گفتوگوی «دنیای اقتصاد» با مصطفی شریعتی، نقاش با استعداد مشهدی:
به بینش هنری بیش از دانش هنری بها میدهم
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- مصطفی شریعتی هنرمند است. نقاشی میکشد، خوشنویسی میکند و گاهی ساز میزند، تنها به موسیقی ایرانی گوش میدهد و از میان سازها سنتور و سهتار را دوست دارد، میگوید وقتی که روی بوم نقاشی میکشم صدای استاد شجریان هم محیط را برایم نقاشی میکند. او لبخند میزند و از زندگی شکایتی ندارد، انگار لذتهایش را از زندگی چیده است و دارد مزه مزه میکند و خوشبخت است. میگفت نه اینکه سختی نباشد اما از پسش برآمدم. او «عشق» را خوب، می داند و گویی حالش از همه ما بهتر است.
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- مصطفی شریعتی هنرمند است. نقاشی میکشد، خوشنویسی میکند و گاهی ساز میزند، تنها به موسیقی ایرانی گوش میدهد و از میان سازها سنتور و سهتار را دوست دارد، میگوید وقتی که روی بوم نقاشی میکشم صدای استاد شجریان هم محیط را برایم نقاشی میکند. او لبخند میزند و از زندگی شکایتی ندارد، انگار لذتهایش را از زندگی چیده است و دارد مزه مزه میکند و خوشبخت است. میگفت نه اینکه سختی نباشد اما از پسش برآمدم. او «عشق» را خوب، می داند و گویی حالش از همه ما بهتر است. در او نه تنها چیزی کم نمیدیدم که حتی حس میکردم کسی تکاملیافتهتر از من پیش رویم نشسته است و از حیات، سرزندگی و پویایی حرف میزند، مصطفی همسر مرضیه و پدر دو فرشته کوچک به نام طهورا و ابوالفضل است، گفتوگو با این هنرمند نقاش را که با انگشتهای پایش آثار ارزشمندی خلق کرده است، میخوانید:
خودتان را معرفی کنید و بگویید چه شد که نقاش شدید؟
سال ۱۳۶۳ در مشهد بهدنیا آمدم، دیپلم ریاضی گرفتم و بعد از دیپلم چون علاقه زیادی به هنر نقاشی داشتم، میخواستم در این رشته تحصیل کنم اما متاسفانه چون مشهد دانشگاه هنر ندارد و امکانش فراهم نبود نقاشی را بهصورت تجربی تعلیم دیدم و اوایل سال ۸۱ این رشته هنری را بهصورت حرفهای و جدی شروع کردم.
از افتخارات و مقامهایی که کسب کردهاید، برایمان بگویید.
سال ۸۲ در مسابقات نقاشی کشور در رشته رنگ روغن اول و در رشته آبرنگ سوم شدم و در المپیاد جهانی که در کشور هندوستان برگزار شد در رشته رنگ روغن رتبه نهم را بهدست آوردم، پس از آن دبیر و داور جشنوارههای متعدد نقاشی بودم. نمایشگاههای بسیاری هم در اقصی نقاط ایران برگزار کردم که همواره با بازدیدهای بسیاری همراه بوده است.
چه مدتی است که نقاشی را تدریس میکنید؟
شش ماه بعد از نقاشی کشیدن، کار تدریس را شروع کردم. در حال حاضر یک روز در هفته را به تدریس اختصاص میدهم و بیشتر زمانم را صرف خلق اثر میکنم. سبک کاری و تدریس من اینگونه است که روی بینش هنری بیش از دانش هنر کار میکنم، اخلاق هنری و هنرمند بودن برای من مهمتر است و معتقدم فرق بسیاری است بین کسی که تکنیک نقاشی را میداند و کسی که هنرمند میشود. بر همین اساس تعداد شاگردانم کم هستند و برای شرکت در کلاسهای نقاشی من گزینشهای بسیاری میشوند.
