بررسی روند امدادرسانی به کوهنوردان گمشده در برودپیک در گفتوگو با اعضای باشگاه کوهنوردی آرش
تراژدی برودپیک
سارا مالکی سه کوهنورد جوان کشورمان برای بازگشایی مسیری جدید به نام «ایران» بر روی برودپیک، دوازدهمین قله بلند دنیا تلاشی چهار روزه داشتند و موفق هم شدند، اما آنها از برودپیک بازنگشتند تا «بزرگترین تراژدی تاریخ معاصر کوهنوردی دنیا» را رقم بزنند، این را رییس فدراسیون پاکستان که قله برودپیک در یکی از شهرهای آن قرار دارد گفته است. اما چرا آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی که توانستند مسیری به این دشواری را برای ایران بگشایند و به قله نیز صعود کنند، در مسیر بازگشت ماندند و بازنگشتند؟ چرا این سه جوان باید نقش اول بزرگترین تراژدی تاریخ کوهنوردی میشدند؟ ایراد کار کجا بوده است؟ این روزها موج عظیمی در نقد صعود اخیر و اتفاقات رخ داده در برودپیک و پاسخگویی به سوالات اینچنینی، در فضای مجازی و جامعه کوهنوردی ایران ایجاد شده است، اما نظر اعضای باشگاه دماوند به عنوان کسانی که از ابتدای کار در جریان بودهاند چیست؟ برای اینکه موضوع را کمی شفافتر کنیم، با عباس محمدی از اعضای قدیمی باشگاه کوهنوردی آرش و همایون بختیاری، دبیر این باشگاه به گفتوگو نشستیم که آن را در ادامه میخوانید: بعد از اتفاقاتی که رخ داد انتقادات
زیادی از سوی جامعه کوهنوردی نسبت به این برنامه و شیوه اجرای آن وارد شد، بیشترین انتقادات هم متوجه تیم پشتیبانی و نحوه پشتیبانی بچهها از سوی کارشناسان تیم، چه در تهران و چه در برودپیک، وارد است.
سارا مالکی سه کوهنورد جوان کشورمان برای بازگشایی مسیری جدید به نام «ایران» بر روی برودپیک، دوازدهمین قله بلند دنیا تلاشی چهار روزه داشتند و موفق هم شدند، اما آنها از برودپیک بازنگشتند تا «بزرگترین تراژدی تاریخ معاصر کوهنوردی دنیا» را رقم بزنند، این را رییس فدراسیون پاکستان که قله برودپیک در یکی از شهرهای آن قرار دارد گفته است.
اما چرا آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی که توانستند مسیری به این دشواری را برای ایران بگشایند و به قله نیز صعود کنند، در مسیر بازگشت ماندند و بازنگشتند؟ چرا این سه جوان باید نقش اول بزرگترین تراژدی تاریخ کوهنوردی میشدند؟ ایراد کار کجا بوده است؟ این روزها موج عظیمی در نقد صعود اخیر و اتفاقات رخ داده در برودپیک و پاسخگویی به سوالات اینچنینی، در فضای مجازی و جامعه کوهنوردی ایران ایجاد شده است، اما نظر اعضای باشگاه دماوند به عنوان کسانی که از ابتدای کار در جریان بودهاند چیست؟ برای اینکه موضوع را کمی شفافتر کنیم، با عباس محمدی از اعضای قدیمی باشگاه کوهنوردی آرش و همایون بختیاری، دبیر این باشگاه به گفتوگو نشستیم که آن را در ادامه میخوانید:
بعد از اتفاقاتی که رخ داد انتقادات زیادی از سوی جامعه کوهنوردی نسبت به این برنامه و شیوه اجرای آن وارد شد، بیشترین انتقادات هم متوجه تیم پشتیبانی و نحوه پشتیبانی بچهها از سوی کارشناسان تیم، چه در تهران و چه در برودپیک، وارد است. ما در اخبار امدادرسانی خواندیم که حتی یکی از دو نفری که در کمپ سه مستقر بودهاند، وقتی برای امداد به همراه یک شرپا به سمت قله راهی میشود دچار ارتفاعزدگی شده و عملا کاری از دستش برای اعضای تیم برنمیآید.
