داستان تیلور بروس؛ مالک استارتآپ Wildsam
وقتی مشکل اتومبیل همینگوی، جرقه شروع یک کسبوکار شد
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
Wildsam در سال ۲۰۱۲ تاسیس شد و هدف آن ایجاد تجربیات فراموشنشدنی برای مسافران بود. این شرکت با معرفی مناطق مختلف آمریکا، مسائل کمتر شناختهشده، پیچیده و واقعی را از این نقاط بیان میکند. با این راهنماییها، آنها یک مکان را از طریق داستانهای آنها معرفی میکنند. مجموعه شهرها و مجموعه سفر جادهای از طریق شخصیتها، داستانهای تاریخی، مصاحبههای محلی، یادداشت ادبی و نقشههای طراحی شده با دست، همه و همه برای آشنایی با شهرها و مناطق مختلف بهکار برده میشوند.
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
Wildsam در سال ۲۰۱۲ تاسیس شد و هدف آن ایجاد تجربیات فراموشنشدنی برای مسافران بود. این شرکت با معرفی مناطق مختلف آمریکا، مسائل کمتر شناختهشده، پیچیده و واقعی را از این نقاط بیان میکند. با این راهنماییها، آنها یک مکان را از طریق داستانهای آنها معرفی میکنند. مجموعه شهرها و مجموعه سفر جادهای از طریق شخصیتها، داستانهای تاریخی، مصاحبههای محلی، یادداشت ادبی و نقشههای طراحی شده با دست، همه و همه برای آشنایی با شهرها و مناطق مختلف بهکار برده میشوند. سفر میتواند جرقه شروع کسبوکارهای غیرمنتظرهای باشد و تیلور بروس به این ترتیب کسبوکارش را شروع کرده است. داستان او را از زبان اشلی هالپرن میخوانید:
حدود ۸ سال من یک نویسنده و ویراستار در مجلاتی مانند Budget Travel و Southern Living بودم. اما در نهایت از این کار خسته شدم؛ افراد و مکانهایی که من را جذب میکردند، همانهایی نبودند که روسای من میخواستند. بهعنوان مثال در سال ۲۰۰۸، مشغول نوشتن داستانی در آرکادیا بودم و از کنار خانهای در مونتگومری، در ایالت لوئیزیانا رد شدم که از بالا تا پایین با هنر بومی رنگآمیزی شده بود. ماشینم را در کنار جاده گذاشتم، در زدم و چهار ساعت را با خوآنیتا که تمام زندگی خود را در این شهر کوچک زندگی کرده بود، سپری کردم. هرگز داستان او را فراموش نخواهم کرد؛ اما داستان او با همه داستان هایی که میشناختم تفاوت داشت.
در سال ۲۰۱۰، برای اخذ کارشناسی ارشد هنرهای زیبا در دانشگاه بروکلین به استراحت پرداختم؛ در واقع میخواستم رمانم را بنویسم. اما یک سال بعد، زمانی که در فلوریدا کیز بودم، ایده جدیدی پیدا کردم. من و همسرم در تلاش بودیم تا با جستوجو در اینترنت در مورد اینکه چگونه اتومبیل ارنست همینگوی در دهه ۱۹۳۰ میلادی در کیوست (شهری در فلوریدا) خراب شد، ردپای این شهر را بیابیم. گفته میشود او سه هفته در اینجا مستقر بوده است. داستانهای کوچکی مانند این، یک مکان را به «مقصد توریستها» تبدیل میکند. آنگاه بود که تصمیم گرفتم رمانم را کنار بگذارم و بجای آن نوعی از کتابهای راهنمای سفر که آرزوی آن را داشتم بنویسم؛ کتابهایی که با داستانهای گوناگون گردشگران را جذب میکرد. قصد من این بود که به مردم کمک کنم تا یک مکان را با تمام وجود درک کنند. من آنها را «راهنمای مناطق Wildsam» نامیدم.
