«دنیای اقتصاد» به مناسبت سالروز بزرگداشت حکیم توس بررسی میکند:
رنج سی ساله فردوسی
دنیای اقتصاد، گروه فرهنگ- واژه توس در قرن دهم میلادی به مجموعهای از چندین پارچهآبادی و روستاها اطلاق میشد (معجمالبلدان توس را شامل ده هزار پارچهآبادی دانستهاست) و کوره (ده) نوقان و کوره(ده) تابران و روستای سناباد که امروزه در داخل شهر مشهد واقع شدهاند جزو منطقه توس به شمار میآمد که در سال ۸۰۹ م، هارونالرشید و در سال ۸۱۸ م، امام رضا پیشوای هشتم شیعیان در آن مدفون گردید، جغرافیدانان آنجا را ولایت توس مینامیدند که همه دشت (فلات) مشهد فعلی را در برمیگرفت و روستای توس از همه آنها آبادتر بود.
دنیای اقتصاد، گروه فرهنگ- واژه توس در قرن دهم میلادی به مجموعهای از چندین پارچهآبادی و روستاها اطلاق میشد (معجمالبلدان توس را شامل ده هزار پارچهآبادی دانستهاست) و کوره (ده) نوقان و کوره(ده) تابران و روستای سناباد که امروزه در داخل شهر مشهد واقع شدهاند جزو منطقه توس به شمار میآمد که در سال ۸۰۹ م، هارونالرشید و در سال ۸۱۸ م، امام رضا پیشوای هشتم شیعیان در آن مدفون گردید، جغرافیدانان آنجا را ولایت توس مینامیدند که همه دشت (فلات) مشهد فعلی را در برمیگرفت و روستای توس از همه آنها آبادتر بود. در همین روستا بود که استاد بزرگ بیبدیل، حماسهسرای بزرگ ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره درخشنده آسمان ادب فارسی به دنیا آمد و با قلم خود تمام جهانیان را شگفتزده کرد. واژه توس در قرن دهم میلادی به مجموعهای از چندین پارچهآبادی و روستاها اطلاق میشد (معجمالبلدان توس را شامل ده هزار پارچهآبادی دانستهاست) و کوره (ده) نوقان و کوره(ده) تابران و روستای سناباد که امروزه در داخل شهر مشهد واقع شدهاند جزو منطقه توس به شمار میآمد که در سال ۸۰۹ م، هارونالرشید و در سال ۸۱۸ م، امام رضا پیشوای هشتم شیعیان در
آن مدفون گردید، جغرافیدانان آنجا را ولایت توس مینامیدند که همه دشت (فلات) مشهد فعلی را در برمیگرفت و روستای توس از همه آنها آبادتر بود. در همین روستا بود که استاد بزرگ بیبدیل، حماسهسرای بزرگ ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره درخشنده آسمان ادب فارسی به دنیا آمد و با قلم خود تمام جهانیان را شگفتزده کرد. البته باید گفت: در بخش شرقی ایران زمین در قرنهای سوم و چهارم هجری سخنوران بزرگی پا به عرصه جامعه ما نهادند که زبان ما را با سخن پاس داشتند و بارور کردند؛ولی در میان همه آنها فردوسی جلوه ویژهای دارد که دیگران نتوانستند داشته باشند. حکیم توس، فردوسی بزرگوار که نام صحیح وی ابوالقاسم منصوربن حسن بوده است، در اوایل قرن چهارم نزدیک به هزار و صد سال پیش متولد شد. خانواده فردوسی از طبقه محترم دهقانان خراسان و از رفاه مادی و معنوی برخوردار بودند و «… فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت، چنانکه به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود….». فردوسی مردی گشادهزبان و سخندان و به زبان عربی مسلط و به زبان پهلوی آگاه بود. نگارش شاهنامه با آنکه وی در جوانی، برومند و خوش سیما و سخنوری با فرهنگ بود و میتوانست با
