روایت پایان زندگی عینالله باقرزاده
ستارهها دوبار میمیرند
محمد غلامیپور میگویند ستارهها دوبار میمیرند. یک بار بعد از پایان دوران حضورشان در عرصههای مختلف فرهنگی و ورزشی و یک بار همزمانی که پیمانه زندگیشان پر شد و مرگ به شکلی طبیعی سراغشان میرود. میگویند مرگ ستارهها بعد از افول در عرصههای مختلف هنری و ورزشی از مرگ دومی که بعدها سراغشان میآید، دردناکتر است. خیلی سخت است آدمی خاطرهساز یک نسل باشد و بعد زمان که بگذرد به فراموشی سپرده شود و از او تنها خاطرهای به جای بماند. آدمهایی که در چنین وضعیتی بهسر میبرند، روزگار سختی را در تنهایی و اندوه و غربت پشت سر میگذارند و شاید همیشه در هوایی نفس میکشند که غیر از حسرت چیزی با خود همراه نخواهد داشت.
محمد غلامیپور میگویند ستارهها دوبار میمیرند. یک بار بعد از پایان دوران حضورشان در عرصههای مختلف فرهنگی و ورزشی و یک بار همزمانی که پیمانه زندگیشان پر شد و مرگ به شکلی طبیعی سراغشان میرود. میگویند مرگ ستارهها بعد از افول در عرصههای مختلف هنری و ورزشی از مرگ دومی که بعدها سراغشان میآید، دردناکتر است. خیلی سخت است آدمی خاطرهساز یک نسل باشد و بعد زمان که بگذرد به فراموشی سپرده شود و از او تنها خاطرهای به جای بماند. آدمهایی که در چنین وضعیتی بهسر میبرند، روزگار سختی را در تنهایی و اندوه و غربت پشت سر میگذارند و شاید همیشه در هوایی نفس میکشند که غیر از حسرت چیزی با خود همراه نخواهد داشت. این هفته یکی از خاطرهسازان نسل گذشته در تنهایی تسلیم مرگ شد. حسن رضیانی، بازیگری که روزگاری محبوب میلیونها ایرانی بود و بارها لبخند را برای مردم سرزمینش به ارمغان آورده بود، درگذشت. خبر مثل همیشه روی خروجی خبرگزاریها قرار گرفت و نوشتند حسن رضیانی درگذشت. شاید همین جمله خیلی را به یاد هیچکسی نمیانداخت اما رسانههای دیگری تیتر همین خبر را به گونهای دیگری روایت کردند: عینالله باقرزاده درگذشت. کسی که سالهای
پیش از انقلاب در فیلمهای زیادی حضور پیدا میکرد و برای آن نسل گذشته خاطره میساخت.
متولد سال ۱۳۱۰ مشهد بود و دوران دبیرستان را هم در همان شهر سپری کرده بود. بعدها به تهران میآید و تحصیل در رشته تئاتر و فن بیان را در هنرستان عالی انتخاب میکند. به گفته خودش از سن ده سالگی به ایفای نقش در تئاتر میپردازد و در سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۴ با برنامه طنز رادیویی «شما و رادیو» همکاری میکند. حضور او در سینما در سال ۱۳۳۸ با بازی در فیلم «فرشته وحشی» به کارگردانی و نویسندگی مهدی رئیس فیروز شروع میشود. اگرچه رضیانی در آن فیلم نقش چندان قابلتوجهی را بازی نمیکند اما همان شروع باعث میشود تا سالها بعد بهعنوان یکی از هنرمندان پرکار