برای کتاب اول، شهری را انتخاب کردم که به خوبی آن را میشناختم: نشویل. با دو تن از دوستانم که نویسنده مطالب تخیلی بودند تماس گرفتم و درخواست کردم تا در بلندمدت با من همکاری کنند و مطالبی بنویسند که هرگز در مجلات سفر نبوده است. جی.وس یودر از ترس خود در مورد مارها نوشت و تونس ارلی در مورد بزرگ شدن دو دختر خود در شرق نشویل. از دهها فرد محلی برای پیشنهاد بهترین و منحصربهفردترین، سوال کردم. این گزارش سه ماه طول کشید. پس از آن من یک کتاب مصور داشتم که برای پرینت، ارزانتر از عکسهای تمامرنگی است؛ اما در عین حال کلاسیک محسوب میشود. یک ماه قبل از اینکه کتاب راهنمای نشویل برای پرینت آماده شود، من شروع به کار تماموقت در یک آژانس برندسازی بزرگ در نیویورک کردم. میخواستم Wildsam را خارج از پسانداز شخصی سرمایهگذاری کنم، در نتیجه به پول نیاز داشتم. همچنین میخواستم یاد بگیرم که چگونه یک برند بسازم.
وقتی در اکتبر ۲۰۱۲، دو هزار کپی از راهنمای نشویل به آپارتمان من در نیویورک رسید، توزیع آنها اولین چالش بزرگ من بود. با فروشگاههای نشویل که بیشتر از همه دوست داشتم و مالکان آنها را میشناختم تماس گرفتم. آنها این کتابها را در فروشگاههای خود قرار دادند. همچنین یک وبسایت برای فروش آنلاین به راه انداختم. در ۴ ماه همه کتابها را فروختیم. جالب آنکه افراد محلی درست به اندازه مسافران خرید میکردند و این چیزی نبود که من انتظار داشتم. من این فرآیند را در آستین و سانفرانسیسکو تکرار کردم و تا ۹ ماه شبها و آخر هفتهها مشغول کار بودم. پس از آن، یک ایمیل از طرف جی. کرو به من رسید: «ما راهنماهای شما را دیدهایم و خواهان صحبت در مورد یک پروژه با شما هستیم». یک ماه بعد، من با تیم جهانی بازاریابی جی. کرو نشسته بودم و در مورد پروژه جدید با جی.کرو صحبت میکردم و در آن جلسه تلاش کردیم تا فروشگاههای جدیدی در لندن باز کنیم.آنها پیشنهاد من را پذیرفتند. اکنون Wildsam یک شغل تماموقت است.
پروژه جی.کرو مسیر و مدل جدیدی برای سرمایهگذاری داد. پس از آن پروژههای همکارانهای را برای هلم بوتس، شینولا و بونوبوس انجام دادم. با شرکت لینکلن موتور در کتاب «دیترویت» شریک شدم که ظرف سه ماه ۳۰۰۰ کپی از آن فروخته شد. اکنون ما هشت راهنمای شهری داریم که هر کدام ۱۷۹۵ دلار فروخته میشود؛ شهر لسآنجلس نهمین شهر ما خواهد بود، به علاوه دو کتاب سفر جادهای (نیوانگلند و Desert Southwest). ما در ۱۵۰ فروشگاه فروش داریم و قصد داریم تا در سال ۲۰۱۷، چاپ دوم برخی کتابهایمان را شروع کنیم.امروزه بزرگترین چالش من این است که آرزوهای بسیار بزرگی در سر دارم؛ (محصولات، مجموعه رخدادها و تورهای تبلیغی). بزرگترین درسی که در آن نمایندگی برندسازی آموختم «تمرکز کردن» بود. شفافیت ایجاد کنید. آنچه ما را خاص میکند این است که زمان برای ما اهمیت خاصی دارد. گاهی باید چشمتان را بر روی برخی ایدهها ببندید و بر چیزی تمرکز کنید که واقعا برند شما را متمایز میسازد.
منبع: entrepreneur
ارسال نظر