راهحل برای چرخه معیوب نظام آموزشی
علی رغم اینکه در کشور ما بیشتر دانشجویان در رشته علوم انسانی تحصیل میکنند، موقعیت اجتماعی و شغلی مناسبی برای بسیاری از آنها وجود ندارد. بسیاری از ظرفیتهای مورد نیاز برای رشد علمی در رشتههای علوم انسانی نیازمند هزینههای ثابت بالا بهازای هر فرد است که بخص خصوصی به دلایل متعدد تمایلی برای ورود به این حوزهها را ندارد. بخش عمومی دولت نیز فضای مناسبی را به سرمایهگذاری در این حوزهها اختصاص نداده است. در طول یک دهه اخیر با فعالیت بسیاری از افراد در رشتههای اقتصاد و مدیریت، نیروی انسانی مناسب، کارآمد و با استعدادی توانستهاند در این رشتهها ادامه تحصیل دهند.
علی رغم اینکه در کشور ما بیشتر دانشجویان در رشته علوم انسانی تحصیل میکنند، موقعیت اجتماعی و شغلی مناسبی برای بسیاری از آنها وجود ندارد. بسیاری از ظرفیتهای مورد نیاز برای رشد علمی در رشتههای علوم انسانی نیازمند هزینههای ثابت بالا بهازای هر فرد است که بخص خصوصی به دلایل متعدد تمایلی برای ورود به این حوزهها را ندارد. بخش عمومی دولت نیز فضای مناسبی را به سرمایهگذاری در این حوزهها اختصاص نداده است. در طول یک دهه اخیر با فعالیت بسیاری از افراد در رشتههای اقتصاد و مدیریت، نیروی انسانی مناسب، کارآمد و با استعدادی توانستهاند در این رشتهها ادامه تحصیل دهند. دکتر سید علی مدنی زاده فارغالتحصیل دانشگاه شیکاگو، یکی از بهترین دانشگاههای آمریکا است که در سالهای اخیر به عضویت هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف درآمده است. در این گفتوگو از دکتر مدنی زاده درباره مسائل و مشکلات رشتههای علوم انسانی سوال شده است.
به نظر شما علت بیتوجهی به رشتههای انسانی در کشور ما چیست؟
یک چرخه معیوب در کشور وجود داشته است که دلیل عمده پدیدآورنده آن سیستم آموزشی ما بوده است. این چرخه اینگونه بوده است که در دبیرستان، دانشآموزان با استعداد بالا و آنهایی که تواناییهای ریاضی خوبی داشتند، به رشته علوم انسانی ورود نمیکردند. یک دلیل آن این بود که در علوم انسانی کاربرد چندانی برای ریاضیات مشاهده نمیکردند (بر خلاف اینکه در رشتههای اقتصاد و مالی و مدیریت، ریاضیات نقش بهسزایی دارد). در ثانی برای علوم انسانی آینده شغلی جذابی متصور نبودهاند که این موارد مربوط به شناخت ناکافی آنها نسبت به رشتههای دانشگاهی و نیز سیستم غلط ورود به دانشگاههای ما (معضل امتحان کنکور) بوده است. بنابراین دلیلی برای ورود به این رشتهها نمییافتند.به همین دلیل در رشتههای مربوط به علوم انسانی و یا علوم اجتماعی افراد نخبه کمتر ورود پیدا میکردند. وقتی به مقاطع بالاتر هم میرویم، این روند ادامه پیدا کرده است و لذا در مجموعه دانشگاهی کشور تعداد افراد نخبه که سرنوشتسازان این مرز و بوم خواهند بود به مراتب کم شده است. این مساله باعث میشود تا افرادی که در علوم انسانی به تحصیل میپرداختند از موفقیت چشمگیری برخوردار نباشند و در نتیجه این اتفاقات به دانشآموزان دبیرستانی نسل بعد نیز علامت منفی میدهد تا به رشتههای علوم انسانی ورود نکنند و عملا این چرخه ادامه پیدا کند. شاید یکی از دلایل به وجود آمدن این چرخه معیوب، این باشد که محصولات رشتههای علوم انسانی عموما از جنس کالاهای عمومی هستند و لذا برای جذب در بخش خصوصی کمتر مورد توجه واقع میشوند. (البته میزان توجه بخش خصوصی برای استفاده از کارآیی متخصصان این امر، به میزان توسعهیافتگی یک کشور نیز بر میگردد.) از طرف دیگر، بخش عمومی دولت نیز بهدلیل کمبود شناخت به اهمیت این مسائل، کمی بودجههای عمومی و تخصیصهای نابجای منابع دولتی، به این حوزه کمتر توجه کرده است. بنابراین از یک سو بخش خصوصی تقاضای موثری برای نیروی انسانی تحصیل کرده در رشتههای انسانی نکرده است و از سوی دیگر در بخش عمومی دولت نیز اقدام جدی برای سرمایهگذاری در این حوزهها و ایجاد اشتغال مناسب برای این افراد را نمیبینیم. این دو عامل عملا باعث شده است که فرد با استعدادی که میخواهد انتخاب رشته نماید به حوزههای رشتههای علوم انسانی ورود نکند.