بختیاری: آقای رامین شجاعی و آقای فرشاد سعدی تیم پشتیبانی نبودهاند، این آقایان هم از اعضای تیم بودهاند که قرار بوده همان مسیر را صعود کنند، اما به خاطر مشکلاتی که داشتهاند صعود نکردهاند.
یعنی قرار بوده تیم به صورت پنج نفره صعود کند؟
بختیاری: بله، اینطور قرار بوده، از طرفی در ارتفاع ۷ هزار و ۸۰۰ متری تیم امداد و نجات نمیتواند به معنای واقعی موثر باشد.
اما در خبرها از آقای شجاعی و آقای سعدی به عنوان پشتیبانان این برنامه یاد شده، حتی قرار بوده مسیر نرمال کمپ سه تا قله را برای بچهها پرچمکوبی کنند.
محمدی: ببینید کوهنوردی در کوههای بزرگ مثل هیمالیا به دو شاخه بزرگ تقسیم میشود، یکی تیمهای بزرگ و کلاسیک هستند که با نفرات زیاد، تیمهای پشتیبانی و چادرها و کمپهای ثابت صعود میکنند و روش دیگر صعودهای سبکبار یا آلپاین استایل (ALPAIN ESTYLE) است که صعود دشوارتری نسبت به شیوه اول محسوب میشود؛ یعنی برنامه در یک تیم کوچک طراحی میشود، کمپ ثابت ندارد یا مثل تیمی که برای برودپیک رفته بود، از کمپ سوم به بعد چادرش را با خود حمل میکند. این روش دوم در دنیای کوهنوردی با ارزشتر است و اساسا در این برنامهها چیزی به عنوان تیم پشتیبانی به معنای کلاسیک وجود ندارد. هدف برنامه بچهها هم این شیوه بوده، حالا ممکن است کسی با دلایل خود با این روش صعود مخالف باشد یا نپسندد، این یک بحث است، اما وجود یک تیم پشتیبانی قوی در چنین سبکی در دنیا مردود است. کسی که میگوید من میخواهم به شیوه سبکبار صعود کنم، خود به خود تیم پشتیبان و تجهیزات و اکسیژن و اینها از دستور کار خارج میشود.
بختیاری: البته برای احتیاط چند کپسول اکسیژن داشتهاند، اما بچهها نمیخواستهاند با اکسیژن
صعود کنند.
محمدی: اصلا مشکلی که برای بچهها پیش آمد ربطی به تیم پشتیبانی یا کپسول اکسیژن یا نو بودن مسیر نداشته، در این برنامه اشتباهی یا اتفاقی روی داده که در بسیاری از برنامههای کوهنوردی سادهتر نیز پیش میآید و متأسفانه متداول است؛ یعنی شما در جایی گرفتار حادثه میشوید که فکرش را نمیکنید. در تمام کتابهای درسی کوهنوردی هم نوشتهاند که مراقب جاهایی باشید که خیلی سخت نیست یا ساده به نظر میرسد، خصوصا موقع پایین آمدن. میخواهم این را بگویم که سبک صعودی که بچهها داشتهاند و با خود تیم پشتیبان نبردهاند یا کمپهای ثابت در قسمتهای بالا نگذاشتهاند، برایشان خطر ایجاد نکرد، بلکه اتفاقا در مسیر عادی بازگشت که شناخته شده است اتفاقی که نباید رخ داد و این در جای خود قابل بررسی است.
