روایت سفر نجومی به اطراف گرمسار
ضیافت ستارهها در«قصر بهرام»
نیوشا امینیان
راهنمای تور
در تعریف سفر و گردشگری مفاهیم گوناگونی به چشم میخورد. یکی از این مفاهیم سفرهای تخصصی است که علاقهمندان به شیوه خاص، مقصد متفاوت و یا هدف ویژه را دربرمیگیرد. یکی از انواع سفرهای تخصصی، سفرهای نجومیو با اهداف رصد ستارگان است. سرزمین ایران بهدلیل داشتن پهنههای کویری، دارای آسمان تاریک مناسبی است که میتواند برای این امر موردتوجه باشد. در یکی از روزهای بهاری من و تعدادی از دوستان منجم تصمیم گرفتیم یک سفر نجومی را تجربه کنیم.
نیوشا امینیان
راهنمای تور
در تعریف سفر و گردشگری مفاهیم گوناگونی به چشم میخورد. یکی از این مفاهیم سفرهای تخصصی است که علاقهمندان به شیوه خاص، مقصد متفاوت و یا هدف ویژه را دربرمیگیرد. یکی از انواع سفرهای تخصصی، سفرهای نجومیو با اهداف رصد ستارگان است. سرزمین ایران بهدلیل داشتن پهنههای کویری، دارای آسمان تاریک مناسبی است که میتواند برای این امر موردتوجه باشد. در یکی از روزهای بهاری من و تعدادی از دوستان منجم تصمیم گرفتیم یک سفر نجومی را تجربه کنیم. من به عنوان راهنما مسوول این سفر بودم.
با توجه به خواسته دوستان و تجربه سفرهایی که داشتم، قصر بهرام را برای سفر انتخاب کردیم. قبل از همه چیز هماهنگی با کاروانسرا و برنامهریزی سفر را انجام دادم. پس از آن با کمک دوستان کویرنوردم، یکی از بهترین راهنمایان محلی منطقه یعنی آقای جعفری را پیدا کردیم و هماهنگیهای لازم را با ایشان انجام دادیم. برای سفر روز سهشنبه را انتخاب کردیم تا در ترافیک آخرهفته جادهها زمانمان را هدر ندهیم. برای سفرهای نجومی چیزی که اهمیت دارد زمانبندی درست است. یک راهنما باید بداند چگونه از مقصد حرکت کند تا گروه را به اولین طلوع اجرام آسمانی برساند. قرار ما برای حرکت ساعت 2 بعدازظهر از ترمینال اتوبوسرانی غرب بود. حدودا یک هفته قبل از سفر با کمک راهنمای محلیمان یک راننده راهبلد با ماشین مناسب کویر پیدا کرده بودیم تا ما را به مقصد برساند.
نیم ساعت قبل از حرکت در محل حاضر شدم. خوشبختانه ماشین و راننده خوش اخلاقمان را زود پیدا کردم. کم کم تلفنهای دوستانم شروع شد که الان کجا هستند و چقدر دیگر میرسند. با کمیتأخیر همه تیم جمع شدند. پس از جاسازی وسایلمان، تهران را به مقصد گرمسار ترک کردیم. قصر بهرام حدودا 120 کیلومتر با تهران فاصله دارد. این محوطه در واقع یک کاروانسرای شاهی از دوران ساسانی است که معماری آن متناسب با اقلیم کویری طراحی شده و بنابر کاوشها بیشتر توسط خانوادههای سلطنتی مورد استفاده بوده است. قصر بهرام در پارک ملی کویر قرار دارد؛ محوطه حفاظتشدهای که منطقه شکار ممنوع است و برای ورود به آن باید هماهنگی صورت گیرد و مجوزهای لازم اخذ شود.