چه امکاناتی برای فارغ التحصیلان رشتههای علوم انسانی وجود دارد؟
امکانات در این حوزه بسیار کم است. نهایتا در حد یک مجموعه پروژهها که دولت به فعالیتهای پژوهشی اختصاص میدهد، ولی ابعاد این طرحها بسیار محدود است. اگر به صورت کلی نگاه کنیم امکانات در حوزه رشتههای علوم انسانی بسیار محدود است. در رشتههایی چون اقتصاد و مدیریت هم تابع توزیع درآمد به شدت متمرکز است. قشری که به لحاظ علمی برجسته هستند دارای درآمدهای بالایی هستند ولی اگر بخواهیم متوسط رانگاه کنیم تحصیلکردگان این حوزه درآمدهای آنچنانی ندارند. اگر فارغ التحصیلان دانشگاههای خوب را جدا کنیم بقیه فارغالتحصیلان به سختی امرار معاش میکنند و با کارهای خارج از حوزه تخصصی خود همچون تدریس خصوصی و ترجمه و... به درآمدزایی میپردازند. حتی این مساله در بین فارغالتحصیلان دانشگاههای خوب نیز کمابیش وجود دارد.
نظر شما درباره بومی کردن علوم انسانی چیست؟
اگر منظور از بومی سازی اختراع دوباره چرخ و توجه نکردن به یافتههای دنیا باشد، بومیسازی را اشتباه میدانم. از طرف دیگر، اگر بخواهیم تمام یافتههای دنیای مدرن را نیز تماما به جامعه ایران تعمیم دهیم در ورطه اشتباهی افتادهایم. لذا بومیسازی را به معنای مطالعه جامعه خود ناظر به یافتههای دنیای مدرن ترجمه میکنم. برای مثال وقتی شما به عنوان یک جامعه شناس میخواهید یک جامعه را مطالعه کنید، فرهنگ جوامعی چون آلمان، فرانسه و آمریکا با یکدیگر متفاوت است. هر کدام از این جوامع پیشینه خودشان را دارند و باید در بستر اجتماعی خاص آن کشور بررسی شوند. افراد در بستر فرهنگی متفاوتی رشد کردهاند و رشتههای علوم انسانی عمدتا این مساله را موردتوجه قرار میدهند. در فلسفه، روانشناسی و حتی اقتصاد نیز این شرایط حاکم است. در علم اقتصاد هم با وجود آنکه تبیین فعالیتهای اقتصادی آحاد اقتصادی، تا حدی جهانشمول است، اما در مواجهه با ساختارهای اقتصادی نمیتوان به قواعد جهانشمول اکتفا کرد. به فرض اگر بخواهیم مساله بیکاری را در اقتصاد برزیل تحلیل کنیم، اگرهر آنچه در اقتصاد آمریکا آموختهایم در اقتصاد برزیل بهکار بگیریم به نتیجهای نخواهیم رسید. چرا که در اقتصاد برزیل ۴۰ درصد بازار کار غیرقانونی و زیر زمینی وجود دارد و در آمریکا این آمار بسیار پایینتر است. در این شرایط تحلیل بیکاری در برزیل و آمریکا متفاوت است. لذا باید بومی کردن را به این معنی در نظر بگیریم که باید هم به شرایط داخلی توجه داشت و هم به ادبیات علمی روز.به نظر من یکی از دلایل پدید آمدن دانشگاه این است که مشکلات جامعه را با ابزار علمی حل کند و نیازهای جامعه را پاسخ دهد. هر جامعهای در هر برهه از زمان با مشکلات متفاوتی مواجه است. مشکلاتی که در حال حاضر اروپا با آن مواجه است متفاوت از مشکلاتی است که جوامع ایران و یا جامعه مالزی با آن مواجه است. بنابراین باید دانشگاههای این جوامع ناظر به مشکلات آن ها باشند و بومیسازی در اینجا معنی پیدا میکند. تاکید میکنم که به هیچ عنوان معتقد به اختراع دوباره چرخ و بیتوجهی به علم روز نیستم، در عین حال نیز سربسته پذیرفتن یافتههای مرتبط با دیگر جوامع را نیز نمیپذیرم.