بختیاری: در مسیر قله به گردنه طناب ثابت وجود دارد، این را فدراسیون کوهنوردی پاکستان هم تأیید میکند، اصلا اگر طناب ثابت نبود، دو باربر ارتفاع به قله نمیرسیدند، این دو باربر از سر گردنه با کمک طناب ثابت به گردنه رفتند.
فکر میکنید چرا بچهها از این طنابها استفاده نکردهاند؟
بختیاری: الزاما همه جا طناب ثابت نیست، فقط در قسمتهای مشکل طناب ثابت میگذارند. حدس ما این است در قسمتی که طناب ثابت نبوده بچهها فکر کردهاند که آنجا گردنه اصلی است و پایین آمدهاند. یک نکته دیگر را هم در نظر بگیرید، اینها سه جوان بودهاند که قله را صعود کردهاند و هیجان فتح در وجود آنها موج میزند، هیجان یک کار بزرگ، هیجان انجام کاری که کسی در دنیا نکرده است. تمام اشتباهات فردی هم که در هیمالیا پیش میآید موقع بازگشت است، البته من نمیگویم بچهها اشتباه فردی داشتهاند، اما موقع بازگشت فرد خسته است، هوشیاریاش را از دست داده و از طرفی باوری به خستگی خودش ندارد و افتخار صعود را با خود به همراه دارد که میخواهد هرچه زودتر آن را به پایین قله بیاورد تا با بقیه شریک شود. خب بچهها چند روز در ارتفاع هشت هزار متری بودهاند، ما هم میدانستیم که از قله تا پایین طناب ثابت هست، به بچهها هم این موضوع را گفته بودیم، اما احتمالا بچهها جایی اشتباه کردهاند که شاید سادهترین بخش قضیه بوده است.
پس در نهایت در این صعود چیزی به نام تیم پشتیبانی به خاطر سبک صعود وجود نداشته است؟
بختیاری: ما تیم دوم داشتهایم، نه تیم پشتیبانی.
محمدی: تیم پشتیبانی به معنای کلاسیک نداشتیم و قرار هم نبوده داشته باشیم.
بختیاری: و این نظر خود بچهها بوده، باشگاه آرش نگفته که چه کار کنید، بچهها گفتهاند طرح ما این است باشگاه هم با توجه به توانمندی بچهها این موضوع را پذیرفته است.
هرچند تیم دوم میتواند به معنای نوعی پشتیبانی باشد، اما خب ما فرض میگیریم که تیم پشتیبانی وجود نداشته و این خواست بچهها بوده، اما آیا نباید آمادگی برای امدادرسانی بهموقع وجود میداشت؟ خب وقتی بچهها موبایل با خود میبرند و مدام با پایین در ارتباطند، به این معنا است که در شرایط بحرانی قرار است این موبایل به دادشان برسد، اصلا انتظار کمک به واسطه این موبایل خود به خود به وجود میآید.
محمدی: من یک مثال میزنم، مشابه این اتفاق را در همین تهران داشتهایم که فرد سه روز از پشت توچال تلفن میکرده، با سیستم مخابراتی خودمان ردش گرفته شده، عدهای پشت تلفن به او مشاوره میدادهاند که چه کار کند، آخر هم پیدایش نکردند و آن شخص زنده نماند. پس اینطور نیست که تکنولوژی یا پشتیبانی بتواند همیشه کارساز و نجاتدهنده باشد، همانقدر که تکنولوژی پیشرفت میکند و امکانات بالا میرود، بلندپروازیها هم بیشتر میشود. موقعی که امکانات کوهنوردی مثل حالا پیشرفت نکرده بود، ممکن بود سالانه دو نفر در هیمالیا کشته شوند، اما حالا با رشد امکاناتی نظیر موبایل، جی پی اس و... ممکن است سالی ۳۰ نفر در هیمالیا فوت کنند.
خلاصه این اشتباه است که ما فکر کنیم با وجود امکانات زیاد خطر رفع میشود، امکانات تا حدی میتواند کمک کند، اما خطر ذاتی کوهنوردی است.