نمکهای انرژیبخش
ما مسیرمان را به سمت ورامین ادامه دادیم. در کنار جاده ورامین تعدادی سوپر مارکت بود. از راننده خواستم کمی توقف کنیم تا اگر کسی به چیزی احتیاج دارد، بتواند خرید کند. پس از یک توقف کوتاه، دوباره به سمت گرمسار حرکت کردیم. قرار بود راهنمای محلیمان از اینجا به ما ملحق شود. خوشبختانه خیلی زود آقای جعفری را پیدا کردیم و حالا دیگر تیم کامل بود تا به قلب کویر بزنیم. مسیرمان را به سمت سرخه ادامه دادیم و حدود ساعت 6 بعدازظهر به ابتدای پارک ملی کویر رسیدیم. اردیبهشت بود و هوا کمی ابری شده بود. آقای جعفری برای ما توضیح داد که باید از بخشی از جاده خیلی سریع عبور کنیم؛ چرا که اگر باران ببارد خاک این منطقه حالت چسبنده پیدا میکند و حرکت غیرممکن است. به علاوه آنکه بارانهای کویری بسیار سریع میتوانند تبدیل به سیل شوند و خطر را چند برابر کنند. با توجه به نکاتی که آقای جعفری گفتند، ما از ابتدای پارک ملی کویر بدون توقف عبور کردیم تا به منطقهای رسیدیم که آسمان باز شده بود و زمین به طرز شگفتانگیزی سفید بود.
انگار حالا که کویرها برف را به ندرت به خود میبینند، باز هم سفیدی زیبا را به گونهای دیگر بر تن خود تجربه میکنند. نمک! تمام زمین تا جایی که چشم کار میکرد سفید بود و تمام اعضای تیم ما دیگر طاقت اینکه فقط از پنجره ماشین این فضا را ببینند نداشتند. با صلاحدید راهنمای محلی ماشین در محل مناسبی توقف کرد و ما از ماشین پیاده شدیم. برای همسفرانمان زمانی را مشخص کردیم تا بتوانیم تمام تیم را ببینیم و بعد از آن همه برای عکاسی و تجربه راه رفتن روی بلورهای کویری حرکت کردند. آقای جعفری برای من تعریف کردند نمک خاصیت جالبی دارد که آن شادیآوری و ایجاد انرژیهای مثبت است. همینطور که داشتم به صحبتهای راهنمای محلیمان گوش میدادم، صدای خنده هم تیمیهایم از دور میآمد. پس از نیم ساعت تیم را جمع کردم و برایشان درباره پولیگونهای کویری و اشکال نمک توضیح دادم. از آنها خواستم از طبیعت چیزی با خودشان نیاورند حتی اگر بلور کوچک نمک است؛ چرا که در اصول توسعه پایدار یکی از موارد دارای اهمیت آن است که از آنچه طبیعت در خود دارد چیزی کم نکنیم، زیرا ممکن است همان تکه کوچک، پازل بزرگی را از بین ببرد.
مختصات معماری قصر بهرام
دوباره سوار ماشین شدیم. جاده را ادامه دادیم در یک کویر پهناور، این فقط ماشین ما بود که جاده کویری را میگذراند و پیش میرفت. برای لحظهای مثل یک پرنده فکر کردم از بالای بالا یک جاده خاکی و یک نقطه سفید، با خود برای جشن ستارهها میهمان آورده بود. یکی از جاذبههای بسیار مهم مسیر ما بخشی از جاده سنگفرش ابریشم بود که حالا ما با چشمان گردشده کنارش ایستاده بودیم. حدودا یک ساعت و نیم با کاروانسرا فاصله داشتیم و حدود 6 ساعت راه را آمده بودیم. جاده ابریشم که حالا برخی از استادان باستانشناسی از ما میخواهند آن را شاهراه خراسان بنامیم، جاده سنگفرش شگفتانگیزی است که به تمام جوانب در آن پرداخته شده است. شیب مناسب لبهها، ارتفاع، زیرسازی و مقاومسازی، استفاده از مصالح بومآورد و انشعابات مناسب برای بازرگانان و مسافران، همه نشان از یک برنامهریزی دقیق و علمی و محاسبات مناسب در حدود 1700 سال پیش دارد. برای همسفرانم توضیح دادم که جاده ابریشم تنها برای مبادلات ابریشم نبوده است و کالاهای دیگری هم از خاور تا باختر از آن عبور میکردهاند. این جاده اقتصاد ایران را در دوران خودش متحول کرده بود و مبادلات بینالمللی را میسر میکرد.