آن روزگار مطرح شود و تا پیش از انقلاب اسلامی در ۳۵ فیلم بازی کند. رضیانی اگرچه با کارگردانان مختلفی تجربه همکاری داشت اما نقش او بهعنوان عین الله باقرزاده از او چهره دیگری ارائه کرد. نقشی که رضیانی از عهدهاش بهخوبی برآمد و باعث شد یکی از کاراکترهای خاطرهانگیز سینمای ایران شکل بگیرد. نامش از همان سالهایی که زندگی عینالله باقرزاده را روایت میکرد عوض شده بود و مردم دیگر به اسم حسن رضیانی او را نمیشناختند. نقش کمدی او آنقدر جدی شده بود که شاید خودش هم دیگر نام واقعیاش را فراموش کرده بود. «قادر» آخرین فیلمی بود که قبل از انقلاب و در سال ۱۳۵۵ در آن ایفای نقش کرد و کارگردانش رضا صفایی بود و نویسندگیاش را هم حبیبالله کسمایی برعهده داشت. او در سالهای بعد از انقلاب چند سالی بیکار بود و در سینما و تلویزیون حضوری نداشت تا اینکه سال ۱۳۶۴ در فیلم «مدرک جرم» به کارگردانی منوچهر حقانیپرست و نویسندگی بهمن زرینپور ظاهر شد اما نشانهای از باقرزادهای که میتوانست لبخند را بر لبهای مخاطب بنشاند، وجود نداشت. فعالیتهایش در سینما محدود به چند فیلم شد که از میان آنها میتوان به «خارج از محدوده»، «سر حد»، «بلهبرون»، «جدا افتاده» و «انتخاب» اشاره کرد. نقشهایی فرعی که هرگز نتوانستند موفقیتهای بازیگر را در سالهای جوانیاش تکرار کنند. او آخرینبار در سال ۱۳۸۳ جلوی دوربین رفت و در همه سالهای گذشته در لاک تنهاییاش فرو رفته بود. رسانهها هرگز سراغش نرفتند و در هیچ مجلهای عکسهایش منتشر نشد. در یکی از معدود مصاحبههایش که در فضای مجازی منتشر شده بود، درباره تفاوت سینمای قبل از انقلاب و بعد از آن به نکته مهمی اشاره کرده بود. او مهمترین ضعف سینمای ایران را نبود صمیمیت بین هنرپیشهها میدانست و معتقد بود که فضا به سمتی رفته است که بازیگران سینما زیر پای هم را خالی میکنند. میگفت: «من نارضایتی از سینمای آن موقع و امروز ندارم ولی به هر حال صمیمیتی که آن موقع بود، امروز نمیبینم. وقتی آدم وارد کادر سینمای امروز میشود، همه با یک نظر دیگر به آدم نگاه میکنند، ولی آن موقع خیلی راحت حرفمان را میزدیم. الان هم وقتی یادی از گذشته میشود مثل الان که شما یادآوری کردید، برای من آن گذشتهها بسیار شیرین هست و چه زود مثل برق گذشت. هم خوب بود و هم زود سپری شد.»
میگویند ستارهها دو بار میمیرند و حسن رضیانی این هفته مرگ دومش را هم تجربه کرد. سایتها و روزنامهها خبر مرگش را منتشر کردند و خیلی سریع پرببینندهترین خبر رسانهها به مرگ عینالله باقرزاده ارتباط داشت اما تشییع جنازهاش با حضور تعداد اندکی برگزار شد که آمده بودند هنرمندشان را بدرقه کنند. نه خبری از چهرههای سرشناس بود و نه جمعیتی که بتواند یک بدرقه آبرومند را شکل بدهد.
