ورزشی بود. در پشت سر ما نیز بیشتر صدای تمیز کردن اسلحه بچهها میآمد و البته برخی نیز حین بازی بیلیارد سر و صدا به راه میانداختند.
در بین این همه سرباز، تیم نیروی دریایی ویژه ایالاتمتحده تعداد نفرات کمتری را به خود اختصاص داده بود. تیم ما خیلی کوچک بود. همدیگر را خوب میشناختیم یا دستکم اسم نفرات تیم را میدانستیم. از روزی که تمرینات «تخریب زیر آب» را آغاز کردیم، متوجه شدم که بین بچه ها اسم در کردهام.
همه در مورد روز نخست حرف میزدند که خرابکاری کرده بودم.
چارلی گفت: روز اول در حال بالا رفتن از دیوار مرگ بودی. ادامه داد: چه گندی زده بودی؟ این صبحتها را به گونهای ادا میکرد که گویی توپهای بیلیارد را با مهارت فراوان در داخل «شار»* میاندازد.
چارلی قد و قامت بلندی داشت و چهارشانه بود؛ اما به موقع هم بذلهگوی خوبی میشد. در واقع اگر بخواهم خوب او را توصیف کنم مرد درشت اندامی بود که هر کدام از دستهایش به اندازه یک بیل و فاصله بین شانههایش زیاد بود. زمانی که میایستاد قد وی در حدود ۲ متر و ۱۲ سانتیمتر میشد. به لحاظ وزنی هم نزدیک ۱۰۵ کیلوگرم بود؛ اما باید بگویم که به اندازه قد و قوارهاش هم زبان داشت. او شبانه روز از این زبان کار میکشید و به دیگران نیش میزد.
ما او را «گردن کلفت» صدا میکردیم.
چارلی یکی از ملوانان سابق نیروی دریایی بود که در «مید وست» بزرگ شده بود و پس از فارغالتحصیلی به نیروی دریایی پیوسته بود. او پیش از پیوستن به تیم ویژه نیروی دریایی ایالاتمتحده آمریکا جزو خدمه کشتی به حساب میآمد که در تیم رنگکاری کشتی جا گرفته بود. او همچنین با دوستانش در جنگهای بسیاری شرکت کرده بود. آنگونه که چارلی تعریف میکرد حضور در آن تیم مثل حضور در دسته جنایتکاران بوده است. او در مورد سفرهای دریایی که داشته است یا از حمله به بنادر مختلف و کشتیهای جنگی دیگر کلی داستان برایمان تعریف میکرد. چارلی از اینکه روزی دوباره به تیم سابق خود بازگردد متنفر بود و میخواست به هر طریقی که شده است خود را عضوی از نیروی ویژه دریایی ایالاتمتحده کند. هر چند که چارلی نیز خود این استعداد را داشت و جزو بهترینهای کلاس به حساب میآمد. او هم باهوش بود و هم روحیه سلطهجویی داشت و پیش از حضور در تمرینات تیم سبز، آخرین پستی که داشت بهعنوان یک مربی «مبارزه از فاصله نزدیک» تیمهای دریایی را در سواحل شرقی آموزش میداد. حضور او در خانه تمرینی برای کشتن بنلادن یک امر غیرمنتظره به حساب نمیآمد. او یک حرفهای
تمام عیار بود.
به او گفتم: من یادم رفت که حین تمرین به همتیمیام هشدار لازم را بدهم.
چارلی اما گفت: به سندیهگو که بازگردیم، باید روی این موضوع دوباره کار کنی. بر اساس تقویم تو تا یک سال دیگر آمادگی لازم را در این بخش کسب خواهی کرد.
*به هر یک از سوراخهای موجود در میز بیلیارد که توپ را باید وارد
آنها کرد «شار» گفته میشود.
ارسال نظر