اما به هر حال این انتظار وجود داشته که به محض تماس بچهها در صبح پنجشنبه، کمک لازم به آنها برسد، چون تیم دیگری هم با غذا و امکانات لازم در کمپ سه بودهاند و امکاناتی نظیر هلیکوپتر هم بوده که میتوانسته زودتر بلند شود و به کار آید.
بختیاری: ما تا چهارشنبه که فکر میکردیم بچهها در حال پایین آمدن هستند.
محمدی: بله، تصور ما این بود که کار تمام شده و من روز چهارشنبه بهقدری خوشحال بودم که ساعت ۱۰ شب مطلبی به عنوان تبریک نوشتم و اعلام کردم، اما ۶ صبح پنجشنبه ۲۶ تیر بچهها تلفن کردند و کمک خواستند.
بختیاری: ۶ صبح که تلفن شد، نیم ساعت بعد از آن ستاد تشکیل شده بود. بلافاصله به پاکستان اطلاع دادیم که نفر به سمت گردنه حرکت کند، به نفری که قرار بوده به کمپ سه برود و آب و غذا ببرد گفتیم در کمپ متوقف نشود و یک راست به سمت گردنه برود. ضمن همه اینها، ما اصلا نمیدانستیم بچهها کجا هستند در کوهی به آن عظمت. ما مدام میگفتیم نقطه جیپیاس را بفرست، میگفت نمیتوانم.
محمدی: جیپیاس همیشه کمک نمیکند، بارها پیش آمده که در همین ایران، افراد با در دست داشتن جیپیاس و با داشتن اطلاعات نقطه به نقطه مسیر سر از بیراهه درآوردهاند. احتمالا دوستان ما علاوه بر مشکلاتی که با جیپیاس پیدا کرده بودند، دستهایشان هم سرمازده بوده و یا توانایی بدنی لازم برای کار با دستگاه نداشتهاند. بچهها سه تا دستگاه جیپیاس داشتند، به علاوه جیپیاس تلفن ماهوارهای. pic۱
اصلا نقطه دقیق جیپیاس را هم که میدادند، قویترین آدم یک روز کامل نیاز داشت تا به قله برسد، چون ما در کمپ آدم داشتیم، اما نمیتوانستند بالا بروند.
حتی اگر نفر به بالا میرسید، از دست یک نفر کاری ساخته نبود، از طرفی نقطه بچهها که بعد از دو روز مشخص شد با تلورانس حدود صد متر بود که غیرقابل دسترسی بود؛ یعنی کوهنوردان قوی که در محل بودند هیچکدام حاضر نشدند بروند وسط یک مشت دیواره در ارتفاع ۷ هزار و ۸۰۰ متری.
خب بچهها سقوط که نکرده بودند، با پای خودشان به آن نقطه رسیده بودند، پس قطعا افراد دیگر هم میتوانستند به آنجا بروند...
بختیاری: خب اشتباه رفتهاند اگر آدمهای دیگر هم میرفتند گرفتار میشدند. آنطور که بچهها به ما گفتند متوجه شدهاند مسیری که پایین رفتهاند اشتباه بوده، به سمت بالا هم برگشتهاند اما نتوانستهاند بیرون بیایند.
آیا اطلاعات بچهها از مسیر برگشت جامع و کامل نبوده که راه را گم کردهاند یا اشتباه رفتهاند؟
بختیاری: بچهها در یکی از تماسها گفته بودند که ما کمپ سه را میبینیم، قطعا مسیر را درست آمده بودند که کمپ سه را میدیدهاند، اما به طور حتم در قسمتی از مسیر که طناب ثابت نداشته گفتهاند اینجا گردنهایست که باید پایین بیاییم.
