شبچرهی چله
یوسف بینا*
شعر سنتی فارسی در تاریخ هزاروصدساله خود، از یک سو مجموعه کاملی از عناصر ریز و درشت فرهنگ ایرانی در همه جنبههای آن است و از سوی دیگر شاعران بزرگ ایران در مراحل مختلف تاریخی بارها و بارها به احیا، بازتعریف یا نقد سنتهای فرهنگی در آثار خویش پرداختهاند. از این رو اگر کسی بخواهد دوره کاملی از «فرهنگ ایرانی» با تمام گستره مفهومی و مصداقی این عبارت را بهطور دقیق بشناسد، ناگزیر است که علاوه بر هر حوزه مطالعاتی دیگری، یک دوره کامل ادبیات فارسی، بهویژه شعر شاعران ایرانی را از پیش از رودکی تا سالهای نزدیک به ما مطالعه کند.
یوسف بینا*
شعر سنتی فارسی در تاریخ هزاروصدساله خود، از یک سو مجموعه کاملی از عناصر ریز و درشت فرهنگ ایرانی در همه جنبههای آن است و از سوی دیگر شاعران بزرگ ایران در مراحل مختلف تاریخی بارها و بارها به احیا، بازتعریف یا نقد سنتهای فرهنگی در آثار خویش پرداختهاند. از این رو اگر کسی بخواهد دوره کاملی از «فرهنگ ایرانی» با تمام گستره مفهومی و مصداقی این عبارت را بهطور دقیق بشناسد، ناگزیر است که علاوه بر هر حوزه مطالعاتی دیگری، یک دوره کامل ادبیات فارسی، بهویژه شعر شاعران ایرانی را از پیش از رودکی تا سالهای نزدیک به ما مطالعه کند. البته روشن است که در برخی آثار رویکرد شاعران به سنتهای بسیار کهن و اسطورهای بیشتر است و در برخی آثار دیگر سنتهای روزآمدتر مدنظر شاعران بوده است. شاید بیدلیل نبوده است که همه مستشرقانی که در یکیدو قرن اخیر با مأموریت شناسایی زوایا و خفایای فرهنگ ایرانی به ایران فرستاده میشدند، به مطالعه جدی ادبیات فارسی روی میآوردند و حتی برخی از آنها متخصص ادبیات میشدند و «تاریخ ادبیات ایران» مینوشتند.
وقتی عبارتهای «شعر سنتی» یا «تاریخ هزاروصدساله شعر فارسی» مطرح میشود، طبیعی است که عبارتهای «شعر معاصر» یا «شعر امروز ایران» مطرح شود و در برابر آنها قرار گیرد. عوامل بسیار زیادی باعث میشود شعر معاصر در نقطه مقابل شعر سنتی قرار بگیرد و در جهاتی مخالف آن حرکت کند. یکی از مهمترین عوامل در این حوزه همان مسئله فرهنگ است. شعر معاصر ایران بهویژه در دهههای اخیر از پشتوانه فرهنگی بهنوعی تهی شده و با وجود کارکردهایی که دارد، کارکرد فرهنگی خود را تقریبا از دست داده است. اکنون در پی علتیابی این پدیده نیستیم، اما بههر حال این بیگانگی با مسئله فرهنگ بهویژه فرهنگ عمومی مردم ایران را در شعر امروز فارسی نمیتوان نادیده گرفت.