آینده رشتههای انسانی را چگونه میبینید؟ اگر کشوری توسعه یافتهتر بشود رشتههای انسانی رشد قابلتوجهی خواهد کرد؟
اگر امروز جامعه را با ۲۰ سال گذشته مقایسه کنیم خواهیم دید که حوزههایی چون اقتصاد و مدیریت توجه بیشتری را به سوی خود جلب کردهاند. چرا که در دهههای گذشته افرادی توانستهاند در فضای آموزش عالی آن چرخه معیوب بهوجود آمده در رشتههای اقتصاد و مدیریت را آسیب شناسی کرده و راهحلهایی را برای آن بیابند. در حال حاضر، دانشجویان بیشتر و بهتری به این حوزهها وارد شدهاند تا بتوانند این حوزهها را متحول کنند. این تحول خود به برجستهتر شدن افراد جدیدالورود به این رشتهها کمک خواهد کرد و میتواند یک چرخه مثبت شکل بگیرد. در حال حاضر شرایط ناامیدکننده نیست و من نسبت به آینده رشتههای اقتصاد و مدیریت بسیار امیدوارم. درباره سایر رشتههای علوم انسانی که امکان فعالیت با بخش خصوصی برای آنها بهراحتی ممکن نیست نیز باید چارهاندیشی کرد تا مشکلات در این حوزهها نیز حل شوند.
به نظر شما علت بیتوجهی به رشتههای انسانی در کشور ما چیست؟
یک چرخه معیوب در کشور وجود داشته است که دلیل عمده پدیدآورنده آن سیستم آموزشی ما بوده است. این چرخه اینگونه بوده است که در دبیرستان، دانشآموزان با استعداد بالا و آنهایی که تواناییهای ریاضی خوبی داشتند، به رشته علوم انسانی ورود نمیکردند. یک دلیل آن این بود که در علوم انسانی کاربرد چندانی برای ریاضیات مشاهده نمیکردند (بر خلاف اینکه در رشتههای اقتصاد و مالی و مدیریت، ریاضیات نقش بهسزایی دارد). در ثانی برای علوم انسانی آینده شغلی جذابی متصور نبودهاند که این موارد مربوط به شناخت ناکافی آنها نسبت به رشتههای دانشگاهی و نیز سیستم غلط ورود به دانشگاههای ما (معضل امتحان کنکور) بوده است. بنابراین دلیلی برای ورود به این رشتهها نمییافتند.به همین دلیل در رشتههای مربوط به علوم انسانی و یا علوم اجتماعی افراد نخبه کمتر ورود پیدا میکردند. وقتی به مقاطع بالاتر هم میرویم، این روند ادامه پیدا کرده است و لذا در مجموعه دانشگاهی کشور تعداد افراد نخبه که سرنوشتسازان این مرز و بوم خواهند بود به مراتب کم شده است. این مساله باعث میشود تا افرادی که در علوم انسانی به تحصیل میپرداختند از موفقیت چشمگیری برخوردار نباشند و در نتیجه این اتفاقات به دانشآموزان دبیرستانی نسل بعد نیز علامت منفی میدهد تا به رشتههای علوم انسانی ورود نکنند و عملا این چرخه ادامه پیدا کند. شاید یکی از دلایل به وجود آمدن این چرخه معیوب، این باشد که محصولات رشتههای علوم انسانی عموما از جنس کالاهای عمومی هستند و لذا برای جذب در بخش خصوصی کمتر مورد توجه واقع میشوند. (البته میزان توجه بخش خصوصی برای استفاده از کارآیی متخصصان این امر، به میزان توسعهیافتگی یک کشور نیز بر میگردد.) از طرف دیگر، بخش عمومی دولت نیز بهدلیل کمبود شناخت به اهمیت این مسائل، کمی بودجههای عمومی و تخصیصهای نابجای منابع دولتی، به این حوزه کمتر توجه کرده است. بنابراین از یک سو بخش خصوصی تقاضای موثری برای نیروی انسانی تحصیل کرده در رشتههای انسانی نکرده است و از سوی دیگر در بخش عمومی دولت نیز اقدام جدی برای سرمایهگذاری در این حوزهها و ایجاد اشتغال مناسب برای این افراد را نمیبینیم. این دو عامل عملا باعث شده است که فرد با استعدادی که میخواهد انتخاب رشته نماید به حوزههای رشتههای علوم انسانی ورود نکند.
چه امکاناتی برای فارغ التحصیلان رشتههای علوم انسانی وجود دارد؟
امکانات در این حوزه بسیار کم است. نهایتا در حد یک مجموعه پروژهها که دولت به فعالیتهای پژوهشی اختصاص میدهد، ولی ابعاد این طرحها بسیار محدود است. اگر به صورت کلی نگاه کنیم امکانات در حوزه رشتههای علوم انسانی بسیار محدود است. در رشتههایی چون اقتصاد و مدیریت هم تابع توزیع درآمد به شدت متمرکز است. قشری که به لحاظ علمی برجسته هستند دارای درآمدهای بالایی هستند ولی اگر بخواهیم متوسط رانگاه کنیم تحصیلکردگان این حوزه درآمدهای آنچنانی ندارند. اگر فارغ التحصیلان دانشگاههای خوب را جدا کنیم بقیه فارغالتحصیلان به سختی امرار معاش میکنند و با کارهای خارج از حوزه تخصصی خود همچون تدریس خصوصی و ترجمه و... به درآمدزایی میپردازند. حتی این مساله در بین فارغالتحصیلان دانشگاههای خوب نیز کمابیش وجود دارد.