محمدی: اینهایی که ما میگوییم حدس است و متاسفانه یک نفر از بچهها هم برنگشت که داستان را بگوید، دوربین و جیپیاس بچهها هم در دسترس نیست و ممکن است هیچوقت نباشد که بخواهیم بر اساس آنها قضاوت بکنیم، اما حدس ما این است که به خاطر میل به سریعتر پایین آمدن، خصوصا وقتی کمپ دیده میشده، بچهها به میانبر زدن تحریک شده باشند. به احتمال خیلی زیاد، دوستان ما جسارتی به خرج دادهاند و با دیدن کمپ سه، تشخیص دادهاند که میانبر بزنند و به احتمال قوی به دلیل خطای دید، حدس نمیزدهاند که زیر گردنه دیوارهای غیر قابل عبور باشد.
حالا یا واقعا نمیدانستهاند یا میخواستهاند از میانبر بروند، آیدین روز پنجشنبه گفت که ما فهمیدهایم که اشتباه آمدهایم، مسیری را که پایین آمده بودیم برگشتهایم، اما توان نداریم بالا بیاییم و این عین صحبتهای آیدین است. این روز پنجم فعالیت آنها در آن ارتفاع بود و آیدین که آدم جسور و توانمندی بود گفت که ما دیگر قادر به حرکت نیستیم و باید به ما کمک برسد.
بنابراین اگر فرض محال ۲۰ نفر کوهنورد زبده و آماده با تمام امکانات هم آنجا بودند، وقتی ما نمیدانستیم در کوهستانی به آن عظمت بچهها کجا هستند، کاری از دست کسی ساخته نبود.
اما در نهایت نقطه آخرین تماس مشخص شد...
محمدی: بله، اما گفتهاند آخرین تماس جایی در این حدود با تلورانس ۱۰۰ متر است، ۱۰۰ متر در کوه یعنی یک دنیا. اگر فرضا آن نقطه با تلورانس یک متر مشخص میشد هم کسی آنجا نمیرفت.
بختیاری: کوهنوردانی در محل برای کمک حاضر بودند، اما با مشخص شدن نقطه در روز یکشنبه گفتند ما نمیرویم.
اما نکته اینجاست که نقطه آخرین تماس خیلی دیر مشخص شد، یعنی اگر زودتر این نقطه معلوم میشد، امکان نجات وجود داشت.
بختیاری: مشخص شدن نقطه به خاطر حساسیت منطقهای که بچهها در آنجا بودند، آنقدر طول کشید. روز اول که من اقدام کردم برای نقطهیابی در خارج از کشور به من گفتند تو قصد انجام عملیات جاسوسی داری، چون نقطهای را میخواهی در مرز سه کشور پاکستان، چین و هند. این کاری بود که دولت باید انجام میداد و البته دولت کمک هم کرد. آنها باید جواب میدادند که یکشنبه محل تماس را گفتند.
محمدی: وزیر و رییسجمهور هم پیگیر کار بودند، دستشان همدرد نکند که بعد از ۴۸ ساعت، نقطه را به ما دادند، اما اگر همان ثانیه اول بعد از تماس هم نقطه بچهها معلوم میشد، کسی نمیتوانست به این سادگیها کمک کند، زیرا کار به جایی رسیده بود که دیگر فاجعه شکل گرفته بود. آیدین آدمی نبود که بگوید من کمک میخواهم، من میشناسمش موقعی کمک خواسته که کار از کار گذشته و دیدیم که بله، جایی رفتهاند که قویترین کوهنوردان دنیا حاضر به رفتن نشدند، حتی بحث مالی را هم مطرح کردیم، گفتند نه. به باربرها گفتیم ۵ هزار دلار میدهیم، ۵ هزار دلار برای یک باربر؛ یعنی درآمد یک عمر، رفتند، اما نتوانستند بچهها را پیدا کنند. pic۲
بختیاری: ما به کسانی که قصد صعود قله کی۲ را داشتند گفتیم اگر برنامه امسال خود را برای جستوجوکنسل کنید، به جز حقالزحمه، پول برنامه سال آینده شما را هم میدهیم، گفتند میآییم اما هلیکوپتر میخواهیم، گفتیم بفرمایید گفتند کپسول میخواهیم، لباس پر میخواهیم، باربر میخواهیم گفتیم بفرمایید، اما آخر سر گفتند نه، میترسیم.