آیا به کار دیگری هم جز نقاشی کردن مشغول هستید؟
هدف من این است که بهخاطر خاص بودن ویژگی ظاهری روی جهان هستی تاثیرگذار باشم، درحال حاضر بهخاطر مسائل مالی و با توجه به اینکه سالهاست متاهل و صاحب دو فرزندم، درگیر پنج الی شش شغل هستم که ربطی به نقاشی ندارد اما همگی در راستای علائق و اهداف من است. مثلا در همایشهای انگیزشی شرکت میکنم وهرشب ساعت ۷ تا ۱۱ در پاساژ آرمان نقاشی چهره میکشم و مشغول گذراندن دورههای تخصصی مربیگری روانشناسی هستم که امیدوارم در آینده نزدیک بتوانم بهعنوان یک مربی حرفهای فعالیت کنم.
در آتلیهتان علاوه بر تابلوهای نقاشی، ساز موسیقی میبینم، آیا از موسیقی هم سررشتهای دارید؟
یک دوره کوتاهی سنتور مینواختم اما متاسفانه بهخاطر مشغله زیاد نتوانستم این هنر را ادامه دهم. من یک سال در اصفهان بودم و آنجا با اساتید موسیقی بسیاری زندگی کردم، بهطوریکه با ساز میخوابیدیم و با ساز بیدار میشدیم، من به این هنر خیلی علاقمندم و موقع نقاشی همیشه به موسیقی گوش میدهم.
بیشتر چه نوع موسیقی گوش میدهید؟
بیشتر به موسیقی ایرانی سنتی و خوانندههایی مثل استاد شجریان، همایون شجریان و علیرضا قربانی گوش میدهم.
آیا قصد دارید در سالهای آینده موسیقی و ساز سنتور را بهصورت حرفهای دنبال کنید؟
بله، صددرصد این تصمیم را دارم، حتی در حرفه نقاشی هم سبک اصلی من امپرسیونیسم است و دوست دارم بیشتر در این سبک نقاشی کنم و کارهای رئال و کلاسیک را بیشتر بهخاطر مقبولیت عام دنبال کردم چون معتقدم هنرمند باید سبکهای مختلف هنری را تجربه تا نهایتا سبک خودش را پیدا کند. من علاوه بر موسیقی به خوشنویسی هم علاقه دارم و خط ریز کار کردهام.
درباره نمایشگاهی که اخیرا تصمیم به برگزاریاش دارید، بگویید.
این نمایشگاه انفرادی و در مشهد خواهد بود و تمام سعیمان این است که تا انتهای تابستان بتوانیم نمایشگاه را برپا کنیم.
بهعنوان یک هنرمند، کار هنری را به لحاظ جنبههای اقتصادی چطور میبینید؟
طی این همه سال به خاطر تفاوت جسمیام هزینههای زیادی داشته و دارم، من برای حضورم در خیابان حتما باید با آژانس تردد کنم، خانهای که میخواهم رهن کنم باید در محیطی امنتر و در طبقه همکف باشد، هزینه یک ویلچر برای من حدود دو الی سه میلیون تومان است. در کشورهای دیگر کسی مثل من وقتی ازدواج میکند دولت او را به لحاظ اقتصادی مورد حمایت قرار میدهد، وقتی بچهدار میشود به او پرستار میدهد، من و همسرم اکنون دو فرزند داریم و هزینههای زندگی هم بسیار بالاست، اما با همه این مشکلات من از زندگی و شرایطم راضی هستم و سالهای سال است که از طریق نقاشی همه هزینههایم را تامین کردهام. فکر میکنم اگر مردم ما مفهوم کار هنری را بدانند و با کارهای اصیل هنری آشنا شوند با خرید آن آثار باعث رشد هنرمند میشوند، آن موقع هنرمند به لحاظ اقتصادی با مشکل مواجه نخواهد بود، تاریخچه و راهبران هر جامعهای هنرمندان آن جامعه هستند اما هیچ وقت این اتفاق برای هنرمندان ما در ایران نیفتاده است، مثلا ما برای تزیین محیط پیرامون خود منظرهای را میخواهیم که صرفا زیبا باشد و چیز دیگری برایمان مهم نیست، البته شرایط برای هنرمندان در پایتخت خیلی بهتر است اما با توجه به جمعیت زیاد هنرمندان همه این توانایی را ندارند که به تهران بروند و آنجا کار بفروشند. اما اگر فرهنگ ارزش برای هنر در کل کشور جا بیفتد خیلی از مشکلات هنرمندان مثل مشکل اقتصادی حل میشود. غیر از ایران در اکثر کشورها ثروتمندترین افراد هنرمندان هستند، متاسفانه ما مردم ایران حاضر هستیم هر ساله بابت فرش و مبلمان عوض کردن هزینه کنیم اما برای اثر هنری حاضر نیستیم این هزینهها را صرف کنیم.