حضور در مجامع شاعران متعارف و شعرفروشان به شهرت و تنعم و کامروایی نایل آید، اما با برخورداری از فرهنگ و دانشی سزاوار، نه فقط چشم از آن همه جلال مرحمتی پوشید، بلکه نقد حیات و ثروت و نیروی جوانی خود را نثار ایران کرد. او سودای انجام و آغاز کاری سترگ را درسرمیپروراند کاری که فقط از عهده عاشقان راسخ برمیآید.فردوسی از روزگار جوانی در پی یافتن تاریخ و کارنامه شهریاران باستان از کِی نخستین تا یزدگرد شهریار بود و در این راه به جستوجوی نسخه پهلوی خداینامک که به عربی برگردانده شده بود و دیگر منابع در این زمینه همچون شاهنامه منثور ابومنصوری و آثار دقیقی پرداخت. پیش از این نیز مسعودی مروزی، ابوالمؤید بلخی و ابوعلی بلخی نیز شاهنامههایی به نثر یا نظم نوشته بودند و احتمالا بر آنها نیز دست یافته بود. فردوسی در جمعآوری همه منابعی که به نحوی به اساطیر و حماسههای ایرانی مربوط میشد همت گماشت تا دستمایه کار سترگش هر چه غنیتر باشد. او به گواهی شاهنامه در فرهنگ ایرانی و معارف اسلامی قوی مایه و از فلسفه و علوم عصر خود بهرهمند بود و به خوبی بر اوضاع و احوال روزگار خویش نیز اشراف داشت. فردوسی از اندیشههای ضد ایرانی و ضد
شیعی خلیفه القادربالله با خبر بود. با افول دولت سامانی و بخت بلند محمود غزنوی که با همه اقتدار سر به فرمان خلیفه داشت در هنگامهای که محمود «… بهر قدر عباسیان انگشت در کرده بود و در همه جهان قرمطی میجست تا بر دار کند»، به ذم تازیان، ذم ترکان و طرفداری آشکار از تشیع و آل علی (ع) و بالاخره پاسداشت نژادگی و ایرانی بودن پرداخت.بیان چنان مطالبی موجب ابراز خصومت آشکار و نهان غلامزادگان ترکنژاد و عمال وی با فردوسی شد تا جایی که حتی از تدفین جنازه او در گورستان مسلمانان جلوگیری کردند. در چهار مقاله عروضی در این باره میخوانیم مذکری که در طایران بود بر جنازه وی نماز نخواند و حتی «گفت من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود…. تا آنکه درون دروازه، باغی بود از ملک فردوسی، او را در آن باغ دفن کردند….». این بود حال و هوای روزگار فردوسی و پاس داشتن چنان اندیشههایی. فردوسی بنا به انگیزههایی که گفته شد از جوانی به سرودن شاهنامه پرداخت. سخـن را نگــه داشـتـــم ســـال، بیـست بــدان تــا ســزاوار ایــن گــنج کـیـست روزگار کهنسالی حکیم اما در پیری و تنگدستی به پیشنهاد دوستی با افزودن ملحقاتی بر
شاهنامه نسخهای از آن را تدوین و تقدیم محمود کرد. که بد عهدی محمود، مجالی دیگر برای وی فراهم نمود تا احساس درونی خود را نسبت به ترکان غزنوی و به خصوص سلطان محمود آشکارتر بیان سازد و در این راه در آن سن کهولت متحمل آوارگی و مشقت بسیار شد. بگذریم.گفته شد که فردوسی فرزند قرن چهارم است. آفرینش فردوسی به هیچ روی اتفاقی نبود از پایان کار ساسانیان دلاورمردانی از میان مردم ایران به پا خاستند. قرن چهارم، قرن تازه نگاه داشتن خون بابک و مازیار بود، این مردم مقدمه شاهنامه را مینوشتند. روزی که فردوسی بر شاهنامه نقطه پایان نهاد چهار قرن از جانبازیهای مبارزان ضدبیگانه میگذشت. ما نام این مبارزان را نمیدانیم، اما میدانیم که مردم سراسر ایران بودند. کار سترگ فردوسی در تداوم همین مبارزات شأنی دیگر مییابد. دنیای اقتصاد، حبیب هاشم زاده- توس این مهد پر آوازه همیشه مطرح بوده است و در کتابهای زیادی به آن اشاره شده است؛ فرقی نمیکند اسم آن را با «ت» نقطهدار بنویسیم یا با «ط» دستهدار، همیشه اسمی از آن در کتابها دیده شده و همه کم و بیش با آن آشنا هستند. در کتاب «حدودالعالم» از شهر توس اینگونه یاد شدهاست: «ناحیتی است به