محمدی: حتی دو نفر از سوییسیها تا کمپ ۲ هم آمدند اما ادامه ندادند.
بختیاری: من به جرات میتوانم بگویم امدادی که برای نجات بچهها انجام شد در تاریخ امدادرسانی دنیا بینظیر بود. در پرواز اول که ما توماس لامل را استخدام کردیم، فرمانده ارتش پاکستان قول داد هلیکوپترها تا جایی که میتوانند بالا خواهند رفت و این اتفاق هم افتاد. ما دو تا هلیکوپتر فرستادیم کمپ اصلی که یکی تا حدود ۸ هزار متری رفت که این کاری بینظیر بود. آنجا عکس گرفتهاند آمدهاند پایین عکسها را تجزیه و تحلیل کردهاند و دوباره رفتهاند بالا؛ یعنی در ظرف یک روز چهار پرواز انجام شد که گفتند ما چیزی ندیدیم. روز یکشنبه دوتا باربر ما تا قله هم جستجو کردند. روز دوشنبه هم لامل گفت که از نظر من جستوجو بیفایده است، اما به اصرار سفارت ایران، این کار را انجام میدهم که دوشنبه صبح هم پرواز داشتند که تا ۶ هزار و ۳۰۰ متر رفتند.
اما هرچند بچهها به صعود با اتکا به نیروی خود اعتقاد داشتند، اما بهتر نبود تیمی از چند شرپای ماهر مثلا از نپال میآوردید در کمپ سه مستقر میشدند تا در صورت بروز حادثه سریعا به سمت بچهها بروند؟
محمدی: این را بچهها میخواستند. در نامهای هم که آیدین پیش از رفتن آن را نوشته بود، گفته بود که میخواهیم کار خودمان باشد، از عرق خودمان باشد. این یک تز و ایدهای قوی در دنیای کوهنوردی است و از نظر ورزشی بسیار باارزش است.
کاری که آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی انجام دادند کاری بود که در مقیاس دنیا قابل اعتنا و در مقیاس ایران فوقالعاده باارزش است، چون تا به حال چنین کاری انجام نشده، متاسفانه اما به دلیل بدشانسی یا ضعف که باید بعدا بررسی شود، در بازگشت از مسیر عادی این اتفاق رخ داد.
بختیاری: ما کمیتهای تشکیل دادهایم برای بررسی این موضوع که در آن به روی همه باز است و کوهنوردان و هیمالیانوردان میتوانند بیایند و چرایی این اتفاق را بررسی کنند.
محمدی: بله، متاسفانه افراد زیادی که اصلا در جریان نبودند دورا دور اظهارنظرهایی کردند که درست نبود، در حالیکه که عملیات پیگیری امداد در سطح وزیر و رییسجمهور در حال انجام بود. من تمام مدت کنار آقای بابازاده بودم، ایشان با تلفن حرف میزد و رایزنی میکرد، اما من آن موقع نمیدانستم که مثلا وزیر ارتباطات پشت خط است.
با وجود این فکر میکنید که مسوولان گروه آرش قادر به پاسخگویی به موج انتقاداتی که به راه افتاده است باشند؟
محمدی: ببینید لزومی ندارد که ما به تکتک اظهارنظرها پاسخ بگوییم و واقعیت این است که عملیات جستوجو بدون کوچکترین تعللی انجام شد. کارهایی که میشد کرد اینها بود، کاری که نمیشد کرد این بود که زمان را به عقب برگردانند، زیرا دیگر فاجعه رخ داده بود. موقعی آیدین تماس گرفت که دیگر کاری از دست ما برنمیآمد.