پس از گرفتن عکسها باز سوار ماشین شدیم تا توقف بعدی ما قصر بهرام باشد. راهنمای محلی برایمان گفت که تقریبا از اینجای مسیر دیگر آنتن تلفنهای همراه از بین میرود و تا فردا که باز به اینجا برسیم ارتباطمان با تمام دنیا به جز نقطهای که در آن هستیم قطع میشود. حدود ساعت 9 شب در پس چادر سیاه شب کاروانسرا با شکوه و جبروتش خودش را به ما نشان داد. قصر بهرام از مرمری با رنگی خاص با رگههای نارنجی و قهوهای ساخته شده است. پلان کاروانسرا چهار ایوانی است و در مرکز آن یک حوض قرار داشته که حالا با خاک پر شده. یک بارانداز هم در مرکز کاروانسرا قرار داشته که در گذشته برای خالی کردن بار از پشت شتر استفاده میشده است. در کاروانسرا دو محیطبان حضور داشتند که از این محل به عنوان اقامتگاه شبانه خود استفاده میکردند. قبل از ما یک گروه نجومی دیگر هم به کاروانسرا رسیده بودند. با دیگر مهمانان قصر توافق کردیم که خانمها در شاهنشین اقامت کنند و آقایان در حجرههای ایوان زمستانی. معمولا کاروانسراها به حالت قرینه ساخته شدهاند و تنها ایوانی که با بقیه فرق دارد شاهنشین است. دو ایوان تابستانی و زمستانی معمولا با توجه به جهت تابش خورشید معین میشدند و به این شکل کاروانسراها در چهار فصل قابل استفاده بودند.
به سوی جشن ستارگان
حالا دیگر گروهی مشغول آماده کردن ابزارهای رصدی شدند و گروهی دیگر شام را حاضر میکردند. در همین حین ناگهان صدای عظیمی همه را میخکوب کرد. رعد و برق سهمگینی تمام آسمان را روشن کرد و کمی بعد باران شدیدی شروع به باریدن کرد. باران کویر بسیار جالب و دوست داشتنی است؛ البته اگر مثل ما در جای امنی باشی و محیطبانان کار کشتهای هم کنارتان باشند. رعد و برق تا حدود یک ساعت ادامه داشت. تیم ماجراجوی ما به پشت بام کاروانسرا رفت تا با نمای بیشتری بتواند این پدیده را ببیند و دوربینها هم برای شکار این لحظات مهیا شدند. رعدها گاهی به زمین میخوردند و گویا از آسمان به کویر پیامهایی را میرساندند. در این بین، با خودمان فکر کردیم رصد شبانهای که این راه طولانی را برایش پیموده بودیم از دست دادیم. اما حدود ساعت 1 شب همه با فریادهای شادی یکی از منجمان به حیاط کاروانسرا آمدیم. ابرها رفته بودند و آسمان یکدست بدون هیچ لکهای در سیاهترین لحظههای خود قرار داشت و آن لحظهای که هرگز در زندگی فراموش نخواهم کرد، در چشمان من جای گرفت؛ آسمان تاریک پر از ستارهها و اجرام دیگر که در مردمک چشمان کنجکاو ما میرقصیدند.
خیلی زود ابزارهای رصدی را در محلهای مناسب گذاشتیم. ابتدا خواستیم با نقشههای آسمان کار کنیم و اجرامی را که آرزوی دیدنشان در دل داشتیم، حالا در کویر به تماشا بنشینیم. اما کمیکه گذشت آنقدر غرق در آسمان شدیم که نقشهها را فراموش کردیم و فقط از دریچه تلسکوپها تا طلوع خورشید تماشا کردیم. هر ابزاری روی جرمی میخکوب میشد. کهکشان آندرومدا که نزدیکترین کهکشان به کهکشان ماست، خوشههای ستارگان، ستارگان دوتایی، سیارات و تماشای صور فلکی. رصد آسمان بسیار شگفتانگیز است؛ همینکه بدانیم بهدلیل فاصله بسیار زیاد ما از اجرام، نور آنها بسیار بسیار دیر به ما میرسد و شاید گاهی چندین میلیون سال نوری، نور یک ستاره در راه باشد تا ما بتوانیم آنرا ببینیم، خودش بسیار شگفتآور است. حالا فکر کنید آن ستاره دیگر نیست اما نورش هنوز به ما میرسد و اینگونه است که آسمان رمزآلود میشود؛ درواقع ما هر شب انگار داریم به یک ماشین زمان نگاه میکنیم که از میلیاردها سال پیش آمده است! و این جهان اسرارآمیز تا صبح ما را روی پشت بام کاروانسرا نگه داشت.