با توجه به اینکه شرایط زندگی در خارج از کشور برای شما بهتر است آیا هیچ وقت نخواستید از ایران بروید؟
درست است که وقتی بودجههای کشوری داده میشود کمتر اهمیتی به هنرمندان میدهند و به معلولان هم اصلا اهمیتی نمیدهند، بهزیستی هیچ بودجهای ندارد و مثلا کسی مثل من یکسال و دو ماه برای معافیت سربازیاش دوندگی میکند، اما با وجود تمام این مشکلات من در کشور خودم میتوانم بزرگ شوم و رشد کنم. مشهد ۱۸۰ هزار معلول دارد، از این تعداد چند نفر مثل من فعالیت اجتماعی دارند؟ ما باید زندگی هدف داشته باشیم. اگر از این تعداد معلول هزار نفر هم در اجتماع باشند بازهم تعداد زیادی از آنان در خانه هستند، در کشوری مثل آلمان معلولی نداریم که مشکلات ما را داشته باشد، اما من برای همینجا و برای افراد شبیه به خودم در کشور خودم ساخته شدهام. شاید در خارج از کشور یکسری امکانات و مزایا باشد اما در ایران چیزهایی هست که هیچ جای دیگر نیست. گنج همیشه در خرابههاست. هدف من امکانات نبوده من امکانات را میتوانم بسازم.
چگونه با همسرتان آشنا شدید؟
همسرم شاگردم بود، او یک نقاش حرفهای است، یک دورهای استاد کلاسهایم نیز بوده و شاعر خوبی هم هست. ما یک دختر دو ساله و یک پسر شش ماهه داریم. من این زندگی را دوست دارم و حاضر نیستم حتی یک ثانیه جسما جایم را با کسی عوض کنم، من زنم را دوست دارم، زندگی را دوست دارم، عاشق این بدنم هستم و همین باعث میشود از لحظه لحظه زندگیام لذت ببرم. معلولیت برای من قدرت است، هر روز از خدا میپرسم که مگر من چه کردم که این مسئولیت سخت را به من دادی؟ اینکه من با پا نقاشی میکنم مستلزم تلاش بسیار است اما مهم این است که من چه میکشم و به چه چیزی فکر میکنم.
روحیه و بینش هنری چقدر باعث شده تا شما به چنین تفکر و برداشتی از زندگی برسید؟
خیلی زیاد، هنر یعنی ارتباط با درون، آدمها اگر ساعتهایی را درست فکر کنند، خوب ببینند، خوب احساس کنند و خوب اجرا کنند و در نهایت اگر بتوانند تمام این اندیشههای خوب را به جا بیاورند، هنرمند خواهند بود، این بینشی است که من از هنر به آن رسیدهام و پشتپرده تمام این بینشها خدا را میبینم، امکان ندارد او سوالی را بیجواب بگذارد.
اگر بخواهید بهعنوان یک انسان موفق به خوانندگان این گفتوگو یک جمله یا حرف تاثیرگذار بگویید، چیست؟
بگذارید این سوال را با ذکر مثالی جواب دهم. تصور کنید پدرتان به شما ساعت طلای گرانقیمتی هدیه دهد و شما این ساعت را در باغچه خانه خاک و هر روز بابت این گنج از او تشکر کنید، آیا در این صورت بیشتر پدرتان را خوشحال خواهید کرد یا اگر این ساعت را به دست ببندید و هر روز از آن استفاده کنید و از او تشکر هم نکنید؟ این یعنی استفاده درست از هدیهای که پدرتان به شما داده است. حال خودتان فکر کنید که خداوند چقدر هدیه به ما داده است که از آنها استفاده نمیکنیم؟
ارسال نظر