نظر شما درباره بومی کردن علوم انسانی چیست؟
اگر منظور از بومی سازی اختراع دوباره چرخ و توجه نکردن به یافتههای دنیا باشد، بومیسازی را اشتباه میدانم. از طرف دیگر، اگر بخواهیم تمام یافتههای دنیای مدرن را نیز تماما به جامعه ایران تعمیم دهیم در ورطه اشتباهی افتادهایم. لذا بومیسازی را به معنای مطالعه جامعه خود ناظر به یافتههای دنیای مدرن ترجمه میکنم. برای مثال وقتی شما به عنوان یک جامعه شناس میخواهید یک جامعه را مطالعه کنید، فرهنگ جوامعی چون آلمان، فرانسه و آمریکا با یکدیگر متفاوت است. هر کدام از این جوامع پیشینه خودشان را دارند و باید در بستر اجتماعی خاص آن کشور بررسی شوند. افراد در بستر فرهنگی متفاوتی رشد کردهاند و رشتههای علوم انسانی عمدتا این مساله را موردتوجه قرار میدهند. در فلسفه، روانشناسی و حتی اقتصاد نیز این شرایط حاکم است. در علم اقتصاد هم با وجود آنکه تبیین فعالیتهای اقتصادی آحاد اقتصادی، تا حدی جهانشمول است، اما در مواجهه با ساختارهای اقتصادی نمیتوان به قواعد جهانشمول اکتفا کرد. به فرض اگر بخواهیم مساله بیکاری را در اقتصاد برزیل تحلیل کنیم، اگرهر آنچه در اقتصاد آمریکا آموختهایم در اقتصاد برزیل بهکار بگیریم به نتیجهای نخواهیم رسید. چرا که در اقتصاد برزیل ۴۰ درصد بازار کار غیرقانونی و زیر زمینی وجود دارد و در آمریکا این آمار بسیار پایینتر است. در این شرایط تحلیل بیکاری در برزیل و آمریکا متفاوت است. لذا باید بومی کردن را به این معنی در نظر بگیریم که باید هم به شرایط داخلی توجه داشت و هم به ادبیات علمی روز.به نظر من یکی از دلایل پدید آمدن دانشگاه این است که مشکلات جامعه را با ابزار علمی حل کند و نیازهای جامعه را پاسخ دهد. هر جامعهای در هر برهه از زمان با مشکلات متفاوتی مواجه است. مشکلاتی که در حال حاضر اروپا با آن مواجه است متفاوت از مشکلاتی است که جوامع ایران و یا جامعه مالزی با آن مواجه است. بنابراین باید دانشگاههای این جوامع ناظر به مشکلات آن ها باشند و بومیسازی در اینجا معنی پیدا میکند. تاکید میکنم که به هیچ عنوان معتقد به اختراع دوباره چرخ و بیتوجهی به علم روز نیستم، در عین حال نیز سربسته پذیرفتن یافتههای مرتبط با دیگر جوامع را نیز نمیپذیرم.
آینده رشتههای انسانی را چگونه میبینید؟ اگر کشوری توسعه یافتهتر بشود رشتههای انسانی رشد قابلتوجهی خواهد کرد؟
اگر امروز جامعه را با ۲۰ سال گذشته مقایسه کنیم خواهیم دید که حوزههایی چون اقتصاد و مدیریت توجه بیشتری را به سوی خود جلب کردهاند. چرا که در دهههای گذشته افرادی توانستهاند در فضای آموزش عالی آن چرخه معیوب بهوجود آمده در رشتههای اقتصاد و مدیریت را آسیب شناسی کرده و راهحلهایی را برای آن بیابند. در حال حاضر، دانشجویان بیشتر و بهتری به این حوزهها وارد شدهاند تا بتوانند این حوزهها را متحول کنند. این تحول خود به برجستهتر شدن افراد جدیدالورود به این رشتهها کمک خواهد کرد و میتواند یک چرخه مثبت شکل بگیرد. در حال حاضر شرایط ناامیدکننده نیست و من نسبت به آینده رشتههای اقتصاد و مدیریت بسیار امیدوارم. درباره سایر رشتههای علوم انسانی که امکان فعالیت با بخش خصوصی برای آنها بهراحتی ممکن نیست نیز باید چارهاندیشی کرد تا مشکلات در این حوزهها نیز حل شوند.
ارسال نظر