خراسان و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزه و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و از وی دیگ سنگین و سنگ فسان و شلواربند و جوراب خیزد و به نوقان مرقد امام رضا است و آنجا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا گور هارون الرشید است.» از نوشتههای مورخان یونانی برمیآید که در دوره هخامنشیان شهر توس به نام Susia یاد میشده و یکی از پایتختهای ایالت پارت در شمالشرقی ایران و منطبق بر استان خراسان امروزی بودهاست. برخی از محققان براین باورند که سوسیا همان توس امروزی است. خورشیدی که از شرق ایران طلوع کرد فردوسی از خاک خراسان برخاست. روزی که او شاهنامه را آغاز کرد، کشور ایران چند پاره بود، مردم ایران که در آن همه تشتت سیاسی و اجتماعی وحدت ملی خود را از یاد برده بودند، دیگر بار با دین و تمدنی تازه، آگاه به هوّیت خود متولد میشدند. تاریخ تکیهگاه این هوّیت بود و زبان جلوهگاه آن. درخت تازهای در آب و هوای اسلام پرورش یافته بود، اما بر زمین خاطره قومی خود. حکیم فردوسی از بلندای منظری که حکمت وی او را بر آن نشانده بود، بر این نکته وقوف داشت که سخن هم
ماده دانش و هم وسیله انتقال یعنی ادامه حیات آن است. سخن همین پیوند را نیز با تاریخ دارد. یعنی تاریخ در سخن و از راه سخن به تکوین میرسد و میماند. او به خوبی پی برده بود که در دورهای زندگی میکند که فقط زبان و تاریخ قادر به احیای خاطره قومی ایرانیان و به اهتزاز درآوردن درفش هوّیت دیرین اوست.یکپارچگی تاریخ و زبان در شاهنامه به کمال میرسد. با صحت و سقم داستانها کاری نیست، بلکه صحبت بر سر استنباط از تاریخ است. از همین روست که میگوییم هوّیت ملت ما بر شالوده زبان و تاریخ استوار است که فردوسی پایهریز آن بود. در عظمت فردوسی و یادگار پرقدر او هر چه گفته آید باز هنوز ناگفتهها هست. اما در اینجا دیگر بسنده میکنیم. شاهنامه از همان روزگاران دست به دست میشد و به اقتضای مکان و موقعیت حتی به عربی هم ترجمه شد. (شاهنامه بنداری اصفهانی در حدود سال ۶۲۰ هجری)، تا این زمان که بسیاری از پژوهشگران اروپایی نیز سر بر آستان آن فرود آوردند؛ شاهنامه چاپ مسکو، چاپ ژول مُل فرانسوی …. تلاش عظیم استاد جلال خالقی مطلق و بالاخره حاصل سالها ممارست و شاهنامه پژوهشی استاد مصطفی جیحونی، که اینک پیش روی ماست. کاری که حاصل مرارت، دقت و
وسواسی عالمانه است و این روزها یکی از این نسخ در خانه اکثر ما پیدا میشود که در موقعیتهای مختلف سراغ آن میرویم و چیزی جز لذت برایمان بوجود نمیآید. منابع: امامی نائینی، محمود (گردآورنده). که از باد و باران……، انتشارات حافظ، تهران، ۱۳۶۸ جیحونی، مصطفی. شاهنامه فردوسی (کتاب صفر)، شاهنامه پژوهشی، اصفهان، ۱۳۷۹ مسکوب، شاهرخ. هویت ایرانی و زبان فارسی، باغ آینه، تهران، ۱۳۷۳
ارسال نظر