بعد از تماشای طلوع خورشید همه به محلهای استراحت رفتند. حدود ساعت 8 بیدار کردن گروه را شروع کردیم. کم کم تا ساعت 9 صبح همه سر سفره صبحانه آماده بودند. چای را با کمک محیطبانان و راهنمای محلیمان آماده کردیم و پس از صرف صبحانه در اطراف کاروانسرا گشت زدیم. پشت حجرههای کاروانسرای قصر بهرام، آغل قرار داشت که حیوانات کاروانیان را شبها آنجا نگه میداشتند. همچنین سکوهایی در آغل بود تا اگر کاروانسرا جای کافی نداشت یا مسافری نمیتوانست هزینه اقامت در حجره را بپردازد کنار حیوان خودش بتواند روی سکویی استراحت کند. از همین آغل زیر یکی از ستونهای کناری دیوار، تونلی وجود داشت. راهنمای محلی برای ما توضیح داد چون این کاروانسرا شاهی بوده و ممکن بوده به هر دلیلی جان شاه در خطر بوده باشد، این تونل ایجاد شده و از سه کیلومتر آنطرفتر از کاروانسرای عینالرشید بیرون میآمده تا در زمان خطر، راه گریزی برای افراد سلطنتی وجود داشته باشد.
از کف کاروانسرای قصر بهرام، راه آبی میگذشت که با لولههای سفالین درست شده بود. این لولهها با چرخ سفالگری ساخته شده بودند و فاصله حلقههای روی لولهها سرعت چرخ را هنگام ساخت نشان میداد و طراحی آنها به گونهای بود که در هم قفل میشدند. حالا دیگر باید از کاروانسرای خاندان سلطنتی خداحافظی میکردیم و به سمت تهران باز میگشتیم. وسایلمان را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم. در راه راهنمای محلی برای ما از اقلیم کویری گفت. اینکه گیاهان کویر چگونه حیاتی دارند و یا چه حیواناتی را میشود در این منطقه دید؛ همچنین از سختیها و جذابیتهای زندگی در کویر تا خاطرات خودشان از سفرها با گروههای مختلف ایرانی و خارجی در این مسیر. در راه برگشت چشمههای آب شور، یک پایه پل شکسته و برجای مانده از زمان ساسانی و از خیلی دور یک بزمجه بزرگ را هم دیدیم.
حدود ساعت 1 ظهر از پارک ملی کویر خارج شدیم و باید از مسیری که آمده بودیم به سمت تهران بازمیگشتیم. کهک و لجران را پشت سر گذاشتیم و به گرمسار رسیدیم. آقای جعفری اینجا دیگر از ما جدا میشدند. قبل از پیاده شدن از مسافران خداحافظی کردند و به آنها گفتند که تجربه سفر به مکانهای خاص سرزمینشان را از دست ندهند؛ چرا که ایران هنوز مانند یک کتاب، پر از فصلهایی است که افراد کمی به سراغ آن میروند. همه همسفران از ایشان تشکر کردند و قبل از خداحافظی از ایشان آدرس یک رستوران خوب در گرمسار را برای صرف نهار گرفتیم. تقریبا حدود ساعت17 ما دیگر تهران بودیم. موقع بیرون گذاشتن تلسکوپها از ماشین با خودم فکر میکردم زیر آسمان امشب قصر بهرام، ستارها در چشمان چه کسانی میرقصند.
ارسال نظر