باری؛ یکی از مصادیق بارز سنتهای فرهنگی در ایران، آیینهای بسیار دیرینهای است که اتفاقا از مردمیترین جلوههای این فرهنگ بهشمار میرود و یکی از کهنترین و ماندگارترین آنها همین مراسم «شب چله» است که سرشار از معانی آیینی، اسطورهای و فرهنگی است و عمر هفتهزارساله یا پنجهزارساله و زندهبودن بیش از پیش آن در جهان امروز دلیل روشنی برای پیبردن به اهمیت آن است. این آیین ماندگار در کنار آیینهای دیگری همچون عید نوروز (مهمترین جلوه فرهنگ ایرانی در میان آیینهای کهن و ماندگار)، عید مهرگان، جشن سده و... با وجود فراز و نشیبهایی که در طول تاریخ داشتهاند، در اشعار شاعران بزرگ ایران گرامی داشته شدهاند و اگرچه مثلا جشن سده یا مهرگان در قرنهای اخیر دیگر فروغ قرنهای گذشته را نداشته است، اما شاعران این سرزمین هیچ گاه این مظاهر فرهنگی و تمدنی را فراموش نکردهاند و به هر بهانهای، گاه در مقدمه قصیدههایی که بهقصد مدح شاهان و بزرگان گفتهاند، گاه در منظومههای اساطیری و داستانی و... این آیینها را بزرگ داشتهاند.
از سوی دیگر، تعداد زیادی از شاعران معاصر بهویژه در دهههای اخیر چندان التفاتی به پشتوانه فرهنگی خود نداشتند و چنانکه میبینیم، متاسفانه گاه باید عبارت «فقر فرهنگی» را برای بخش عمدهای از شعر امروز ایران بهکار ببریم. در تاریخ شعر معاصر ایران، مهدی اخوانثالث از جهات متعدد یک استثناست. قصد نداریم درباره جنبههای ادبی شعر اخوانثالث که آثارش را استثنایی کردهاند سخن بگوییم، بلکه قصد ما نشاندادن توجهی است که این شاعر بزرگ معاصر به جوانب مختلف فرهنگ ایرانی داشته است. اخوانثالث در عین حال که فردیت و معاصربودن را هیچگاه از یاد نمیبرد، انسان را در جریان زنده تاریخ روایت میکند که گذشتهای پرماجرا داشته، چشم در آیندهای مبهم دوخته، در حالی که بهشدت در «حال» زندگی میکند. او وقتی میخواهد غم و شادی انسان را در شعرش روایت کند، روایتگر انسان ایرانی معاصر میشود که گاه در سوگ سنتهای جوانمردی مویه سرمیدهد، گاه بر شکوه از دست رفته نیاکانش اشک میریزد، گاه عید نوروزش به تلخی میگراید و گاه در «شب چله» علیرغم فقر مادی میکوشد شادی شاهانهای را در سفره درویشی خود بیافریند.
«شبچرۀ چله» عنوان یکی از قصیدههای اخوانثالث است که در شب چله سال۱۳۳۵ سروده شده و در کتاب «ارغنون» آمده است. شاعر در این قصیده پس از توصیفات بسیار زیبای خود از طبیعت زمستانی در آستانه دیماه، ابیاتی را بهزبان بسیار ساده در توصیف عادات مردم ایران در طولانیترین شب سال که شب تولد خورشید نیز هست، میسراید. توصیفات شاعر سرشار از زیباییهای مخصوص شعر اخوانثالث در حوزه بلاغی، زبانی و عاطفی است؛ شعری که یکی از شیرینترین و فاخرترین شعرها برای خراسانیهای اهل فضل بهشمار میرود. در پایان این یادداشت، شما را به خواندن ابیاتی از این شعر دعوت میکنیم.
دی آمد و همعنان وی چله
با سردی و با سپیدگون حله
خیز ای گل حجره! کاین شب چلهست
سرماش کند حریف را ذله
چون مخمل سرخ برفروز اینک
در مجمره آتشی پر از شعله
وآن شبچرهها که ماه شهریور
اندوختهای به لانه چون نمله
آویختهای ز سقف در پستو
انباشتهای به گنجه و سله
بردار و بیا که کودکان جمعاند
چون گرگ شنیده رایحهی گله
تا شبچرۀ نهفته ماهی چند
در حال شود به حملهای نفله
کودک سوی نقل و میوه میپوید
چون پویۀ آب و ژاله زی چاله
من میوه و نقل را ندارم خوش
من مرد شرابم، ای بت حجله...
*مدرس دانشگاه
ارسال نظر