سیاست پدر و مادر که هیچی عشق و عاشقی هم ندارد
به اینجا رسیدیم که همه چیز در اکونآباد به هم ریخته بود و زنان اعلام استقلال کرده بودند، در نتیجه اکونوم، شهردار، به گیلاسمحور توصیه کرد با ترکاندن یک بمب خبری اثر بمب خبری قبلی را از بین ببرد. . . و حالا ادامه ماجرا؛ انگار گرد مرده پاشیده بودند. اکونآباد بدون اثر حیاتی افتاده بود وسط کره زمین. مردها از خانه بیرون نمیآمدند. کارهای شهری روی هم تلنبار شده بود. چیزی تولید نمیشد، کسی باغداری و کشت نمیکرد، برای همین بهای همه چیز رفته بود بالا. مردم دوگونی گیلاس میدادند تا یک سیبزمینی بگیرند.
به اینجا رسیدیم که همه چیز در اکونآباد به هم ریخته بود و زنان اعلام استقلال کرده بودند، در نتیجه اکونوم، شهردار، به گیلاسمحور توصیه کرد با ترکاندن یک بمب خبری اثر بمب خبری قبلی را از بین ببرد... و حالا ادامه ماجرا؛
انگار گرد مرده پاشیده بودند. اکونآباد بدون اثر حیاتی افتاده بود وسط کره زمین. مردها از خانه بیرون نمیآمدند. کارهای شهری روی هم تلنبار شده بود. چیزی تولید نمیشد، کسی باغداری و کشت نمیکرد، برای همین بهای همه چیز رفته بود بالا. مردم دوگونی گیلاس میدادند تا یک سیبزمینی بگیرند. یک گونی سیبزمینی حکم طلا پیدا کرده بود.
توی خانهها داستان از چه قرار بود؟ سکوت. برهوت. ساکنان خانه مبهوت. زنها اعلام کرده بودند کار در خانه شغل است و همانطور که مردان تصمیم گرفتهاند یا به هر دلیلی شرایط ایجاب میکند که دست از کار بشویند و اعتصاب کنند، زنها هم حق دارند دست از کار بردارند و دست به سیاه و سفید نزنند.
مردان در مستاصلترین وضعیت مردانگی در دوران تاریخ اکونآباد بودند و نمیدانستند چه خاکی بر سر بریزند تا اینکه خبر طلاق گیلاسمحور دهان به دهان در اکونآباد پیچید.
: شنیدی؟ گیلاسمحور زنش رو طلاق داده؟
: طلاق چییه؟ مگه میشه داد؟
: تا حالا سابقه نداشته. اگه خوبه ما هم به همدیگه
طلاق بدیم.
: طلاق رو میدن یا میگیرن؟ اگه ما مردها طلاق بدیم، اما زنها طلاق نگیرند تکلیف چیست؟
بمب خبری کار خودش را کرد. هیچکسی درباره رکود اقتصادی و اینکه هیچکاری - دقیقا هیچکاری - در اکونآباد انجام نمیشود سوال ایجاد نکرد. دغدغه و حرف مردم شد طلاق دادن زن گیلاسمحور.
گیلاسخانوم چه میکرد؟ آیا آسیب اجتماعی خورده بود؟ نه. گیلاسخانوم از فرصت استفاده کرده بود و برای اینکه ثابت کند زنان باید روی پای خودشان بایستند و از زیر سلطه مردان خارج شوند، سخنرانی میکرد.
گیلاسخانوم میگفت: ای زنان... همه طلاق بگیرید... پیش از آنکه طلاقتان بدهند...
یکی یکی همه طلاق میگرفتند.
گیلاسمحور رفت پیش اکونوم و گفت: شهردار جان، خواستی ابروش را برداری، زدی چشمش را هم که کور کردی...
اکونوم گفت: فعلا که مشکل اول حل شده. اما گیلاسمحور جان دقت کن که اصلا درباره این مسائل موضعگیری نکنی و حرف نزنی و مصاحبه هم نکنی.
گیلاسمحور گفت: مصاحبه چی هست؟
اکونوم گفت: توی خارج از اکونآباد رسانه هست و در رسانه مصاحبه میکنند، رسانه نبض بازار را میگیرد توی دستش... ما هم باید رسانه راه بیندازیم... روزنامه راه بیندازیم...
گیلاسمحور گفت: تا وقتی روزنامه نداشته باشیم یعنی همین آش است و همین کاسه؟
اکونوم گفت: به این سادگیها نیست. ما فعلا باید قضیه را امری بدیهی نشان بدهیم. نباید موضع بگیریم. تو هم نباید به کسی بگویی که من پشت پرده ماجراها هستم... حواست باشد دهان باز کنی من پشتت را خالی میکنم و دوباره موزمحور را علم میکنم...
گیلاسمحور گفت: قضیه اقتصادی که هیچی... راکد بماند. به من چه. من فعلا از مالیات و گیلاسیات اموراتم میگذرد... مساله اجتماعی هم که هیچی... آمار طلاق برود بالا و همه از هم جدا شوند... آن هم به من چه... ولی... ولی...
اکونوم گفت: ولی چی؟
گیلاسمحور گفت: ولی... ولی من گیلاسخانوم را دوست دارم... زنم را دوست دارم...
اکونوم گفت: زن سابقت.
گیلاسمحور گفت: حال و گذشته ندارد. من دوستش دارم. من به خاطر اکونآباد البته به دستور تو زنم را طلاق دادم... و شروع کرد به گریه کردن.
اکونوم گفت: گیلاسمحور جان، آبغوره نگیر. گفته بودم که سیاست پدر و مادر ندارد، یادت است؟
گیلاسمحور گفت: بله.
اکونوم گفت: این را هم حالا بهش اضافه میکنم که سیاست زن و بچه و عشق و عاشقی هم ندارد.
اکونوم های های گریه کرد.
این قسمت پنجاه و ششم بود. قسمت بعد را اگر از گرسنگی نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.
ارسال نظر