برخی از منتقدان اعتقاد دارند بچهها به سبک انتحاری صعود کردهاند و میخواستهاند به هر قیمتی فقط صعود کنند و به خاطر وجود این تفکر جان خود را نادیده گرفتهاند و با آغوش باز به استقبال خطر رفتهاند.
بختیاری: بچهها بعد از آخرین بیواکشان به قله رفتهاند. ساعت چهار و نیم بعدازظهر به وقت ایران و ۵ بعدازظهر به وقت پاکستان به قله میرسند و نمیتوان اسم این کار را عملیات انتحاری گذاشت. به عقیده بنده، کوهنوردی ورزش نیست، کوهنوردی یک فعالیت جسمانی شخصی است، من این را قبلا در کمیته ورزش المپیک هم گفتهام، زیرا یکی از مهمترین معیارهای ورزش این است که هیچ خطری نباید ورزشکار را تهدید کند، چرا در تکواندو یا بوکس از وسایل پیشگیری از ضربه در لباسها استفاده میشود؟ پس اگر ما بگوییم انتحاری، به این معنا است که هر فعالیت کوهنوردی انتحاری است، زیرا در توچال هم ممکن است آدم زمین بخورد و گردنش بشکند. در کوهنوردی شما با طبیعت مبارزه میکنید و طبیعت پر از مخاطره است. باید این را در نظر گرفت که این بچهها به شیوه آلپی و سبکبار صعود کردهاند و واژه انتحار بیمعنا است. باز کردن مسیر در کنار مسیر نرمال در چنین ارتفاعی کار بزرگی محسوب میشود، چه رسد به اینکه در ارتفاع ۷۵۰۰ متری با کرامپون و تبر یخ سنگنوردی شود و مسیری فنی گشایش شود، کمتر کوهنوردی در دنیا پیدا میشود که بتواند چنین کار دشواری را که بچهها کردند
انجام بدهد. ما باید این را در نظر بگیریم که بچهها از چنین مسیری با موفقیت عبور کردهاند و چنین تیمی قطعا در مسیر نرمال دچار اشتباه شده است.
محمدی: اینها اصطلاحاتی است که برخی دوستان برای خود ساختهاند، ولی در دنیای کوهنوردی اصطلاحات پذیرفتهشدهای نیست؛ البته بچهها کلا سبکبار صعود نکردهاند یعنی تا کمپ سوم باربر داشتهاند و از کمپ سه به بعد با اتکا به خود و به صورت سبکبار رفتهاند. درواقع صعود بچهها ترکیبی بوده از شیوه صعود کلاسیک و آلپاین که در رده کارهایی که ایرانیها انجام دادهاند این باارزشترین کار بوده و من حاضرم بر سر این موضوع با هرکسی که میخواهد بحث کنم. بسیاری افراد در کوهنوردی آرمان خاصی ندارند، جز ارضای تمایلات شخصی، اما در مورد بچهها و چیزی که خودشان گفتهاند، بهخصوص از نامه آیدین، میتوان فهمید که بچهها با یک سری آرمان و آرزو و با یک دید اجتماعی رفتهاند. من مسیری را که بچهها باز کردهاند تشبیه میکنم به پرچمی که برای همیشه از ایران بر روی این کوه عظیم برافراشته شده و خواهد ماند و از این پس همه خواهند گفت مسیر ایران و این چیز کوچکی نیست. این یک فتخار ملی است که با تلاش و فداکاری بچهها به نتیجه رسید و در ایران بیسابقه بوده است. اینکه جان بچهها مهمتر از تمام اینها بود و ای کاش این اتفاق نمیافتاد، بر همه
روشن است؛ اما به هر صورت مسیری باز شده که پرچمی از ایران است برای همیشه و این کار بزرگ خواست بچهها بوده است.
ارسال نظر