متولد سال ۱۳۱۰ مشهد بود و دوران دبیرستان را هم در همان شهر سپری کرده بود. بعدها به تهران میآید و تحصیل در رشته تئاتر و فن بیان را در هنرستان عالی انتخاب میکند. به گفته خودش از سن ده سالگی به ایفای نقش در تئاتر میپردازد و در سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۴ با برنامه طنز رادیویی «شما و رادیو» همکاری میکند. حضور او در سینما در سال ۱۳۳۸ با بازی در فیلم «فرشته وحشی» به کارگردانی و نویسندگی مهدی رئیس فیروز شروع میشود. اگرچه رضیانی در آن فیلم نقش چندان قابلتوجهی را بازی نمیکند اما همان شروع باعث میشود تا سالها بعد بهعنوان یکی از هنرمندان پرکار آن روزگار مطرح شود و تا پیش از انقلاب اسلامی در ۳۵ فیلم بازی کند. رضیانی اگرچه با کارگردانان مختلفی تجربه همکاری داشت اما نقش او بهعنوان عین الله باقرزاده از او چهره دیگری ارائه کرد. نقشی که رضیانی از عهدهاش بهخوبی برآمد و باعث شد یکی از کاراکترهای خاطرهانگیز سینمای ایران شکل بگیرد. نامش از همان سالهایی که زندگی عینالله باقرزاده را روایت میکرد عوض شده بود و مردم دیگر به اسم حسن رضیانی او را نمیشناختند. نقش کمدی او آنقدر جدی شده بود که شاید خودش هم دیگر نام واقعیاش را فراموش کرده بود. «قادر» آخرین فیلمی بود که قبل از انقلاب و در سال ۱۳۵۵ در آن ایفای نقش کرد و کارگردانش رضا صفایی بود و نویسندگیاش را هم حبیبالله کسمایی برعهده داشت. او در سالهای بعد از انقلاب چند سالی بیکار بود و در سینما و تلویزیون حضوری نداشت تا اینکه سال ۱۳۶۴ در فیلم «مدرک جرم» به کارگردانی منوچهر حقانیپرست و نویسندگی بهمن زرینپور ظاهر شد اما نشانهای از باقرزادهای که میتوانست لبخند را بر لبهای مخاطب بنشاند، وجود نداشت. فعالیتهایش در سینما محدود به چند فیلم شد که از میان آنها میتوان به «خارج از محدوده»، «سر حد»، «بلهبرون»، «جدا افتاده» و «انتخاب» اشاره کرد. نقشهایی فرعی که هرگز نتوانستند موفقیتهای بازیگر را در سالهای جوانیاش تکرار کنند. او آخرینبار در سال ۱۳۸۳ جلوی دوربین رفت و در همه سالهای گذشته در لاک تنهاییاش فرو رفته بود. رسانهها هرگز سراغش نرفتند و در هیچ مجلهای عکسهایش منتشر نشد. در یکی از معدود مصاحبههایش که در فضای مجازی منتشر شده بود، درباره تفاوت سینمای قبل از انقلاب و بعد از آن به نکته مهمی اشاره کرده بود. او مهمترین ضعف سینمای ایران را نبود صمیمیت بین هنرپیشهها میدانست و معتقد بود که فضا به سمتی رفته است که بازیگران سینما زیر پای هم را خالی میکنند. میگفت: «من نارضایتی از سینمای آن موقع و امروز ندارم ولی به هر حال صمیمیتی که آن موقع بود، امروز نمیبینم. وقتی آدم وارد کادر سینمای امروز میشود، همه با یک نظر دیگر به آدم نگاه میکنند، ولی آن موقع خیلی راحت حرفمان را میزدیم. الان هم وقتی یادی از گذشته میشود مثل الان که شما یادآوری کردید، برای من آن گذشتهها بسیار شیرین هست و چه زود مثل برق گذشت. هم خوب بود و هم زود سپری شد.»
میگویند ستارهها دو بار میمیرند و حسن رضیانی این هفته مرگ دومش را هم تجربه کرد. سایتها و روزنامهها خبر مرگش را منتشر کردند و خیلی سریع پرببینندهترین خبر رسانهها به مرگ عینالله باقرزاده ارتباط داشت اما تشییع جنازهاش با حضور تعداد اندکی برگزار شد که آمده بودند هنرمندشان را بدرقه کنند. نه خبری از چهرههای سرشناس بود و نه جمعیتی که بتواند یک بدرقه آبرومند را شکل بدهد.
ارسال نظر