اثرات ناملموس عصبانیت بر جامعه و اقتصاد
اگرچه علم اقتصاد شاخصهای دقیقی برای اندازهگیری برخی خصوصیات احساسی مردم نظیر شادی، عصبانیت و ترس ندارد، اما از دهه ۹۰ میلادی تاکنون تحقیقاتی در زمینه نقش احساسات رفتاری در تصمیمسازی اقتصادی صورت گرفته است. در وصف اهمیت این تحقیقات در علم اقتصاد میتوان به اعطای جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۲ به دنیل کاهنمن اشاره کرد که تمرکز کار او در رابطه با روانشناسی شناخت و ادراک و تاثیر آن بر رفتار اقتصادی مردم و بنگاهها است. پژوهشگران احساسات فردی افراد را یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در اتخاذ رفتار عقلایی که از اصول بنیادی علم اقتصاد به شمار میرود میدانند.
اگرچه علم اقتصاد شاخصهای دقیقی برای اندازهگیری برخی خصوصیات احساسی مردم نظیر شادی، عصبانیت و ترس ندارد، اما از دهه ۹۰ میلادی تاکنون تحقیقاتی در زمینه نقش احساسات رفتاری در تصمیمسازی اقتصادی صورت گرفته است. در وصف اهمیت این تحقیقات در علم اقتصاد میتوان به اعطای جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۲ به دنیل کاهنمن اشاره کرد که تمرکز کار او در رابطه با روانشناسی شناخت و ادراک و تاثیر آن بر رفتار اقتصادی مردم و بنگاهها است. پژوهشگران احساسات فردی افراد را یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در اتخاذ رفتار عقلایی که از اصول بنیادی علم اقتصاد به شمار میرود میدانند. این عوامل تاثیر مهمی بر رفتار کلیدی مردم در سیستم اقتصادی نظیر قدرت چانهزنی در تعاملات تجاری و تصمیمات سرمایهگذاری، تصمیم در پرداخت هزینههای دولتی نظیر مالیات، بهرهوری نیروی کار، تعیین نرخ دستمزد حقیقی در بازار کار و... دارند.
احساسات فردی در اقتصاد مدرن رفتار عقلایی مصرفکنندگان که از شروط پایهای در بررسیهای علم اقتصاد است را با چالش مواجه ساخته است. در میان عوامل احساسی عصبانیت یکی از عناصر در نحوه تصمیمسازی اقتصادی بهشمار میرود که در یافتههای اخیر توجه ویژهای به آن شده است. قدر مسلم اندازهگیری این چنین شاخصهایی در چارچوب اقتصادی کار بسیار دشواری است. عصبانیت ابعاد بسیار پیچیدهای به لحاظ ماهوی دارد و این ویژگی نحوه ورود آن به شاخصهای قابل اندازهگیری در علم اقتصاد را تقریبا غیرممکن ساخته است. انگیزه عصبانیت افراد میتواند دلایل بیشماری داشته باشد. در مقیاس کوچک در یک بنگاه اقتصادی گاه عصبانیت ابزاری برای توجه به خواستههای کارکنان است. یافتهها نشان میدهد که مردان تمایل دارند برای دیده شدن و توجه به نیازهای سازمانی خود از رفتارهایی که نشاندهنده عصبانی بودن آنها از وضع موجود است، استفاده کنند.
این رفتار این پیام را منعکس میکند که آنها بهدلیل حس وفاداری که به کار خود دارند عصبانی هستند و باید به نیاز آنها توجه شود اما در همین دامنه بررسیها نشان میدهد زنان کمتر تمایل دارند از این رویه برای دیده شدن استفاده کنند. از طرفی این کنشها در سطح خرد و کلان در اقتصاد ممکن است کاملا با یکدیگر در تضاد باشند. اگرچه در سطح خرد عصبانیت میتواند عاملی برای جلب توجه و ابراز خواستههای کارکنان در جهت بهبود وضعیت یک بنگاه باشد اما در سطح کلان عصبانیت موجود در جامعه ممکن است ریشههایی کاملا اجتماعی داشته باشد نه اقتصادی. برای مثال در آمریکا با وجود اینکه وضعیت اقتصادی این کشور در سطح مناسبی است و عمده شاخصهای اقتصادی در روند قابل قبولی قرار گرفته است اما مردم این کشور نسبت به گذشته عصبانیتر شدهاند. این چنین نتایجی نشان میدهد در سطح کلان این عوامل سیاسی و نارضایتی از فعالان سیاسی است که زمینهساز افزایش درجه عصبانیت مردم شده است نه صرفا شرایط اقتصادی.
تحت این شرایط تمییز دادن تاثیرات عصبانیت بر اقتصاد یا عکس آن پیچیدگیهای وسیعی دارد و با توجه به ابزار موجود عملا نشدنی است. اما میتوان از ابعاد دیگر بر تاثیر آن در سیاستهای اقتصادی پرداخت. عنصر اصلی در اجرایی شدن سیاستهای تصمیمسازان در بخش واقعی اقتصاد، درجه اعتماد مردم به آنان است. بهدیگر بیان هرچه اعتماد مردم به سیاستهای اقتصادی دولت، یا بانک مرکزی بیشتر باشد احتمال کارکرد مناسب آن و سرعت تاثیرگذاری آن تا حد زیادی بالا خواهد رفت. بروز عصبانیت در یک جامعه یکی از شاخصهای اجتماعی است که نشان میدهد اعتماد موجود بین این دو بخش دچار اختلال شده است، اختلال بین این دو بخش، سازوکار انتقال تصمیمات به بخش واقعی اقتصاد را نیز دچار اخلال خواهد کرد. عدم توجه به مردم در تصمیمسازیهای سیاسی میتواند روح نارضایتی و عصبانیت را در مردم نهادینه کند. بنابراین تحت این شرایط احتمال مقبولیت سیاستهای اتخاذ شده در زمینههای مختلف از جمله اقتصاد در بین مردم کاهش مییابد.
این امر هزینههای زیادی برای دولتها خواهد داشت. در میان انبوه پیچیدگیهای موجود در شناسایی نحوه تاثیر اقتصاد و عصبانیت بر یکدیگر آنچه مسلم است، این که عصبانیت بیش از آنکه ریشههای اقتصادی داشته باشد ریشههای سیاسی دارد، عصبانیت ناشی از نادیده گرفته شدن است و در برخی موارد به دلیل نگرشهای متفاوت فرهنگی در هر جامعه است. به همین دلیل در برخی کشورهای آمریکای لاتین که وضع اقتصادی چندان مناسبی نیز ندارند درجه عصبانیت مردم از مردم آمریکا که در وضع اقتصادی به مراتب بهتری بهسر میبرند، کمتر است. از طرف دیگر باید توجه داشت که عصبانیت میتواند از طرق مختلف بر تصمیمات اقتصادی مردم تاثیرگذار باشد. بهطور کلی میتوان گفت افزایش عصبانیت نشان از اختلال در تصمیمات سیاسی و نارضایتی مردم دارد که در مرحله بعد میتواند بر اقتصاد و سیاست یک کشور تاثیرگذار باشد.
ارسال نظر